جامعه جهانی موضع گیری تبلیغاتی و دوگانه را نمی‌پذیرد

۰۶ فروردین ۱۳۹۰ | ۱۸:۰۷ کد : ۱۰۵۸۸ اخبار اصلی
گفت و گوى ديپلماسى ايرانى با دکتر محمد صدر

ديپلماسى ايرانى: آقای دکتر، به نظر شما سیاست خارجی ایران در مقابل تحولات جاری در خاورمیانه بايد چگونه باشد؟

به طور طبیعی سياست خارجى ايران بايد در چارچوب خواسته‌هاى مردم اين کشورها باشد. يعنى وقتی اکثريت قاطع مردم اين کشورها چيزى را مى‌خواهند ایران بايد از خواست آنها حمايت کند. آنها یک خواسته منطقی دارند و می‌خواهند حاکمان خود را با اراده خودشان انتخاب کنند. آنها می‌گویند نمی‌خواهیم دیکتاتورهایی مثل قذافی یا مبارک 30 یا 40 سال بر ما حکومت کنند. این مطالبه منطقی است و ایران باید از خواسته آنها حمایت کند.

با این وجود وقتی ایران از این خواست مردم مصر حمایت می‌کند نمى‌تواند در داخل رفتار دیگری داشته باشد. سياست خارجى و داخلى نباید متقاوت باشد. طبق فرمایش حضرت رسول اکرم وقتى توصيه‌اى مى‌کنيم خودمان باید به آن عمل کنيم. قذافى مخالفين خود را سوسک و معتاد می‌نامد. اگر ما از خواست مردم لیبی حمایت کنیم و این رفتار قذافی را محکوم می‌کنیم، متقابلا رئيس دولت ايران نباید مخالفين خود را خس و خاشاک بنامد و باید حقوق آنها را رعایت کند.

در غير اين صورت هر موضع‌گیری که صورت گیرد مورد قبول جامعه بین الملل قرار نمی‌گیرد. چرا که قابل قبول نیست که دولتى از حقوق مردم دیگر کشورها حمایت کند ولی حقوق مردم خود را پایمال کند. جامعه بین الملل باید احساس کند این موضع‌گیری واقعی است و نه شعاری و تبلیغاتی. اگر شما از آزادی‌های مردم تونس و مصر دفاع کردی نمی‌توانی از آزادی‌های مردم ایران دفاع نکنی.

بنابراین چنانچه ذکر شد سياست خارجى ادامه سياست داخلی است. اگر این دو سیاست هماهنگ در جهت خواسته‌هاى مردم باشد، قطعا در دنيا هم مورد قبول واقع می‌شود. چنانچه در دوران آقای خاتمی ‌چنين موقعيتى پيش آمد و به همین دلیل ما در آن دوره در سیاست خارجی موفق بودیم. ولی در شرایط فعلی متاسفانه این چنین نیست.

گاه از سوی غرب نگرانی‌هایی از به قدرت رسیدن اسلام‌گرایان در این مناطق مطرح می‌شود. تا چه حد می‌توان حرکت‌های اخیر در کشورهای عربی را به اسلام‌گرایان منتسب کرد؟

پیش از هرچیز باید گفت یکی از سوء استفاده‌هاى ديکتاتورهای منطقه براى ادامه ديکتاتورى خودشان و جذب حمایت بین المللی، ايجاد اسلام هراسی بوده است. در مصر به محض شروع حرکت مردم، هم مبارک و هم اسرائيل، نقش اخوان‌المسلمين را در این حرکت بزرگ کردند تا غرب را بترسانند و جلوی فشارهای غرب بر رژیم مبارک را بگيرند.

قذافى هم بن لادن را مسبب و عامل ناآرامی‌های کشورش عنوان می‌کند. چرا که بن لادن سمبل تروریسم و افراط گرايى است و قذافی می‌خواهد با متهم کردن مخالفین خود به افراط گرایی حمایت جذب کند.

مبارک نیز در مصر همین سیاست را دنبال می‌کرد. با این وجود، اخوان المسلمین در این جنبش بسیار عاقلانه رفتار کرد. موضع‌گيرى‌هايى که اخوان المسلمين انجام داد مانع از تبلیغات منفی مبارک و اسرائیل شد. رفتار اخوان المسلمین در مورد این که نمی‌خواهند قدرت را در مصر در دست بگیرند و این که آنها محمد البرادعى را که فرد شناخته شده ای در سطح بین المللی بود و غرب شناخت خوبی نسبت به او داشت به عنوان کانديداى خود در انتخابات آینده رياست جمهورى معرفی کردند، بسیار زيرکانه بود.

در تونس نیز راشد الغنوشى در موضع‌گيرى خود اعلام کرد که به دنبال حکومت اسلامی ‌نیست و خواسته‌هاى مردم را پیگیری خواهد کرد. اين رفتارها نشان مى‌دهد که آنها توطئه مشترک دیکتاتورها و اسرائیل را که می‌خواستند با استفاده از حربه بنیادگرایی اسلامی‌ جامعه بین الملل را بترسانند و به سرکوب این جنبش‌ها بپردازند به خوبی درک کردند.

به نظر من اگرچه اکثریت مردم این کشورها مسلمان هستند، خواسته آنها مشخص است. آنها هم آزادى را مى‌خواهند، هم حاکمیت مردم و کرامت انسانى را خواهانند و هم خواهان اسلام هستند.

از شباهت انقلاب‌های اخیر با انقلاب اسلامی ‌سخن گفته می‌شود. تا چه حد اهداف مردم این مناطق با اهداف ما یکسان است؟

باید دید اهداف ما چيست؟ ما معتقديم که اسلام با دموکراسى تخالفى ندارد. اساسا هدف انقلاب اسلامى اجرای همین نگاه بود. جمهوری اسلامى نیز به همين معنا است. یعنی حکومتی که در آن جمهور مردم در انتخابات آزاد حاکمان خود را انتخاب می‌کنند و با رای خود او را تغییر می‌دهند. در عین حال مردم دين خود را دارند و قوانین اسلام پیاده می‌شود. اگر تفسير ما اينگونه است می‌توانیم شباهت‌های انقلاب اسلامی ‌و جمهوری اسلامی ‌را با این جریانات ببینیم.

به هر حال آنها هم مسلمان‌هایی هستند که به دنبال آزادی و استقلال هستند. اما اگر ما تقسیر دیگرى داشته باشيم و آنگونه که بايد و شايد به آزادى معتقد نباشيم و مخالف را سرکوب کنيم و اجازه ندهیم که مردم در سرنوشت خود نقش داشته باشند به نظر می‌رسد چندان وجوه مشترکی نتوان دید. ویژگی‌های مشترک ما با آنها این است که ما همه انسانیم و مسلمانیم و طرفدار آزادى و دموکراسى و مخالفت خودکامگى هستیم.

تحولات اخیر در منطقه چه تاثیری بر روابط این کشورها با اسرائیل خواهد گذاشت؟

چنانچه گفتیم جنبش اخیر، حرکت مردم مسلمانى است که در پى آزادى و نفی استبداد و خودکامگى هستند. در عين حال این حرکت قطعا با اسرائيل مخالف است. یعنی مردم این کشورها در این که اسرائیلی‌ها حقوق مردم فلسطین را تضییع می‌کند شکی ندارند. در واقع بر اساس نظرسنجی‌ها 75 درصد مردم کشورهای عربی به دلیل حمایت آمریکا از اسرائیل ضد آمریکایی هستند.

این کاملا واضح است که در جهان عربی کسی طرفدار اسرائیل نیست. مردم عرب از اسرائيل بيزارند و اسرائیل را اشغال‌گر می‌دانند. با این حال این که دولت‌های آینده در این کشورها با اسرائیل چگونه برخورد خواهند کرد و از چه شیوه ای برای نشان دادن این مخالفت استفاده خواهند کرد در آینده مشخص خواهد شد. اما قطعا ديگر هم‌پيمانى مثل مبارک براى اسرائيل در مصر به قدرت نخواهد نرسيد.

به نظر شما می‌توان گفت سیاست خارجی غرب و آمریکا در مورد حاکمان و دیکتاتورهای کشورهای عربی که عموما غرب‌گرا هم هستند تغییر کرده است؟

این تغییر سیاست اجبارى ‌اتفاق افتاده است. یعنی مردم منطقه غرب را مجبور کردند که از حمایت از این دیکتاتورها دست بردارد. به هر حال شعار اصلی آمریکا حقوق بشر و آزادى است. به این دلیل در شرایطی که مردم این کشورها برای به دست آوردن آزادی و حقوق خود به پاخواسته‌اند نمى‌توانند از دیکتاتورهای این کشورها که در حال سرکوب مردم هستند حمایت کند.

اگر این اعتراضات نبود آمریکا هيچ‌گاه به مبارک فشار نمی‌آورد که از سمت خود کنار رود. یعنی آن‌چه که اصالت دارد، حرکت‌هاى مردم است. این حرکت‌های مردم است که باعث تغيير سياست‌های آمریکا شد.

با وجود این می‌بینیم که آمریکا در مورد رفتار اسرائیل با فلسطینی‌ها چندان به حقوق بشر توجه نمی‌کند؟

يک نکته مهم اين جا وجود دارد و آن این است که هميشه شعارهاى حقوق بشر آمریکا وقتى به قضیه فلسطين و اسرائيل مى‌رسد با بن‌بست مواجه می‌شود. نمونه بارز آن قطعنامه اخير در مورد توقف شهرک سازی اسرائیل در کرانه باختری که آمریکا آن را وتو کرد. در حالی‌که این قطعنامه موضع خود آمريکا و اوباماست.

موضع اوباما این است که برای پیشرفت مذاکرات فلسطین و اسرائیل، اسرائيل بايد شهرک سازى را متوقف کند. با این وجود آمريکا این قطعنامه را وتو کرد. این نشان دهنده نفوذ صهیونیست‌ها در آ مریکا است. یعنی حتی اوباما که شعار تغییر می‌دهد و پيام چديدى را برای جهان اسلام مى‌فرستد و اعلام کرد که می‌خواهد رابطه جدیدی را با جهان اسلام برقرار کند، به محض اينکه به نقطه حساس مثل قطعنامه علیه اسرائیل می‌رسد همان سیاست‌های هميشگى حمایت قاطع از اسرائیل را در پیش می‌گیرد.


نظر شما :