موسیقی سنتی و قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران
دیپلماسی ایرانی: این روزها قدرت نرم، آوردگاه مهمی برای زورآزمایی کشورها با یکدیگر شده است. هند دارد با قدرت نرم ناشی از ساخت زیربناهای حیاتی و همچنین فیلمهای بالیوود در افغانستان پیش میرود و از این حیث توانسته به خوبی دیگر کشورها را – خصوصا کشورهایی که در افغانستان حضور نظامی دارند – پشت سر بگذارد. چین سعی دارد با ارائه یک الگوی برتر از اقتصاد به همراه چهرهای صلحطلب و آرامشخواه منبعث از تعالیم کنفوسیوسی، کشورهای رویگردان از دیگر قطبهای قدرت را جذب کند. آمریکا تلاش میکند به هر نحوی دل مسلمانان را بدست آورد و در این راه با پذیرش ساخت مسجد و مرکز اسلامی در نزدیکی برجهای فروریخته تجارت جهانی، ساخت فیلمهای تداعی کننده حمایت از ملل مسلمان در برابر دشمنان (همچون فیلم بر روی پرده سالت) و سخنرانیهایی از نوع سخنرانی قاهره سعی دارد تا وجهه درهم ریختهاش نزد ملل مسلمان را بهبود بخشد. کره جنوبی تلاش میکند تا مارکها و برندهای شناخته شدهاش را شناختهشدهتر کند و کاری کند که هر خانوادهای حداقل یک دستگاه یا وسیله ساخت این کشور را در خانهاش داشته باشد و در کنار آن حداقل یکبار هم پای سریالهای کرهای نشان دهنده سنن و تاریخ این کشور نشسته باشد.
در سالهای اخیر سیاستخارجی ایران نیز نشان داده که به اهمیت این موضوع پی برده است. انتشار مطلب اخیر موسسه امریکن اینترپرایز در مورد گسترش مظاهر اقتدار نرم جمهوری اسلامی ایران در آفریقا یکی از این مثالهاست. در این گزارش، اذعان شده که ایران در ده سال گذشته هدفگیریها و زیرکیهای بسیاری را در آفریقا دنبال کرده است. در ادامه از اقدامات جمهوری اسلامی ایران در کشورهای نیجریه، مالی، نیجر، موریتانی، سنگال، ساحل عاج، گینه، گینه بیسائو، غنا، سیرالئون و گامبیا به عنوان الگوی رفتاری ایران در حوزه قدرت نرم یاد شده و در بسیاری موارد به مقامات آمریکایی هشدار داده شده است تا این بسط اقتدار و نفوذ نرم ایران را جدی بگیرند و از آن ممانعت بهعمل آورند.
نمایش نفوذ معنوی و اقتصادی ایران در عراق، همچنین اقدامات زیربنایی در افغانستان نیز نشان دهنده حرکت جمهوری اسلامی ایران به سمت بهرهمندی از مزایای این وجه از قدرت است. هرچند همانگونه که چندی قبل در مقالهای با عنوان «هزار راه نرفته ایران در قدرت نرم» ذکر کردم[1]، متاسفانه ما در مقایسه با ظرفیتهایمان هنوز اندر خم یک کوچهایم.
در ماه مارس سال 1956، یک گروه 19 نفره از نوازندگان و خوانندگان موسیقی «جَز» (همان جاز مصطلح) از آمریکا راهی مناطق جنوبی اروپا، آسیای جنوب شرقی و خاورمیانه شدند. گروهی که به نوعی نخستین تور حسن نیت جَز را از سوی وزارت امورخارجه آمریکا تشکیل میدادند. هدف اصلی وزارت خارجه آمریکا از اعزام این افراد – که شاید خود هنرمندان اعزامی نیز به آن آگاه نبودند – ایجاد این فضا برای مردم مناطق ذکر شده بود تا بتوانند به صورت دست اول و بیواسطه، با بخش مهمی از فرهنگ بومی آمریکا آشنا شده، و آن را بشناسند. انتخاب سه منطقه ذکر شده نیز کاملا آگاهانه و به این دلیل بود که در این بخشها، امریکا اغلب با چهرهای منفی شناخته میشد.
تا به اینجای کار شاید هیچ چیز خاص و متفاوتی مشاهده نشود. چه در آن سالها و چه هماکنون بسیاری از کشورها در قالب مفهومی با عنوان «دیپلماسی فرهنگی» با اعزام و حمایت از اهالی هنر و فرهنگ خود، تلاش دارند تا با شناساندن جذابیتها و زیباییهای فرهنگ و تمدن خویش، دستگاه دیپلماسی رسمی خود را روغنکاری کنند و سریعتر به اهداف از پیش تعیینشده خودشان برسند.
اما نکته مهم در حقیقت سه چیز بود:
الف) اینکه افراد اعزامی تقریبا همگی سیاهپوست بودند. اصولا موسیقی جَز نیز موسیقی سیاهان آمریکاست و یادآور ریشههای آفریقایی آنان. در حقیقت موسيقى جَز ريشههاى عميقى در فرهنگ و سنت آفريقايى دارد، اما در همان حال، به گونهاى منحصر به فرد سبکى کاملاً آمريکايى است. با این حال حضور سیاهپوستان در گروه اعزامی وزارت خارجه آمریکا، آن هم در زمانی که در جامعه آمریکا تبعیض نژادی و نگاه پست به سیاهان موج میزد، میتوانست چهره بسیار دمکراتیکی از آمریکا خلق کند. اینکه آمریکا همین است: فضا و مکانی برای آزادی و آزاد بودن. همچنین این امر ناخودآگاه در شنونده و بیننده ایجاد حسی از اعتماد میکرد. او ناخودآگاه قبول میکرد که این آدم ها آمریکایی هستند. آمریکاییهایی حقیقی.
تقریبا بدنه تمامی اینگونه گروههای موسیقی را هنرمندانی تشکیل میدادند که طبیعی مینمود همگی مخالف سیاستهای دولتشان (آمریکا) باشند. اصولا این ذهنیت نزد تقریبا تمامی افکار عمومی جهان وجود دارد که هنرمند، شخصی است مستقل و کسی است که حرف خود را میزند، دیدگاه خویش را دارد و هنر خود را ارائه میدهد. لذا غالبا اینگونه است که مردم میپذیرند میان این دو رشته مهم علوم انسانی ( سیاست و هنر) کمتر رابطه و هماهنگیای میتواند وجود داشته باشد. این نگاه خصوصا با سیاستهای خاص دهههای 1950 و 1960 میلادی آمریکا نیز همخوانی داشت. اصولا هنرمند آمریکایی، هنرمندی مخالف سیاستهای جنگطلبانه و زورمدارانه آمریکا مفروض میشد. علیرغم این، یا بهتر بگوییم، به خاطر همین، تورهای جَز، جزو موفقترین تورهای دیپلماسی فرهنگی آمریکا بودند، به گونهای که این تجربه، مبنایی برای اعزام گروههای موسیقی و معروفترین نوازندگان و خوانندگان آمریکایی همچون لوییس آرمسترانگ یا دوک الینگتن[2] طی سالهای آینده، به مناطق مختلف جهان شد.
موسیقی جَز، بخاطر خوانندگان و نوازندگانش، به خاطر شیوه اجرایش و بخاطر خواستگاه اصلیاش، معنای «آزادی خالص» را میداد. شنوندگان این موسیقی در اروپای شرقی، چین و یا برخی کشورهای خاورمیانه، در حالی سرشان را با شنیدن این موسیقی تکان میدادند یا با پایشان روی زمین ریتم میگرفتند که ناخودآگاه با موسیقی دشمن خود، همنوا شده، معنای آزادیبخش آن را زیر لبهای خود زمزمه میکردند. در حقیقت این نوع موسیقی با این پیشزمینهها، تاثیر خاص خود را بر جوانان و نوجوانان روسی، آلمان شرقی، لهستانی، چینی و مجاری میگذاشت.
در حال حاضر نیز قرار نیست محبوبیت فرهنگ آمریکا در جهان با میزان علاقمندی مردم به اوباما شناخته شود. اکنون بار سیاست آمریکا را بیش از هرچیز تکنولوژی آمریکایی، مکدونالد آمریکایی و یا فیلم هالیوودی بر دوش میکشد. به قول جوزف نای، «بدون کمترین هزینهای و بسیار هم با دوامتر از زمانی که ما آمریکاییها مجبور به استفاده از چماق یا هویج میشویم»، این تاثیر رخ میدهد.
«هنر و فرهنگ» یکی از ماندگارترین و تاثیرگذارترین وجوه قدرت نرم را تشکیل میدهد. در حقیقت در ابزارهای قدرت نرم، شاید بتوان گفت هنر و فرهنگ، به گونهای دلچسبتر، رضایتمندانهتر و عمیقتر بر ذهن و جان مخاطب اثر میکنند. شخصی که تخته فرش یا قالیای ایرانی در خانهاش انداخته، یکی از صنایع دستی ایرانی را در اتاقش نگاهداری میکند، مزه پسته ایرانی را هنوز هم بهترین مزه پسته میداند، خاطره خوشی از بازدید تخت جمشید و مسجد شیخ لطفالله و چغازنبیل دارد و لطافت معنوی نهفته در موسیقی سنتی ایرانی را درک میکند، به مراتب بیش از هر خطابه و بیانیه رسمی سیاسیای تحت تاثیر فرهنگ و تمدن ایران قرار گرفته و ناخودآگاه احساس همدلی و همرایی بیشتری با آن میکند. این اصل یکی از مهمترین مظاهر همان پتانسیل نهفتهای در افکار عمومی جهان است که سیاست خارجی یک کشور در مقاطعی خاص به آن نیاز دارد و میتواند جهت رسیدن به اهداف تعیین شدهاش به محبوبیت خود در نزد افکار عمومی جهانی تکیه نماید.
متاسفانه این روزها ما خود به جان بخشهای ارزشمندی از قدرت نرم کشورمان در حوزه موسیقی افتادهایم. ظاهرا همه مترصد آن هستند تا بیرحمانه رفتار فلان استاد موسیقی را به باد نقد گرفته، او را تکفیر کنند و هرچه هم دلشان میخواهد به وی و طرفدارانش نسبت دهند ـ و این رفتار متاسفانه از هر دوسوی طیف دیده میشود ـ .
من به دعواهای داخلی مربوط به این موضوعات کاری ندارم. اما آیا متوجه هستیم با این رفتارها چه بلایی داریم بر سر یکی از مقتدرترین و نافذترین وجوه قدرت نرم کشورمان میآوریم؟ یادم هست سالها قبل دوست و همکاری خاطرهای را از بانویی ژاپنی برایم نقل میکرد که برای سمیناری به تهران آمده بود و روزی هنگامه غروب در خیابان یا ماشین صدای اذان مرحوم موذنزاده را شنیده و آنقدر تحت تاثیر این نوا قرار گرفته بود که به آرامی اشک میریخته و بدون آنکه بفهمد معنای الفاظ اذان چیست، از دوستم خواسته بود تا این نوا را برایش ضبط کند تا وی آن را با خود به ژاپن ببرد و هر زمان دلش گرفت آن را گوش دهد. با خودم فکر میکنم آیا ربنای شجریان تنها نوای معنوی هم قد و قامت اذان موذنزاده نیست؟ از سویی دیگر، آیا اساتیدی همچون افتخاری و ناظری و دهها بزرگ دیگر موسیقی این کشور به نوعی سفرای حسن نیت جمهوری اسلامی نیستند که با برنامههای برون مرزی خود میتوانند افکار عمومی مسموم شده با تبلیغات جهتدار علیه ایران و نظام اسلامی ان را متحول کرده و به تعادل بکشانند؟ آیا اینان به دلیل ذات و طبیعت هنرشان، در برخی موارد بهتر از دستگاه رسمی سیاستخارجی نمیتوانند به شنونده نشان دهند که ایران اسلامی، نامی بسیار بزرگتر از آنی است که عامدانه از سوی رسانههای غرب تصویری مخدوش از آن ساخته شده و به خورد آنان داده میشود؟
پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: مومن زیرک است. گاهی متاسفانه ما اقداماتی انجام میدهیم که اثرات به ظاهر کوتاهمدت آن، تصویر و اقتداری ساخته شده در طی سالیان سال را به یکباره مخدوش نموده، کشور را بهسادگی از موهبت وجود آن خالی مینماید.
نظر شما :