ترکیه؛ مدلی برای کشورهای اسلامی
دیپلماسی ایرانی: حزب عدالت و توسعه چه جایگاهی در سیاست ترکیه دارد؟ و به قدرت رسیدن این حزب چه تبعاتی در فضای سیاسی این کشور داشته است؟
از زمانی که حزب عدالت و توسعه وارد صحنه سیاسی و اجرایی در ترکیه شد این کشور تفاوت هایی با گذشته پیدا کرد و این موضوع از جنبههای مختلفی قابل بررسی است. یک مطلب اینکه پیش از ان ما ترکیه را در چارچوب ائتلافهای غربی و عضوی از پیمان ناتو میدیدیم اما با توجه به گرایشهای دینی اعضای حزب عدالت و توسعه، هرچند که حزب بر اساس مرامنامه خود یک حزب اسلامی نیست، اما به دلیل این که شاکله آن مسلمانها هستند این حزب توجه بیشتری به جهان اسلام و شرق نشان داد. این در مقایسه با سالیان گذشته است که یک خط نسبتا مستقیمی در ترکیه میبینیم که از هویت منطقهای و دینی خود فرار میکرد و سعی میکرد یک هویت ملی جدیدی برای خود تعریف کند. یک هویت ملی جدید اروپایی که البته ممکن هم نبود به معنای اصلی ان عملی شود. چرا که ترکیه با بیش از هفتاد میلیون مسلمان در منطقه خاورمیانه قرار داشت و برای هزار سال، کمتر یا بیشتر، بخشی مهم از کشورهای اسلامی بود. این کشور در زمان خلافت عثمانی قدرت بزرگی در این منطقه بود که به نام اسلام اداره میشد و اینها سازنده هویت سابق ترکیه است.
آن چه که در طول 2 و3 دهه اخیر در ترکیه میبینیم که گرایشات دینی در قالب حرکتهای سیاسی به دنبال راهی برای ابراز وجود است نشان دهنده نوعی تمایل به بازگشت به هویت اصیل و اصلی ترکیه است. و این پایان یک دوره فشار و تحمیل یک هویت غیرواقعی بر روی مردم این کشور است. ورای حوزه اجتماعی این حرکتها در حوزه سیاسی عمدتا در چارچوب احزابی که اربکان در طول دهه 70، 80 و 90 میلادی تاسیس کرده دیده میشوند. اربکان در واقع پدر جریانات حزبی و سیاسی مسلمانهای ترکیه است. هرچند این احزاب بارها با موانع و مشکلاتی مواجه شد و او مجددا حزبی جدید تاسیس کرد.
وقتی حزب عدالت و توسعه در ده سال اخیر کار را شروع کرد این حزب با آرای خوبی توانست در مجلس تعداد قابل توجهی از کرسیها را بدست آورد و دولت را در دست گرفت. این باعث تحولاتی هم در درون و هم بیرون ترکیه شد. هم روی روابط داخلی جریانات مختلف اسلامی و غیراسلامی و ارتش و سکولارها و دیگران تأثیر گذاشت و هم در ارتباط ترکیه با جهان خارج موثر بود.
باتوجه به حضور قدرتمند نظامیان در سیاست ترکیه، قدرت گرفتن این حزب چگونه ممکن شد؟
چنانکه میدانید از زمان آتاتورک تاکنون ما شاهد حضور قدرتمند ارتش در صحنههای سیاسی ترکیه بودهایم و هستیم. چیزی که در سایر مناطق دنیا در دهههای گذشته در شکل حکومتهای نظامی و کودتایی فراوان خود را نشان میداد ولی در این سه دهه ازتعدادشان به مرور کاسته شده است.
دولتهای استعمارگر غربی که قبلا حامیان این نوع حکومتها بودند در نتیجه عدم پذیرش جامعه نمیتوانند دیگر مانند گذشته از این حکومتها حمایت کنند. از این رو حکومتهای نظامی و کودتایی دیگر وجاهتی در جهان ندارند. در ترکیه نیز این تغییر رخ داد. هرچند که هنوز تکرار این قضیه کاملا منتفی نیست اما امکان وجود یک حکومت نظامی و کودتایی در ترکیه و ظرفیت کودتا را در حداقل خود میبینیم. با این وجود ، ارتش یکی از رگهای حیاتی ساختار سیاسی 80 سال گذشته در ترکیه بوده است. به عبارت دیگر ستون فقرات حکومتهای ترکیه در این سالها ارتش بوده و تلاش کرده بر حکومتها نظارت داشته باشد. در واقع وقتی حزب عدالت و توسعه حکومت را از طریق انتخابات سالم در دست گرفت بزرگترین مشکلش در داخل کشور با ارتش بود.
مشکلات ارتش با حزب عدالت و توسعه چه بوده و نحوه مواجهه این حزب با این مشکلات چگونه بوده است؟
مسئله اول این بود که ارتش میخواست همچون گذشته جایگاه قدرت اول را در کشور داشته باشد. در طول سالیان اخیر از این قدرت و اختیار کاسته شده است. دیگر انکه نظرات و سیاستهای ارتش حاوی یک نگاه مشخص و آن جدایی کامل دین از سیاست به یک تعبیر و در مقاطعی مقابله با دین بود. وقتی صحبت از سکولاریزم و لائیسیته میشود این مفاهیم در دنیا تعاریف و مصادیق یکسانی ندارند.
آنچه در ترکیه ما از این مفاهیم شاهد بودیم حاوی نوعی دینزدایی، افراط و مقابله با دین بوده است. به عنوان مثال میبینیم که خانوادههایی که میخواهند فرزندانشان با حجاب به تحصیل در دانشگاه بپردازند اقدام به مهاجرت به کشورهای غربی میکنند چرا که این قانون را تصویب کردهاند که کسی با حجاب وارد دانشگاه نشود. این قضیه حتی برای فرزندان رییس دولت ترکیه وجود دارد. این قانون نشان میدهد که نگرش تصمیمگیران به اصطلاح سکولار تا چه اندازه ضددین بوده است.
این نگاه غیردینی یا ضددینی ارتش ترکیه یکی از مشکلات حزب عدالت و توسعه در طی سالهای اخیر بوده است و هر از چندگاهی هم سبب مشکلاتی در صحنه داخلی ترکیه شده است که البته رهبران حزب عدالت و توسعه توانستهاند با صبر و حوصله و درایت لازم بر مشکلات فائق ایند.
کارنامه حزب عدالت و توسعه از نظر سیاستهای اقتصادی چگونه بوده است؟
ترکیه در طول چند دهه گذشته در حوزه اقتصادی خط مستقیمی نداشته است. گاهی وضعیت نامناسبی داشته و گاهی وضع بهتر بوده است. مهمترین چهره اقتصادی ترکیه که در دهه 80 میلادی شاهد بودیم تورگوت اوزال بود. او طرحها و پروژههای گستردهای را در حوزههای مختلف زیربنایی و از جمله در جهت صنعتی کردن ترکیه به خصوص در شرق این کشور اجرا کرد. او روابط خوبی هم با بخش خصوصی داشت و توانست تا حدودی ترکیه را به لحاظ اقتصادی جلو برد.
بعد از آن باز شاهد وضعیت نامطلوب اقتصادی در ترکیه هستیم تا زمانی که حزب عدالت و توسعه در چند سال اخیر توانسته با سیاستهای اقتصادی مناسب دوباره بهبود اقتصادی ایجاد کند. کاهش تورم و بیکاری، رشد تولید، صادرات و درآمد سرانه و دیگر ارقام و شاخصهای اقتصادی نشان دهنده وضعیت رو به پیشرفت اقتصاد ترکیه است.
در بحران جهانی دو سه سال گذشته ترکیه با وجود تجارت قابل توجه با اروپا به دلیل مدیریت خوب اقتصادی زیاد از این بحران متأثر نشد. در وضعیت کنونی میبینم که در یک کلام حزب عدالت و توسعه کارنامه موفقی داشته است. هم در صحنه داخلی مورد توجه قرار گرفته و احزاب و گروهها و جامعه را تحت تاثیر قرار داده و هم توجه کشورهای خارجی را جلب کرده است.
به نظر میرسد با توجه به پیشرفتی که ترکیه به لحاظ اقتصادی، سیاسی و بینالمللی در سال های گذشته داشته، این کشور در حال تبدیل شدن به یک الگو برای کشورهای اسلامی به خصوص در منطقه خاورمیانه میشود. ارزیابی شما از این موضوع چیست؟
من چند سال پیش در جلسهای از طرفهای ترکیهای این نکته را شنیدم که هدف آنها این است که تبدیل به الگویی برای منطقه شوند. آن موقع من چندان به این حرف توجه نکردم چرا که شرایط آن زمان ترکیه هم به نحوی نبود که بتوانیم این کشور را یک الگو تصور کنیم. به دلیل اینکه مثلا در آن زمان نخست وزیری داشتند که به خاطر 2 بیت شعر در مورد فلسطین خوانده بود به زندان افتاده و از فعالیت سیاسی محروم شده بود. طبیعی است که چنین حکومتی نمیتوانست برای کشورهای دیگر از جمله کشورهای اسلامی الگو باشد.
با وجود این ترکیه در طول سالهای اخیر در زمینه توسعه سیاسی قدمهای بزرگی برداشته و بسیاری از مسائل که در گذشته به عنوان تابو مطرح بود دیگر آن تابوها وجود ندارد. هرچند هنوز تابوهایی مثلاً در مورد حجاب هست اما شدت و حدت سابق را ندارند. اخیرا مطلبی در مورد حجاب همسران مقامات سیاسی ترکیه در روزنامههای ترکیه خواندم. برخلاف چند سال گذشته که این مسئله بسیار مورد بحث بود و به عنوان یک مسئله جنجالی به آن پرداخته میشد الان میبینیم که حتی در ادبیات ارتشیها نیز این موضوع عادی شده و پذیرفته شده است. علیرغم این هنوز خط قرمزهایی وجود دارد.
به هر تقدیر بهبود وضعیت اقتصادی و سیاسی ترکیه توانست توجه کشورهای منطقه را جلب کند. به خصوص که جوامع اسلامی منطقه به خاطر این که این حزب متشکل از مسلمانها بود به این دولت احساس نزدیکی بیشتری میکردند تا به دولتهای قبلی. یعنی در این جوامع این سوال مطرح بود که آیا میتوان هم مسلمان بود و هم به شیوه درست حکومت کرد؟ آیا میتوان حکومت و دین را با هم حفظ کرد؟ اینها سؤالهای درشتی در ذهن متفکران و سیاستمداران جوامع اسلامی بود که به نظرمیرسید در مدل سیاسی ترکیه پاسخهای نسبتاً مثبت و خوبی داشت. جریان اخیر مربوط به حمله اسراییل به کاروان کمک به مردم فلسطین و ایستادگی قابل تحسین دولت ترکیه موجب یک جهش بزرگ درافزایش محبوبیت رهبران دولت فعلی ترکیه در میان مردم منطقه شد.
آیا این الگو فقط مطلوب جوامع اسلامی است یا مطلوب کشورهای غربی هم هست؟ به این معنی که غرب به دنبال مطرح کردن الگوی اسلام معتدل ترکیه در مقابله با افراط گرایی و بنیادگرایی باشد؟
در اینجا به نظر من یک نکته مهم وجود دارد. کاندولیزا رایس در دسامبر 2003 در جریان انتخابات دور دوم جورج بوش مصاحبهای دارد. در آنجا صحبت از اسلام و منطقه خاورمیانه شد و از او سوال شد که انتظارات آمریکا از این منطقه چیست؟ پاسخ او به این سوال مربوط است. زمان این گفته پس از اشغال افغانستان و عراق بود و درگیریهای عراق در اوج خود بود. در آن زمان اصلیترین مسئلهای که آمریکاییها با آن روبرو هستند وجود اسلامی است که تهدید کننده منافع آمریکاست و معترض سیاستهای آمریکا درمورد مسائل منطقه است و میخواهد آمریکا را در مرزهای خودش محدود کند. خانم رایس در پاسخ میگوید ما مخالفتی با اسلام نداریم. ما نوعی از اسلام را میخواهیم که معتدل و میانهرو باشد. این جمله خانم رایس بیانگر عکسالعملی جهان غرب در مقابل جهان اسلام است. آنها بیان میکنند که خواهان زندگی با اسلام معتدل و میانهرو هستند.
اما علاوه بر نگاه غربیها به اسلام معتدل ما در خود جهان اسلام نیز بحثی در مورد اسلام معتدل و میانهرو داریم. این دو باهم تفاوت دارند. وقتی ما صحبت از اسلام معتدل و میانهرو میکنیم و وقتی این بحث مثلا در کشور ما، مصر، اردن، عربستان و دیگر کشورهای اسلامی مطرح میشود یا حتی وقتی بعضی متفکران اروپایی از اسلام معتدل و میانه سخن میگویند باید توجه کرد که منظور از اعتدال اسلامی چیست؟
من معتقدم آن تفاوت اعتدالی که حکومت نئوکان آمریکا به دنبال آن بود با اعتدالی که ما از آن سخن میگوییم این است که در اعتدال آنها حکومتهایی در کشورهای اسلامی مطلوب هستند که منافع آمریکا را لحاظ کنند. اینجا ما با آن نگاه زاویه پیدا میکنیم. چون در مجموعه سیاست خارجی آمریکا به عنوان قدرت برتر دنیا ما حوزههایی را میبینیم که آمریکا به عنوان منافع خود تعریف کرده که با منافع جهان اسلام تطبیق نمیکند. ما اینها را جزء منافع مشروع آمریکا تلقی نمیکنیم.
بنابراین وقتی صحبت از حکومت معتدل میکنیم باید این فاصله را مشخص کنیم و متوجه باشیم که منظورمان کدام اعتدال است. اعتدالی که به زعم غربیها مطیع سیاستهای غرب باشد یا معتدلی که ما معتقدیم به این معنا که دچار افراط گری نباشد و در عین این که حقوق مردم کشور خودش و کشورهای اسلامی را حفظ میکند، در عین حال تعرضی هم به جوامع دیگر نداشته باشد و به جوامع دیگر نیز، چه دینی و چه غیردینی، با احترام برخورد کند. نگاه غرب به ترکیه نیز در این چارچوب قابل ارزیابی است اگر دولت ترکیه که درمنظر غرب با اسلام اعتدالی همراه است حرکتی انجام دهد که با سیاستهای غربی همخوانی نداشته باشد دیگر مقبولیت خود را به عنوان الگو از دست خواهد داد.
اگر به مطالب رسانههای امریکایی و یا اظهارات برخی از دولتمردان ان کشور بعد از قضیه کاروان کمک توجه فرمایید به خوبی متوجه این تغییر ادبیات میشوید.
با وجود این تعریف ترکیه الگوی مطلوبی از اسلام میانهرو برای جهان اسلام است یا غرب؟ یا برای هر دو؟
با تعریفی که طرح شد به نظر من ترکیه در مقابل سایر انتخابها برای آمریکا تا حدود زیادی مقبولیت دارد. چون ترکیه به عنوان متحد آمریکا هنوز خیلی از قدمهای سیاسی را که برمیدارد نظرات آمریکا را نیزدر نظر میگیرد. ترکیه مسیری را که میپیماید در این جهت است که اتحاد و ائتلاف خود را با غرب حفظ کند. این اتحاد با غرب هزینههایی دارد که هر کشوری بخواهد باید از کیسه استقلال خود پرداخت کند. کشوری که میخواهد در حوزه کشورهای بزرگ قرار گیرد باید هزینههایی را هم پرداخت کند.
اگر ترکیه چنین رفتاری را در مقابل غرب نداشت شاید آنقدر مطلوب و مقبول غرب تلقی نمیشد.
با این حال به نظر میرسد ترکیه در ماههای گذشته قدری از غرب فاصله گرفته و اقداماتی کرده که چندان خوشایند غرب نبوده از جمله مثلا رای منفی به قطعنامه 1929 در مورد تحریم ایران. این چه تغییری در آن الگو ایجاد میکند؟
باید توجه داشت که این الگو بودن نسبی است. به نظر من حرکتهایی که در چند ماه گذشته از ترکیه در مقابل غرب دیدیم حرکتهایی به سمت استقلال بوده و ترکیه به عنوان یک الگو برای کشورهای اسلامی مقبولتر میشود و کم کم وضعیت بهتری را در بین جوامع مسلمان پیدا میکند. در نظر بیاوریم زمانی هواپیماهای اسرائیل از مرزهای ترکیه استفاده میکردند و تا مرز ما نزدیک میشدند ولی الان این وضعیت تغییر کرده است. درنظر بیاوریم امتیازاتی که از سوی دولتهای ترکیه درطی 70 سال گذشته به اسرائیل داده میشد بلایی بود برای مسلمانان. هرچند بخشی از این امتیازات همچنان پابرجاست ولی بخشی از آنها گرفته شده و این مطلوب و مقبول آمریکا نیست. همان ترکیه در ماههای گذشته در مقابل اسرائیل موضع متفاوتی را گرفته است. حرکت اردوغان در داووس چهره او را در جهان اسلام بسیار ارتقاء بخشید و یا حرکت ترکیه در ارسال کشتی کمکهای خود به غزه موجی را علیه اسرائیل در جهان به راه انداخت.
همین حرکتهای ترکیه به این منجر شده که مدل این کشور به عنوان یک الگو برای کشورهای اسلامی مطلوبتر و مقبولتر شود. البته اگر ترکیه این سیاستها را ادامه بدهد و بخواهد موضع مستقلی در سیاست خارجی خودش داشته باشد طبیعی است که به مذاق غربیها خوش نخواهد آمد و منجر به تهدیدها و فشارها بر ترکیه خواهد شد.
به این نکته بسیار مهم باید توجه داشته باشیم که امریکا برای فشار به دولت ترکیه امکان بهرهگیری از قضیه پ ک ک و یا محدویت تجارت متقابل را دارد. اما باید در نظر داشت که فشار امریکا میتواند ترکیه را بیش از میزان یک سال اخیر از غرب دور کرده و به اردوی مقاومت منطقه در مقابل اسراییل نزدیک سازد. این امر با توجه به اهمیت مساله خاورمیانه برای امریکا و اسراییل یک کابوس وحشتناک است و معادلات چند دهه این منطقه را به نفع مردم فلسطین به هم میزند. این سوال قابل بررسی است که ایا نیاز امریکا به تر کیه بیش از نیاز ترکیه به امریکا نیست؟
نظر شما :