تغییرات در برنامه تعطیلات خانوادگی
در ششم سپتامبر سال 2007 ژنرال سر مایک جکسول از ارتش بریتانیا بازنشسته شده، اما از علاقه وی به گفت و گوی صریح و مباحثه کاسته نشده است.
رییس 63 ساله سابق ارتش در کتاب جدیدش " زندگی نامه سرباز " نظرات جنجال برانگیزی را در رابطه با دیدگاه واشنگتن در جنگ عراق مطرح کرده است. او می نویسد " آمریکایی ها عقیده ساده لوحانه ای راجع به جنگ عراق داشتند آنها فکر می کردند تنها اتفاق ممکن خوشحالی مردم از آزادی خواهد بود."
او به ویژه وزیر دفاع آمریکا ، دونالد رامسفیلد و هم مسلکان نو محافظه کارش را به خاطر داشتن عقاید آرمانی سرزنش می کند. وی معتقد است این عقاید محکوم به شکست اند. آقای جکسون از سال 2006 و قبل از حمله به عراق تا سال گذشته رییس ارتش بریتانیا بوده است.
نظرات وی انتقادی ترین نظرات یک ژنرال انگلیسی از سیاست های آمریکا در عراق است. او در محاسبه ای که با نیوزویک داشته است احترام خود را نسبت به ارتش آمریکا ابراز کرده است هرچند که با سیاست های حاکم بر آن مخالف است.
نیوزویک: در کتاب شما خواندم که ارشد شما در ارتش خیلی زود متوجه تمایل شما به رفتار پرنشاط شده بود.
سر مایک جکسون : [می خندد] من برای آن نشان هم گرفتم.
اجازه دهید مستقیما به بحث درباره عراق بپردازیم . ابتدا قرار بود که نیروهای بریتانیایی از شمال یعنی از ترکیه وارد شوند.
این برنامه اولیه بود. ولی به نظر می رسد در هنگام اتخاذ تصمیمات اصلی ترکیه موافقت نکرد. بنابراین اگر حافظه ام درست یاری کند در اواخر ژانویه بود که دولت بریتانیا تصمیم گرفت که از جنوب عراق وارد شود.
اما این مسئله را نسبتا پیچیده می کرد چرا که نقشه های آمریکا نیز بر مبنای ورود ما از شمال پایه ریزی شده بود.
اما این مانند تغییرات در برنامه تعطیلات خانوادگی نیست.
اما این تغییرات تنها در عرض دو ماه اتفاق افتاد و در هر صورت انجام شد و ما می دانیم که عملیات درخشانی نیز بود. من بر این نکته تاکید دارم که من از دولت آمریکا یا ارتش انتقاد نمی کنم ; بلکه عقیده کلی خاص حاکم بر عملیات را نمی پسندم .
من جزو بزرگترین تحسین کنندگان ارتش آمریکا هستم ، در عرض سه هفته نتایج درخشانی حاصل شد. واقعا کار فوق العاده ای بود.
منظورتان از "عقیده خاص" چیست؟
نو محافظه کاران آمریکایی تصور می کردند که با دستگیری صدام حسین و تشکیل یک دولت موقت همه چیز خوب پیش خواهد رفت. اما همانطور که شاهد آن هستیم مشکلات بیشتری بر سر راه وجود دارد.
بنابراین مشکل برنامه ریزی پس از جنگ بوده است.
ما در کوزوو و بوسنی تجربه کسب کرده بودیم. آنطور که آمریکایی ها فکر می کردند تغییر رژیم راه حل نبود. سقوط صدام حسین آخرین مرحله نبود. شکست نیروهای عراقی آخرین مرحله نبود. مرحله پایانی در عراق – می دانم اکنون گفتن این ساده به نظر می رسد- آرامش داخلی عراق و صلح با همسایگانش زیر نظر دولت خود و اقتصاد نوین است. گفتنش ساده است اما عمل کردن به آن کاری دشوار و پیچیده است.
شما در کتابتان بیان کرده اید که بریتانیا شریک کوچکی در جنگ عراق بود. بنابراین تاثیرش در تصمیم گیری ها محدود بود. آیا از اینکه مثلا دولت شما تلاش بیشتری برای همکاری در برنامه ریزی با آمریکایی ها نکرده بود دلسرد شدید؟
نمی دانم. واقعا نمی دانم.
برنامه ریزی هایی برای زمان پس از جنگ شده بود...
بله، در وزارت کشور آمریکا ! اما باید تصمیمات در پنتاگون گرفته می شد. من فکر می کنم در اواخر ژانویه ، یا اوایل فوریه این تصمیم گرفته شد که بسیار دیر بود. و به نظر من، پنتاگون – خب، فکر می کنم همه می دانیم چه اتفاقی رخ داده است – و دونالد رامسفیلد نظرات دیگری داشتند.
در آن زمان بسیاری از سران ارتش آمریکا نا امید شدند ... ما هرگز نخواهیم فهمید ولی من معتقدم اگر وزارت کشور عقاید خود را پیش می برد اوضاع بهتر می شد.
شما تجربیات زیادی درباره ایرلند شمالی دارید. شما از شورش درسی آموختید که در رابطه با عراق مفید باشد؟
حتی با داشتن شمار زیادی از نیروهای امنیتی [ عراقی ها و متحدین] بازهم شورشی ها از تاکتیک های گوریل ها استفاده می کنند ، آنها صدمه می زنند ، ولی پیروز نمی شوند.
به نظر من این نکته حائز اهمیت است که اگر یک سازمان تروریستی در مرحله ای بگوید که "ما تسلیم شدیم" نقش نیروهای امنیتی این است که تا زمان برقراری تعادل سیاسی پایگاه خود را ترک نکنند. یک مشکل سیاسی [مانند مشکل عراق] در نهایت فقط می تواند یک راه حل سیاسی داشته باشد.
اما عملیات نظامی می تواند به راه حل سیاسی کمک کند.
البته. اما در طول زمان ،همانطور که گفتم، باید یک راه حل سیاسی داشته باشیم.
نظر شما راجع به آنچه که در بصره [ در جنوب عراق] از سال 2003 به بعد رخ داد چیست؟ نیروهای شما به آنجا رسیدند و آرامش نسبی برقرار بود. اما دیگر این طور نیست.
در دیدار اولیه من پس از حمله ، دو یا سه هفته بعد ، وقتی در بصره قدم می زدم، همه لبخند می زدند و از ما تشکر می کردند. این آنجایی بود که ما شروع کردیم. اما شاید به اندازه کافی به قدرت داخلی توجه نکرده بودیم .
من نمی دانم تاثیر ایرانیان بود یا نه ولی در هر صورت مشکلی وجود داشت. همه درباره موقعیت آینده شوخی می کردند. اما به طور گسترده ای خشونت ها بالا گرفت و حتی به رای مخفی دادن هم بسنده نکردند.
اما ما به سلاح هایمان برای حفظ امنیت عراق تکیه کرده بودیم . و قرار بود به آرامی مسئولیت ها را به عراقی ها منتقل کنیم . تحویل بصره به عراقی ها [ از نیروهای بریتانیایی به نیروهای عراقی در سوم سپتامبر] بخشی از این استراتژی بود. تیتر روز بعد ترسناک بود: شکست نیروهای بریتانیایی در دو مرحله.
خب، این گزافه گویی بود. کاملا گزافه گویی بود . اما در عین حال می توانست یک نظر سیاسی باشد.
آیا شما معتقدید که شکست عراق یک شکست سیاسی است؟ یک شکست نظامی نیست؟
سوال خوبی بود. نه ، من فکر نمی کنم یک شکست نظامی باشد.
شما ژنرال دیوید پترایس را تحسین کرده اید. [ کسی که درباره عملیات ضد شورش مطالعه و تحقیق کرده است ، و در حال اجرای استراتژی شورش جورج دبلیو بوش، رییس جمهور آمریکا است و درباره پیشرفت یا عدم پیشرفت نیروهای متحدین در عراق گزارش می دهد.]
این نشان می دهد که ارتش آمریکا چگونه خودش را با شرایط وفق می دهد. زمانی فکر می کردند که " با استقرار کامل نیروها در کشور پیروز خواهند شد " اما حوادث نشان داد که نیاز به راه حل های پیچیده تری است و ارتش آمریکا نیز خود را با این مساله مطابقت می دهد.
و آیا نیروهای ارتش فقط تحت پارامترهای تعیین شده توسط سیاست مداران حرکت می کنند؟
این اتفاقی است که در دموکراسی باید رخ دهد . ولی [در عراق ] این مساله کاملا بر دوش سیاست مدارانی است که سیاست های دفاعی را تعیین می کنند.
نظر شما :