انقلاب مصر و تونس و پایان ایدئولوژی‌ها

۰۶ اسفند ۱۳۸۹ | ۰۰:۲۹ کد : ۱۰۴۶۷ اخبار اصلی
باید مدتی بگذرد تا آنچه در مصر و تونس گذشت را بتوانیم عمیق تجزیه و تحلیل کنیم. آنچه در این دو کشور رخ داد که البته هر کدام اسلوب و شیوه‌های خاص خود را داشت و با دیگری متفاوت بود ولی یک هدف را دنبال می‌کرد، به اندازه‌ای سریع و متوالی بود که باعث تعجب همگان شد.
انقلاب مصر و تونس و پایان ایدئولوژی‌ها

دیپلماسی ایرانی: انقلاب مصر و تونس که جهانیان را متحیر کرد و حال می‌رود با انقلابی دیگر در لیبی، یمن، بحرین و اردن شگفتی جهانیان را بیشتر کند، درس‌های بسیاری در خود دارد. البته هنوز جامعه‌شناسان و تحلیلگران اجتماعی و سیاسی به دلیل سرعت تحولات و تسلسل و سرایتی که به دیگر کشورها داشته فرصت نکردند، این وقایع را به طور کامل بررسی کنند. آنچه مسلم است، این انقلاب‌ها آموزه‌های بسیاری در خود دارند. آموزه‌هایی که می‌توانند انسان‌ساز باشند و خود آموزه‌ای برای نسل‌ها و حرکت‌ها و جنبش‌های سیاسی آینده باشند.

روزنامه الشرق الاوسط در یادداشتی به قلم سعید بنسعید العلوی که عنوان "درس‌ها و پیام‌ها: پایان ایدئولوژی‌ها در جهان عربی" را بر خود دارد، به بررسی گذرای این انقلاب پرداخته است. در این یادداشت می‌خوانیم: باید مدتی بگذرد تا آنچه در مصر و تونس گذشت را بتوانیم عمیق تجزیه و تحلیل کنیم. آنچه در این دو کشور رخ داد که البته هر کدام اسلوب و شیوه‌های خاص خود را داشت و با دیگری متفاوت بود ولی یک هدف را دنبال می‌کرد، به اندازه‌ای سریع و متوالی بود که باعث تعجب همگان شد. فرصت کافی نداریم تا به عقب برگردیم و ببینیم که چه شد این اتفاقات پشت سر هم به یک نتیجه واحد رسید چرا که این تحولات در جهان عربی همچنان ادامه دارد و به ما اجازه نمی‌دهد که یک لحظه به عقب برگردیم. ولی هنگامی که وقایع را یک به یک بررسی می‌کنیم می‌بینیم که به رغم وجود صداها و تصاویر مختلف میان مردم با دولتمردان و حاکمان کشورهای عربی، اتفاقی در جهان عرب و دنیای اسلام رخ داده که نه تنها باعث شگفتی همگان به خصوص غربی‌ها شده بلکه تبدیل به دو نمونه منحصر به فردی موسوم به نمونه تونسی و مصری شده است. ولی اکنون زمان آن است که حداقل درس‌های اولیه خود را از این دو انقلاب بگیریم. درس‌های اولیه‌ای و پیام‌های روشنی که جامعه عربی تونسی و مصری به جهانیان دادند و آن چنان شیوا و گویا هستند که در یک مرور سریع و بی‌دقت هم می‌توان منطق آن را فهمید و درک کرد که پیام اصلی آنها چه بود.

شاید نخستین پیام روشن و واضح این باشد که آنچه در این دو کشور رخ داد کاملا جدی بود و همانند انقلاب 1919 مصر هدفی را مجدانه تعقیب می‌کرد و آن را به نتیجه ‌رساند. اگر چه مختصات هر دو کشور مختصات خاصی بود و هر کدام شرایط و عوامل و دلایل خاص خود را برای انقلاب داشت ولی در هر دو کشور عوامل انقلاب کاملا روشن و مشخص بودند و هر کدام با اتکا به این دلایل انقلاب خود را پیگیری می‌کردند و در پیگیری هدف خود کاملا جدیت داشتند. وجه اشتراک آنها این بود که عمق اراده هر دو سرنگونی نظام بود. به یاد بیاوریم روزی را که مردم شعار می‌دادند "ملت سرنگونی نظام را می‌خواهد". مصر یک بار در سال 1952 انقلاب کرده بود. امروز دیدیم که جوانان و اساتید دانشگاه و همه کسانی که انقلاب مصر را از نزدیک پیگیری کردند همگی بر این نکته تاکید داشتند که حتی انقلاب 1952 نیز برای آنها قابل قبول نیست. از این رو می‌توانیم بگوییم که انقلاب اخیر مصر نه تنها انقلابی علیه مبارک است بلکه علیه تمامی سیاست‌های مصر طی نزدیک به 60 سال گذشته است. جوانان نشان دادند که از چه جرات و قدرت عملی برخوردارند و می‌توانند کاملا حساب شده و دقیق خواسته‌های خود را پیش ببرند. این جرات و قدرت عمل پیام دومی بود که ما از انقلاب مصر و تونس شنیدیم.

این پیام یک درس بزرگ به ما داد و آن این که دیگر عصر ایدئولوژی‌ها پایان یافته است. ایدئولوژی‌هایی که چندین سال است که مرده‌اند و ما ندای مرگشان را اکنون می‌شنویم. ایدئولوژی‌هایی که در طول این مدت فقط به واسطه دروغ و تزویر و فریب و اوهام به طور نیم‌بند پابرجا بودند و اکنون به طور کامل از میان رفتند.

نخستین درسی که از دل این درس بزرگ و کلی می‌گیریم این است که بدون ایدئولوژی هم می‌توان زندگی کرد. دیگر قومیت عربی و نظریه‌های پان عربیستی پاسخگوی نیاز جامعه عربی نیستند. ایدئولوژی‌هایی که در دهه شست و هفتاد میلادی شکل گرفتند و در نهایت به ناصریسم و بعثی‌گرایی ختم شدند دیگر اکنون در جامعه عربی جایگاهی ندارند. اکنون تنها اندیشه موجود اندیشه آزاد است که همه طایفه‌ها و قومیت‌ها را در بر می‌گیرد.

درس دوم، دیگر جایی برای مارکسیسم و قاموس‌ها و مراجع وابسته به آن وجود ندارد. کما این که اندیشه‌های امپریالیستی نظیر درگیری‌های طبقاتی یا استقلال سرمایه‌داری یا پرولتاریا و غیره که دهه هفتاد و هشتاد میلادی دنیا را به خود مشغول کرده بودند، در عصر حاضر دیگر پایان یافته‌اند.

درس سوم، اگر بتوان به اسلام‌گرایی افراطی نیز ایدئولوژی بگوییم باید بگوییم که این مکتب نیز از میان جوانان ما رخت بر بسته است. دیگر ارتباط با جنبش‌های سلفی جهادی چه شیعه و چه سنی بی‌معنا است و می‌توان گفت که جامعه عربی به طور کلی از این مرحله عبور کرده است.

درس چهارم، فروپاشی ایدئولوژی "بی‌مایه یا بی‌محتوا" است که همواره به واسطه آن جوانان را استهزاء و مسخره می‌کردیم. همواره گفته می‌شد که جوانان نمی‌دانند چه می‌خواهند و چون جوانند برداشتی سطحی از سیاست و به طور کلی جهان دارند. اکنون ثابت شد که این عقیده، اوهامی بیش نیست. آنها خوب می‌دانند که باید میان کار، کرامت، آزادی و سیاست تفکیک قائل شوند و در عین حال به معنای واقعی کلمه چگونه خواستار تشکیل دولت دموکراتیک ملی شوند.

درس آخری که به خصوص جوانان مصری و برادران تونسی آنها آن چنان بلند سر دادند که سراسر دنیا صدایشان را شنید این بود که این حکام هستند که باید خود را آن قدر بزرگ و کامل کنند که صدایشان را بشنوند و خواسته‌هایشان را اجابت کنند. چرا که خواسته‌های آنها برخواسته از بطن جامعه است و این آنها هستند که از جامعه و دنیای پیرامونی خود بدورند و باید قابلیت‌هایشان را ارتقا دهند که این صدای بلند را بشنوند.


نظر شما :