پايانى براى مبارزه با تروريسم؟

۰۲ مهر ۱۳۸۶ | ۱۳:۵۰ کد : ۶۸۳ گفتگو
گفتگو با دکتر محمدصدر درباره سياست هاى بعد از يازدهم سپتامبر
پايانى براى مبارزه با تروريسم؟

نومحافظه کاران جدید از کجا آمده اند. نگاه آنها به یازده سپتامبر چیست؟

در پایان دهه 80 و اوایل دهه90 ميلادى که همزمان است با فروپاشی شوروی، آمریکا دشمن اصلی خود را از دست داد. گروهی از محافظه کاران در حزب جمهوری خواه نگران بودند به خاطر شعارهای حزب رقیب، دموکرات ها، قدرت های نظامی و ارتش آمریکا تضعیف شود، زیرا اعتقاد داشتند عامل رهبری آمریکا به جهان عامل نظامی است.

 

 آنها گروه کوچکی به نام "نو ریگانیزم" بودند که مدیران نظامی و امنیتی دولت ریگان را تشکیل می دادند و تزی با عنوان"امریکا در قرن جدید" مطرح کردند. اين گروه در1997 بیانیه ای منتشر کرد به نام "بیانیه اصول" که دیک چنی و رامسفیلد نیز از امضا کنندگان این بیانیه بودند.

 

این بیانیه روی چند محور تاکید دارد:

1.      ضرورت افزایش بودجه نظامی آمریکا

2.      ضرورت تقویت دموکراسی دردنیا و مقابله با رژیم های دشمن منافع

3.      در دستور کار قرار دادن آزادی های سیاسی و اقتصادی

4.      تاکید بر مسئولیت منحصر به فرد آمریکا در حفظ  نظام بین المللی با توجه به امنیت اصول آمریکا

 

هدف اصلی این گروه رهبری آمریکا بر جهان بود. اين گروه معتقد بود وسیله ای که آنها را به این هدف می رساند قدرت نظامی آمریکاست. اما چون این هدف خیلی جهان پسند نیست، برقراری دموکراسی در دنیا را جزو برنامه های خود قرار دادند و ایده آل هایی به برنامه اضافه کردند که در واقع یک پوشش است.

 

 البته اين گروه بعدها شکست خورد. آنها برای توجیه بودجه نظامی در پی دشمن بودند و وقتی به حاکمیت رسیدند سراغ چین رفتند، کشوری که با جمعیت زیاد و در حال پیشرفت است.

 

 در این شرایط بود که 11 سپتامبر اتفاق افتاد که برای نومحافظه کاران موهبتی بود. در طول این 6 سال تعدادی از افرادی که بیانیه را امضا کرده اند سرکار آمدند ولی به دلیل شکست هایی که خوردند کنار رفتند. آخرین فرد بر سریر قدرت دیک چنی است.

 

 البته دیک چنی نیز ازطرف حزب جمهوریخواه در فشار است. مثل حزب کارگر در انگلیس که ادامه ریاست بلر را خطرناک می دانست. زیرا اندیشه های افراطی دیک چنی باعث می شود حزب جمهوری خواه  در انتخابات شکست بخورد.

  

درپی شکست سیاست های نومحافظه کاران، خانم رایس در سخنرانی ای اعلام کرد ایالات متحده برای سال ها دموکراسی وحقوق بشر را در کشورهای خاورمیانه به منظور حفظ ثبات و امنیت فراموش کرد اما نه تنها دموکراسی قربانی شد بلکه ثبات و امنیتی نیز فراهم نشد. بنابراین هدف ما پشتیبانی از سیاست های دموکراتیک در کشورهای عربی خواهد بود. در چارچوب همین تفکر طرح خاورمیانه بزرگ مطرح شد که اکنون از بین رفته است.

 

 اما نمونه ای که بتوان از شکست این سیاست مثال آورد سفر وزیر دفاع وخارجه آمریکا به منطقه خاورميانه برای فروش صد میلیارد سلاح است که 40 میلیارد آن به اسرائیل و60 میلیارد آن به کشورهای عربی فروخته شده است.

 

 در این رابطه خبرنگاری از خانم رایس پرسید:" شما برای فروش این سلاح ها به کشورهای محافظه کار عربی که آزادی ندارد، شرطی برای گسترش اصلاحات گذاشتید؟" خانم رایس جواب دادند:" خیر، هیچ شرطی نگذاشته ایم." خبرنگاران این معامله را"معامله ای شرم آور" نامیدند.

 

نکته دوم شکست نومحافظه کاران و افراطیون و بی توجهی آنها به سازمان ملل بود. آنها معتقد بودند سازمان ملل مزاحمی است برای آمریکا، که بر مبنای همین تفکر یک جانبه گرایی در پیش گرفتند. مثلا در قضیه عراق سازمان ملل را کنار گذاشتند. کوفی عنان، دبیر کل پیشین سازمان ملل، در مصاحبه با سرويس جهانى بی بی سی گفت:" آنها برنامه ای برای جنگ نداشتند ما به آنها گفتیم با وجود مخالفت سازمان ملل با جنگ، ما توان آن را داریم برای تثبیت وضعیت وگردآوردن نیروها پس از جنگ عراق بکوشیم(یعنی در دولت سازی کمک می کنیم).

 

اما آنها مغرور بودند وگوش ندادند، درحالیکه خودشان هیچ برنامه ای برای صلح نداشتند. پس از6 سال خلیل زاد نماینده آمريکا در سازمان ملل با نوشتن مقاله ای در بخش ستون مهمان نیویورک تایمز، خواستار آن می شود که سازمان ملل رهبری تلاش ها برای آشتی ملی در عراق وجلوگیری از جنگ داخلی را به دست گیرد. آقای خلیل زاد می گوید این نقشی است که فقط سازمان ملل از عهده آن بر می آید. او با این سخنان نشان داد که سیاست یک جانبه گرایی دولت بوش شکست خورده است. 

                                                                       

از خاطراتتان در روز 11 سپتامبر صحبت کنید، آن بعد از ظهر کجا بودید؟

 

فکر می کنم در وزارت خارجه بودم.

  

بلافاصله پس از این اتفاق شورای معاونین تشکیل شد، در این شورا مدیریت بحران چگونه صورت گرفت؟

 

در شورای معاونین این بحث مطرح نشد، دکتر خرازی به طرح این مسئله علاقه ای نداشتند. این بحث با آقای خاتمی مطرح و بررسی شد. چون واقعا حادثه عجیبی بود. ابعاد فاجعه مشخص نبود. نتیجه این بحث ها این بود که آقای خاتمی بیانیه ای صادر کنند.

 

آیا نشست شما با آقای خاتمی بلافاصله بعد از رخداد 11 سپتامبر بود؟

 

فردای آن روز بود. البته بحث ها تلفنی صورت گرفت. در بیانیه این اقدام محکوم شد و به ملت آمریکا تسلیت گفته شد. این اقدام برای اتفاقات بعد از 11 سپتامبر موثر بود. حادثه 11سپتامبر موهبتی برای نومحافظه کاران آمریکایی بود تا اندیشه های افراطی و نظامی گرایانه ای را که داشتند، پیش ببرند. آنها در پی دشمن می گشتند.

 

اگر موضع گیری درست آقای خاتمی در آن زمان نبود جهت حرکت آمریکا که ابتدا افغانستان و سپس عراق بود، شاید به هدف گیری ایران منجر می شد. موضع گیری دقیق و واقع گرایانه آقای خاتمی باعث شد چنین خطری ایران را تهدید نکند.

 

حس خودتان در آن لحظه چه بود؟

خیلی عجیب بود. آمریکا تا قبل از 11 سپتامبر با چنین خسارات جانی و مالی وسیعی روبرو نشده بود.حتی در جنگ جهانی دوم که کشورهای اروپایی بیش از 25 میلیون نفر تلفات جانی دادند و میلیاردها دلار خسارت مالی داشتند، امریکا دست نخورده، سالم و بدون هیچ خسارتی باقی مانده بود.

 

 این اولین ضربه محکم به آمریکا بود. غیر از تلفات جانی و مالی، خسارتی حیثیتی به آمریکا خورده بود. این کشور ادعای برقراری امنیت جهانی را داشت اما نتوانسته بود امنیت خود را تامین کند. هواپیماها و اتباع اش در معرض خطر قرار گرفتند و چنین حادثه عظیمی اتفاق افتاد.

 

آيا آمريکا در مبازره با تروريسم موفق بوده؟

آمریکا دنبال دشمن می گشت و نام این دشمن را تروریسم و افراطی گری اسلامی نامید. آنها به کلینتون و دموکرات ها اعتراض می کردند که ارتش آمریکا را تضعیف کرده اند و بودجه نظامی را کاهش داده اند. پس از این حادثه بحث افغانستان مطرح شد.

 

 افغانستان و القاعده دشمن شماره یک و جایگزین کمونیسم بین الملل شدند. آمریکا تلاش زیادی کرد تا جنگ افغانستان را توجیه کند و حتی سعی کرد کشورهای اسلامی را متقاعد کند. حتی اسناد و مدارکی را ارسال کرد تا ثابت کند القاعده این کاررا انجام داده است.اما تفاوتى است بين مسئله پيروزى آمریکا در جنگ با تروريسم و ساقط کردن حکومت طالبان.

 

بله آمريکا درساقط کردن حکومت طالبان و صدام موفق بود اما به هیچ وجه نتوانست تروریسم را از بین ببرد.

قوی ترین دلیل برای این ادعا غیر ازدلایلی که در صحنه سیاسی و بین المللی بیان می شود، گزارشی است که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در ماه اوت منتشر کرد.

 

 در این گزارش آمده جورج بوش در مبارزه با تروریسم موفق نبوده است و القاعده منسجم تر از گذشته شده است. اعضای القاعده افزایش یافته و متاسفانه طرفدارهای القاعده در کشورهای اسلامی افزایش یافته است. در افغانستان القاعده دوباره درحال شکل گیری است و در عراق همچنان حضور دارد و فعالیت های تروریستی خود را ادامه می دهد.

 

 با وجود 160هزار نیروی نظامی آمریکا و پیشرفته ترین و پیچیده ترین ابزار و تکنولوژی نظامی درعراق، تروریسم ادامه دارد که خود یک ضربه دیگر به آمریکا است.

 

جنگ با تروريسمى که کاخ سفيد پس از يازدهم سپتامبر آغاز کرد پايان گرفته يا دور سوم جنگى که آمريکا مى گويد با تروریسم است، ادامه خواهد داشت؟

 

زمانی که جورج بوش طرح خاورمیانه بزرگ را پس از حمله به افغانستان و عراق مطرح کرد، این اندیشه را دنبال می کرد که رژیم دیکتاتوری صدام را درعراق ساقط می کند و در آنجا یک دولت دموکرات لیبرال برقرار می کند تا این حکومت دموکراتیک الگویی برای کشورها منطقه از جمله ایران، عربستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس و حتی مصر و سوریه شود.

 

 البته در مرحله بعد از سقوط صدام که بحث هسته ای ایران مطرح شده بود جورج بوش که از پیروزی هایش در افغانستان و عراق خوشحال بود و نمی دانست چه مشکلاتی در آینده خواهد داشت گرایش به حمله نظامی به ایران داشت و مهم ترین دلیل اش انرژی هسته ای ایران بود.

 

 تبلیغات بسیار زیادی صورت گرفت که ایران در پی سلاح هسته ای است و اگر در آینده به این سلاح دست یابد آن را دراختیار تروریست ها قرار می دهد. این در چارچوب تبلیغات کلی آنها در مبارزه با تروریسم نیز می گنجید.

 

البته سیاست های بسیار خردمندانه دولت اصلاحات در آن زمان باعث شد که این استراتژی با شکست مواجه و زمینه برای حمله نظامی به ایران فراهم نشود.

 

اما در شرایط فعلی و علی رغم جو سنگین تبلیغاتی فکر نمی کنم که حمله ای صورت گیرد. شرایط فعلی با 6 سال پیش که آقای بوش و همکارانش سیاست تهاجمی داشتند و انتفادات را نمی پذیرفتند و در پی ساقط کردن دول دیکتاتور و ایجاد دموکراسی بودند فرق می کند.

 

الان اکثر سیاست ها گرایش به محافظه کاران کلاسیک حزب جمهوری خواه دارد. حمله نظامی، به معنای لشگرکشی نظامی، احتمالی برابر صفر دارد. اگرچه بخشی از حاکمیت آمریکا و در راس آن دیک چنی موافق اند نقطه زنی شود؛ یعنی برخی مراکز اتمی، نظامی و اقتصادی ایران را به وسیله موشک بزنند، هنوز نتوانسته اند با جناح مقابل، یعنی خانم رایس به توافق برسند.

 

 خانم رایس معتقد به تحریم است. اومعتقد است گسترش تحریم ها فشار بیشتری نسبت به حمله نظامی به ایران وارد می کند. هنوز آثار و علایمی مبنی بر اینکه دیک چنی موفق به جلب نظر خانم رایس شده است در دست نیست. بنابراین امکان نقطه زنی نیز هنوز مطرح نیست.

 

ضمن اینکه خانم رایس و وزارت خارجه توانستند اجماعى علیه ایران ایجاد کنند و این را موفقیت بزرگی برای خود می دانند.

 

زمانی چین، روسیه و حتی اتحادیه اروپا به طور صد در صد در کنار امریکا نبودند. اما اکنون سه قطعنامه علیه ایران به تصویب رسیده است. امکان دارد با چنین اشتباهی این اجماع بین المللی که به نفع آنها و به ضرر ایران است از بین ببرند.

 

آیا می توان پیام های تصویری و صوتی بن لادن را یک نوع دیپلماسی تعبیر کرد . آیا این دیپلماسی موفق است؟

 

اينکه بن لادن و طرفدارانش که قابل مقایسه با قدرت نظامی آمریکا نیستند، از طریق تبلیغات ودر اختیار گرفتن برخی از رسانه ها مثل الجزیره و اینترنت، پیام ها و مطالبات خود را به گوش هوادارنشان می رسانند موفقیتی است که از این طریق جورج بوش را به چالش کشیده اند، مخصوصا بعد از 11 سپتامبر.

 

 بعد از مدتی که کابینه جورج بوش خودش را جمع کرد استراتژی تهاجمی شدیدی را در پیش گرفت. اروپایی ها از این استراتژی واقعا ترسیده بودند و به همین دلیل در زمان حمله به افغانستان با آمریکا در سازمان ملل و حمله نظامی و ناتو همکاری کردند. در این نقطه آمریکا به خاطر جو روانی 11 سپتامبر بر روابط بین الملل حاکم بود، ولی پس از فروکش کردن آن جو و عدم موفقیت ها شروع شد.

  

شایعه است که بن لادن برای حمله گسترده به آمریکا برنامه ریزی می کند. آیا این شایعه نشان دهنده شکست آمریکاست؟

آمریکا در مبارزه با تروریسم شکست خورده است. این مسئله را حتی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، که تمام سازمان های اطلاعاتی آمریکا زیر مجموعه آن هستند تایید می کند. اما این نوع شایعات بیشتر جنگ روانی بن لادن علیه جورج بوش است.

 

 بمب اتم یک بار به کار رفته است و دیگر به کار نخواهد رفت اما به عنوان سلاح بازدارنده و ترساننده استفاده می شود. بن لادن نیز حرکت 11 سپتامبر را انجام داده است. از این پس تهدید های آن جدای از اینکه توان انجامش را دارد یا نه طرف مقابل را می ترساند.

 

برخى از منتقدالن آمريکا مى گويند حادثه يازدهم سپتامبر کار سرويس هاى جاسوسى آمريکا ست.با اين نظر موافقيد؟

 

این نظر که 11سپتامبر کار خود آمریکایی هاست همیشه در جو سیاسی مطرح می شود، اما برای اینکه نظر قاطع داد باید به اسناد و مدارک دقیق دست یافت که طبیعتا امکان ندارد. من چنین اعتقادی ندارم. مهم ترین و اولین نشانه برای هر حکومتی در دنیا با هر ماهیتی که دارد چپ، راست، جمهوری، دیکتاتوری یا سلطنت امنیت است.

  

اگر امنیت برقرار نباشد معنای حاکمیت از بين مى رود. اینکه حکومتی خود امنیت کشور را در خطر اندازد با اصول اساسی حاکمیت در تناقض است، یعنی اگر حکومتی امنیت خود را نقض کرد حاکمیت خود را نقض کرده است.

 

این در مورد همه حکومت های دنیا صادق است. نکته دوم این است که این نوع کارها با این ابعاد نمی تواند مخفی بماند و هیچ کس از پشت پرده مطلع نشود. حتی من اعتقاد دارم در حکومت هایی با ویژگیهای دیکتاتوری بالا نیز این اتفاق نمی افتد.

 

 دولت امریکا که معمولا توسط حزب دیگر، دموکرات ها، تحت نظارت است و حزب رقیب در مسائل معمولی هم انتقاد می کند در مساله ای با این اهمیت ساکت نمی نشیند. ناظر دوم دولت در آمریکا، مطبوعات هستند. اینها دولت را دائما به چالش می کشند. آقای کلینتون را سر قضیه مونیکا لوینیسکی به چالش کشیدند و نیکسون را به علت آنکه در حزب رقیب چند ميکروفون کار گذاشته بود(واترگیت)از ریاست خلع کردند.

 

 سومین عامل نظارت کنگره است که به طور جدی  قضیه را کنترل می کند. با این مجموعه های نظارتی اگر چیزی اتفاق بیفتد و کسی چیزی نگوید و ساکت باشند به نظر بعید می رسد.

 

ضمن اینکه این اندیشه مانند "همه چیز زیر سر انگلیسی هاست" برای ما ایرانی ها ست.


نظر شما :