سربازان گرين کارت

۱۴ مهر ۱۳۸۶ | ۱۱:۴۵ کد : ۸۱۰ آمریکا
اولين سرباز لاتينى که در عراق کشته شد، آمريکايى نبود."خوزه آنتونيو گوتيئرز" يکى از سربازانى بود که به نام"سربازان گرين کارت" مشهور هستند. او يکى از 32 هزار سربازى بود که به اميد به دست آوردن اجازه اقامت در ايالات متحده به"جنگ با ترور" پيوسته‌اند.
سربازان گرين کارت

اولين سرباز لاتينى که در عراق کشته شد، آمريکايى نبود."خوزه آنتونيو گوتيئرز" يکى از سربازانى بود که به نام"سربازان گرين کارت" مشهور هستند. او يکى از 32 هزار سربازى بود که به اميد به دست آوردن اجازه اقامت در ايالات متحده به"جنگ با ترور" پيوسته‌اند.

 

به تازگى فيلم مستندى درباره  اين موضوع توسط  مستند‌سازى سویسی ساخته شده است که حقايق بسيارى را از زندگى پسر بچه‌اى بى خانمان آشکار مى‌کند که روياى معمار شدن را در سر داشت اما رويايش با"شليک نيروهاى خودى" در مرزعراق وکويت به پايان رسيد.

 

گوتيئرزکه دردوران کودکى بر اثرجنگ داخلى 30 ساله در گواتمالا خانواده خود را گم کرده بود، سال‌هاى اوليه زندگى خود را درخيابان‌هاى اين کشور آمريکاى لاتين گذراند. او توانست با تکيه برهوش و اعتماد به نفس خود دوهزارمايل را به سمت شمال طى کند تا بتواند درمدارس آمريکا تحصيل کند و به يک معمار تبديل شود.

 

"هيدى سپکوگنا"مستند‌ساز سوئيسى به سرگذشت اين سرباز علاقمند شد و با همراهى"رينر هافمن" آلمانى به گواتمالا، مکزيک و ايالات متحده سفر کرد تا زندگى مرد جوانى را تصوير کند که بين دوستانش با نام "تونو" شهرت داشت.

 

فيلم"زندگى کوتاه خوزه آنتونيو گوتيئرز" با مصاحبه فيلم‌ ساز با گروهبان مسئول جوخه اين سرباز درجنگ عراق آغاز مى‌شود. او توضيح مى‌دهد که"يکى از سخت‌ترين کارهايى که تا امروز انجام داده‌ام، دروغ گفتن درباره مرگ  تونو بود."

 

اما چرا او مى‌بايست دروغ بگويد؟ به اين دليل که تحقيقات مشخص کرد گوتيئرز در"شليک خودى" کشته شده و گروهبان براى آنکه سربازان جوخه را همچنان تحت کنترل نگه‌ دارد چاره‌اى جز دروغ گفتن نداشت.

 

گروه مستند‌ساز در گواتمالا به سراغ "پاتريک آتکينسن"مدير پرورشگاهى رفت که گوتيئرز را ازخيابان نجات داده بود. او از"داستان رسمى" که پنتاگون درباره سرگذشت اين سرباز منتشر کرده، عصبانى است و آن را " شيوه ‌اى کلاسيک براى تبليغات به نفع اهداف مورد نظر ارتش مى‌داند."

 

آتکينسن مى‌گويد:" حتما گزارش منتشر شده را خوانده‌ايد که درآن نوشته‌اند او در 14 سالگى براى پيوستن به تفنگداران آمريکايى از مرز مکزيک گذشت. مى‌دانيد واقعيت چيست؟ اين حرف‌ها چيزى جز دروغ نيست. نمى‌دانم وقتى اين پسر سرگذشتى اين اندازه عجيب دارد چرا درباره زندگى او دروغ مى‌گويند؟

سرگذشت غير رسمى 

خوزه آنتونيو گوتيرز در روستايى کوچک در سال‌هاى جنگ داخلى گواتمالا به دنيا آمد؛ جنگى که مشاوران نظامى آمريکا در آن نقش محورى داشتند و سازمان"سيا" نيز ازآن حمايت مى‌کرد. درجريان اين جنگ 440 روستا ويران شد و بيش از 200 هزار نفر از فقيرترين مردمان گواتمالا به قتل رسيدند.

 

درفوريه سال 1999 کميسيون حقيقت ياب اين کشور گزارشى سرى را منتشر کرد که در آن بر نقش محورى مشاوره‌هاى آمريکا در قتل عام مردم عادى تاکيد شده بود.

 

زمانى که سيزدهمين سال اين جنگ‌ها آغاز شد، بيش از 300 هزار کودک ازخانواده‌هاى خود جدا افتاده بودند و هيچ سرپناهى نداشتند. خانواده گوتيئرز هم يکى از قربانيان اين جنگ بودند که در اواخر دهه 1970 ميلادى به سمت پايتخت حرکت کردند. درهمين زمان بود که اورا بدون سرپرست درخيابان‌ها پيدا کردند.

 

گروه فيلمسازى به سراغ همان خيابان‌هايى رفت که تونو در آنها بزرگ شده بود. آنها توانستند در شهر گواتمالا خيابانى رل پيدا کنند که درطول 10 سال گذشته دچار تغيير چندانى نشده است. درگوشه‌اى از پياده‌رو خيابان، کودکان کم سن و سال دور هم جمع شده بودند و بخار چسب مى‌کشيدند.

 

در گوشه‌اى ديگر، مادرى جوان روى نوزاد تازه متولد شده خود خم شده بود که لبخندى درخشان روى صورتش ديده مى‌شد وهنوز نمى‌دانست به چه دنيايى پا گذاشته است.

 

گوتيئرز پنج، شش ساله بود که پرورشگاه "کاسا آليانزا" او را از خيابان‌هاى پايتخت نجات داد. او اطلاع دقيقى از خانواده خود نداشت. اما براى پيدا کردن خواهرش هر چند وقت يک‌بار پرورشگاه را ترک مى‌کرد و به خيابان باز مى گشت.

 

بعد ازهفت سال او ديگر نمى‌توانست به خاطرسن و سالش در پرورشگاه بماند. به همين دليل به دنبال گذشته خود رفت تا ببيند دقيقا چه کسى است. او بالاخره در"انکوانتياس" مدارک تولد خود را پيدا کرد و پس از آن هم توانست خواهرش را پيدا کند.

 

سفر به سوى شمال 

تونو بر خلاف توصيه‌هاى دوستانش تصميم گرفت براى به دست آوردن زندگى تازه‌اى راهى آمريکا شود. به همين دليل صبح يکى از روزهاى سرد زمستانى از رودخانه‌اى مرزى گذشت و به خاک مکزيک وارد شد.

 

سفر او به ايالات متحده دو ماه طول کشيد و مجبور شد 14 بار قطار عوض کند تا در سال 1996 به آمريکا برسد.

گوتيئرز در اولين تلاش خود براى عبور از مرز مکزيک و آمريکا توسط مرزبانان آمريکايى دستگير و بازگردانده شد.

 دومين تلاش او نتيجه داد و توانست خود را به لس آنجلس برساند. گوتيئرز در اين کشور هم بى‌خانمان بود اما برخى مراکز اجتماعى براى او برخى امکانات را فراهم کردند و حتى توانست به

مدرسه برود.

 

درجولاى 2000 جرج بوش برنامه‌اى را اعلام کرد که بر اساس آن با پيوستن به ارتش امکان دسترسى سريع‌تر به کارت اقامت در آمريکا فراهم مى‌شد. تونو راهکارهاى چندانى را پيش رو خود نمى‌ديد و به همين خاطر به در تابستان 2000 در ارتش نام نويسى کرد.

 

يکى ازدوستان او در لس آنجلس مى گويد:" او هيچ وقت نقشه‌اى براى پيوستن به ارتش نداشت. مى‌خواست معمار بشود. حتى وقتى به او گفتم مى‌خواهم در ارتش نام نويسى کنم به من گفت اين کار ديوانگى است."  

 

اما خود او بعد از پايان دوره دبيرستان براى يافته راهى که به او اجازه ادامه تحصيل بدهد به ارتش پيوست.

با وجود آنکه در ارتش معمولا اين روحيه تبليغ مى‌شود که همه متعلق به يک خانواده هستند و با توجه به شرايط گوتيئرز او مى‌بايست از اين موضوع استقبال کند اما نامه‌اى به خواهرش نوشت:" اينجا زندگى خيلى متفاوت است. دوستى‌ها گمشده و مردم يکديگر را به ياد نمى‌آورند." 

 

يکى از همقطاران گوتيئرز روز ششم ژانويه 2003 را به خاطر مى‌آورد که جوخه آنها ماموريت يافت عازم عراق شود:" وقتى براى اولين بار اين دستور را مى‌شنويد قلبتان مى‌ايستد. شما انسانيد و به همين دليل وحشت مى‌کنيد. اما بايد منتظر دستور "حرکت" باشيد. سفر ما به آنجا خيلى طولانى بود و هر روز به اندازه يک سال مى گذشت." 

 

21 مارس 2003 خوزه آنتونيو گوتيئرز خود را سر مرز عراق و کويت در حال انجام ماموريت يافت. در جريان عمليات او يک‌بار ديگر خود را جدا از "خانواده" ديد و جوخه خود را گم کرد.

 

مسئول جوخه توضيح مى‌دهد که در چنين مواقعى طرح "سرباز گمشده" اجرا مى‌شود. اما آن روز طرح با موفقيت همراه نبود و گوتيئرز با زخم شديدى که در اثر شليک گلوله‌هاى آمريکايى به وجود آمده بود پيدا شد

در اين بخش از فيلم يکى از هم جوخه‌اى هاى تونو در حالى که مدام اشک مى‌ريزد آخرين لحظه‌هاى زندگى او را تعريف مى‌کند. آخرين خاطره او از لحظه پيش از مرگ تونو است:" او سراغ مادربزرگش را مى‌گرفت... همين بود." 

 

چند روز پيش از مرگ گوتيئرز در آخرين نامه خود براى خواهرش نوشت:" کنار پنجره نشسته‌ام و به دو پرنده نگاه مى‌کنم. باد بين شاخه درخت‌ها مى‌وزد. آن روزى به يادم مى‌آيد که بعد از ترک کشورم احساس آزادى مى‌کردم." 

 

سفير ايالات متحده در گواتمالا ساعت سه صبح به خانه "انگراسيا"، خواهر تونو رفت تا او را از مرگ برادرش آگاه کند. به او ويزايى براى سفر به آمريکا داده شد تا بتواند جنازه برادرش را به کشور بازگرداند. روز نهم آوريل 2003جسد او در گواتمالا دفن شد.

 

انگراسيا 250 هزار دلار معادل نيمى از بيمه‌اى که براى سربازان کشته شده در جنگ پرداخت مى شود را دريافت کرد و نيم ديگر آن به خانواده‌اى پرداخت شد که در دوران دبيرستان گوتيئرز از او در آمريکا مراقبت مى‌کرد. انگراسيا پس از آن توانست به همراه همسرش اجازه اقامت در آمريکا را دريافت کند.


نظر شما :