حدسى ديگر درباره سريال تغييرات دولت
ديپلماسى ايرانى: دولتی که تا آن حد برونگراست که شیفته سفرهای استانی و برپایی دیدارهای رودررو با مردم و سرکشی به روستاها و شوت زدن به توپ فوتبال و برخورد با گرانفروشان در انظار عموم است، چگونه می شود که رفتارهایی پس پرده ای و بس پیش بینی ناپذیر از خود بروز می دهد که با اصول توده گرایی و جلوه گری کمترین سنخیتی – در ظاهر امر – ندارد.
اصولا چرا تغییرات در دولت هایی که احمدی نژاد مدیریت می کند این اندازه مورد توجه قرار می گیرد؟ شاید اگر سیاهه مهره برداری ها و مهره گزینی های دولت های پیشین را روی کاغذ بیاوریم، چنان انگشت به دهان شویم که رویدادهای پى در پى این روزها را فراموش کنیم. حدود یک سال و نیم از استقرار دولت دهم می گذرد و اگر جابجایی های ابتدای کار – برکناری محسنی اژه ای و لنکرانی – را در مسیری طبیعی برای شروع به کار کابینه جدید ببینیم، مشاهده می کنیم که اولین تغییرات مهم در حلقه نزدیکان محمود احمدی نژاد یک سال و نیم بعد از روی کار آمدن دولت جدید صورت گرفته است.
اما سوال هایی که بیش از همه مطرح شده است مربوط به زمان این جابجایی ها نیست. بیشتر ذهن ها متوجه چرایی این تغییرات آن هم در میان نزدیک ترین افراد به فکر و جسم و روح رییس دولت است. دیگر نیاز به نوشتن درباره میزان قرابت اشخاصی چون مهرداد بذرپاش، اسفندیار رحیم مشایی، هاشمی ثمره، محمود احمدی مقدم، صادق محصولی و... به شخص احمدی نژاد نیست. چهره های محبوب و مورد اعتماد او برای همه آشنا هستند. این نیز که گفته می شود علاقه احمدی نژاد بيشتر به مجری و مطیع و فرمانبر است تا وزیر قدرتمند و وکیل مستقل و معاون همه کاره، بازهم چیز تازه ای عایدمان نمی کند تا بتوانیم از ورای آنها نگاهی به آمال و خواسته های وی بیندازیم و پی به کنه تغییرات سریالی دولت ببریم.
موضوعی که نباید از آن چشم پوشید، اعتماد به نفس و تک محوری احمدی نژاد است که موجب می شود مدیون هیچ فرد و گروهی نباشد، بنابراين اهل امتیاز دادن های حزبی و گروهی و فامیلی و امثالهم نشود؛ مگر آنکه خواسته ای فراتر از تمایلات این چنینی و ایده هایی در ذهن داشته باشد که برای رسیدن به آن بايد دست به تغییرات یکباره بزند.
البته تغییر مهرداد بذرپاش و محمدعلی رامین هیچ شباهتی به رفتن متکی ندارد و به نظر نمی رسد که دو نام اول بطور کلی محروم از توفیق خدمتگزاری بمانند. اين دو به طور حتم در فضایی نزدیک به احمدی نژاد به نقش آفرینی های تازه ای خواهند پرداخت. به نظر می رسد سپردن همه ماجراهای رفتن و آمدن ها به فرضیه توطئه و دست پنهان رحیم مشایی، آن قدر ساده اندیشانه وغیر منطقی است که به راحتی ذهن را با پاسخ هایی بسته و تکراری مواجه می کند. خوشبختانه همیشه اسفندیاری هست و بدبختانه همیشه شفافیت و صداقتی در کار نیست که بتوان سر از اصول و منطق جابجایی هایی از این دست درآورد و بی جهت یک فرد را به معمایی پیچیده و مرموز تبدیل نکرد.
به صراحت می شود گفت رحیم مشایی برجسته ترین شخصیت در تاریخ سیاسی بعد از انقلاب ماست که به واسطه گفتار و رفتارش، با توصیف و تشریح هایی بس متناقض و متغیر و حیرت آور روبرو بوده است. حتی اگر ریشه تحولات عمده چند روز اخیر را در بدنه دولت به اوامر و نیات او منتسب بدانیم، همچنان دستمان از انگیزه و هدف موجود خالی خواهد ماند.
این تغییرات یک سال و نیم پس از شروع دولت دهم راه افتاده است. شاید اگر سر دولتمردان به حوادث پس از انتخابات گرم نبود و دعواهای داخلی و کشمکش های خارجی فرساینده تا امروز طول نمی کشید، هم طرح تحول یارانه ها سر وقت اجرا می شد و هم ترسی بابت تحریم های فزاینده وجود نداشت و هم تغییرات جنجالی و خبرساز اخیر محقق نمی شد.
دولت احمدی نژاد نشان داده است که از رفتارهای ناگهانی و مبهوت کردن جامعه – به ویژه منتقدان و رقیبانش – هم لذت کافی را می برد و هم بهره لازم. دولتی که اساسا با هزینه های سیاسی و مادی به راحتی کنار می آید و قدرت هضم بالایی دارد و این قوه هاضمه را کم کم در دل جامعه نیز پرورانده، درست در موقعی دست به کارهای جنجالی و پرسروصدا می زند که صداهای دیگری هم می تواند قابل شنیدن باشد.
گویا این فرضیه نیز دارد راه تئوری توطئه را در پیش می گیرد اما برای اینکه گوشه ای دیگر از مزایای متفاوت بودن و جنجالی شدن را هم ببینیم، لازم است کمی بدبینانه یا متفاوت نگریستن را در خود تقویت کنیم. آقای احمدی نژاد خود در تشریح همزمانی سفر اخیرش به جنوب لبنان و ماجرای نجات دادن کارگران معدن در شیلی به چنین فرضیه ای متوسل شده بود و گفته بود که آن بلوا را در شیلی به راه انداختند تا تبلیغات ناشی از سفر او به لبنان را بی اثر کنند.
هم منوچهر متکی وزیر ایده آل احمدی نژاد نبود و هم مهرداد بذرپاش جای دوری نرفته – بلکه ممکن است برای مقامی دیگر بکار گرفته شود – و هم محمدعلی رامین سروصدای خیلی ها را درآورده بود و زمزمه کنار گذاشتنش از دو ماه پیش به گوش می رسید. بنابراین هیچ کدام از این تغییرهای اخیر، ناگهانی و بهت آور و احیانا کمرشکن نیستند. ضمن اینکه در مورد سازمان ملی جوانان باید گفت که عملا حرکت چندانی وجود نداشته که بخواهیم از توقف در برنامه هایی خاص یاد کنیم. صندلی معاونت مطبوعاتی هم یکی از بی وفاترین صندلی های دولتی در سال های گذشته بوده که گویا صاحبانش هیچ گاه از آن خیر و برکت ندیده و به تیر غیب دچار می شوند. در مورد معاونت مطبوعاتی همواره صحبت از وزارت ارشاد فراتر می رود و خط مشی و سمت دهی آن هم ارتباط وثیقی با شخص وزیر و وزارت ارشاد ندارد.
با این اوصاف اگر گفته شود که سه تغییر پیاپی در کمتر از یک هفته اصحاب جراید را در داخل و خارج معطوف خود کرد و ذهن ها و قلم ها را پی نخود سیاه روانه کرد تا جایی که حتی سفرهای متعدد مسئولان ایرانی به ترکیه در آستانه نشست هسته ای استانبول، انفجارهای چابهار و متعاقب آن اعدام یازده محارب، اجرای طرح تحول اقتصادی و برداشتن یارانه ها با اهمیتی کمتر از آنچه انتظارش می رفت در داخل و خارج بازتاب يافت – یا دست کم از زهر آنها کاست – چندان گزافه گویی نیست و دست کم می تواند برای خودش حدس و گمانی باشد. یعنی ممکن است ماجرای متکی و بذرپاش و رامین و احیانا یکی دوتای دیگر، چیزی شبیه کلک چوب و کلاه باشد؟ يعنى همه منتقدان تيرهايشان را طرف چوب و کلاه پرتاب کرده اند و صاحب کلاه جاى ديگرى زير سايه دراز کشيده است؟
این را هم داشته باشید که شرایط نابسامان جامعه و التهاب های یک سال و نیم گذشته، سپری شده و اگر دولت از بابت نحوه بروز نارضایتی های عمومی آسوده خاطر نمی شد، بازهم طرح جراحی اقتصادی را به تعویق می انداخت. پس همه چیز آرام است و ثبات نسبی حاصل شده و اگر بنا بوده بذرپاش و رامین، نقش های خاصی را تاکنون عهده دار باشند، حالا می توان با اطمینان به جابجایی هایی دست زد و وارد دوره ثبات شد؛ دوره ثباتی که شروع آن با تغییر و تحولاتی مهم در کشور همراه است. به هر حال همان گونه که گفته شد به قدری با عدم شفافیت و گنگی مسائل مواجهیم که ناچاریم سویه های بدبینانه را در ذهن بپرورانیم و اگر از دست تحلیل های مشایی محور به ستوه آمده باشیم، فرضیه ای برای خود بتراشیم و در ذهن خود و خواننده بذر پرسش های تازه ای بکاریم.
نظر شما :