نگاهی دوباره به استراتژی امریکا در مقابل ایران

۱۱ مهر ۱۳۸۸ | ۱۵:۵۳ کد : ۵۶۸۷ سرخط اخبار
نگاه لوس آنجلس تایمز به احتمال برقراری روابط ایران و امریکا
نگاهی دوباره به استراتژی امریکا در مقابل ایران

دیپلماسی ایرانی: 3 دهه فرض و تصور در ارتباط با ایران، با یک عصیان دلفریب تغییر شکل داد. اکنون زمان این است تا دوباره به دیپلماسی فکر کنیم.

پیشنهاد دولت امریکا برای حضور درمذاکره، ایده خوبی بود. اما حوادث بعد از انتخابات درایران در واقع نقطه عطفی حتی در روابط ایران و امریکا بود. اکنون سیاست‌های امریکا نیازمند نزدیکی گسترده‌تری است. تاریخ معاصر خط مشی مشخصی را نشان می‌دهد.

سه انقلاب مهم قرن بیستم که توانست تاثیرات و نوآوری‌های سیاسی داشته باشند در اتحادیه جماهیر شوروی، چین و ایران رخ داد. چین و اتحادیه جماهیر شوروی در آن زمان مسیر خود را تغییر دادند و هر دو از یک سیستم انقلابی ستیزه‌جو به یک کشور معمولی تبدیل شدند که خواهان حرکت در چارچوب بین‌المللی و داشتن روابطی منطقی با امریکا بودند.

دلیل عمده تغییرات در اتحادیه جماهیر شوروی و چین ارتباط تنگاتنگی با رشد و بلوغ انقلابی داشت. انقلاب اسلامی نیز بر روی همین مسیر قرار دارد. حوادث اخیر در واقع مبارزه کسانی است که می‌خواهند ایران را به یک کشور معمولی تبدیل کنند. در حال حاضر زنان و مردان درمرحله گذار از تفکرات سیاسی خود هستند.

در نافرمانی‌های اخیر که از ماه خرداد آغاز شده است، میلیون‌ها ایرانی ثابت کرده‌اند که آماده عادی سازی هستند. امریکا اکنون باید آنها را در سیاست در نظر بگیرد.

الگوی انقلاب توصیه می‌کند که برای یک گذار پرانتقاد مسلما به یک میانجی نیاز هست. انگیزه به طور سنتی دارای سه فاکتور است: یک چالش ژئواستراتژیک، نیاز اقتصادی و یا اضطرار سیاسی. در واقع، یک انقلاب نیاز دارد تا یک دشمن را به یک دوست تبدیل کند تا بتواند نجات پیدا کند.

در اتحادیه جماهیر شوروی، ژوزف استالین در یک محاکمه نمایشی برای مقامات حزب کمونیست در سال‌های 1936 تا 1938 آنها را یا به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاد و یا اعدام کرد. در چنین شرایطی فشار تهدید نازی‌ها به هزینه‌های جنگ افزود و همپیمانی امریکا و اتحادیه جماهیر شوروی را به وجود آورد که استالین با فرانکلین روزولت، رئیس‌جمهور امریکا و وینستون چرچیل، نخست وزیر بریتانیا دیدار کرد. خروشچف بعد از استالین به قدرت رسید وعملیات ضد استالینی را آغاز کرد. پس از آن عدم کاربرد انقلاب در زمان گورباچف نمایان شد و وی به این نتیجه رسید که دیگر سیستم اقتصادی آنها کاربردی ندارد و نیازمند تغییرات بنیادین است.

در دهه 1960، چین در واقع ظاهر گداگونه‌ای داشت. چین در مقابل نظام بین‌المللی مقابله و ایستادگی می‌کرد. در سال 1964 بمب اتمی خود را منفجر کرد، و در سال 1966، انقلاب فرهنگی را آغاز کرد، دوره‌ای پر از آشفتگی سیاسی و دگرگونی شدید اجتماعی، زمانی که مائو بی‌رحمانه به اصطلاح آزادی‌خواهان را از حزب کمونیست پالایش کرد. در سال 1969، با فروپاشی هم‌پیمانی شوروی و چین، مائو به این فکر افتاد تا روابط خود را با واشنگتن عادی کند. سفر محرمانه هنری کسینجر در سال 1971، سبب سفر نیکسون، رئیس‌جمهور امریکا به چین شد.

نه استالین و نه مائو نتوانستند دوستان امریکا شوند. اما چنین برخوردهایی راه را برای همکاری‌های معنا دار بعدی هموار کرد.

ایران در سال 2001، پس از حضور نیروهای امریکایی در افغانستان برای تشکیل دولت در افغانستان با واشنگتن همکاری کرد. در سال 2003، پس از سقوط دولت صدام، ایران بخصوص با سوئیس به گفت‌وگو پرداخت تا بتواند مشکلات خود را با واشنگتن حل کند تا مطمئن شود هدف بعدی امریکا، ایران نیست.

سه دولت امریکا نتوانستند از این فرصت‌های به دست آمده استفاده کنند. چالش کنونی ایران دربرخورد با یکدیگر بار دیگر این فرصت را به وجود آورده است که ایران نسبت به برقراری رابطه با امریکا اشتیاق نشان می‌دهد.

اما شرایط کنونی کمی متفاوت است. به نظر نمی‌رسد که دیپلماسی در ارتباط با برنامه هسته‌ای ایران نتیجه‌ای در بر داشته باشد. حکومت ایران و بسیاری از اعتراض کنندگان نیز فشارها برای پایان دادن به غنی سازی اورانیوم را در واقع چالشی در مقابل استقلال ایران و توسعه اقتصادی این کشور می‌دانند. در شرایط کنونی، حکومت ایران تمایل بیشتری دارد تا وارد پروسه‌ای شود که نتایج چندانی به همراه نداشته باشد.

اما اگر این تاکتیک دیپلماتیک نتیجه‌ای نداشته باشد، به نظر نمی‌رسد که تحریم‌های بیشتر هم نتیجه‌ای در بر داشته باشد. حمله نظامی هم در واقع نتیجه معکوس خواهد داشت.
دولت اوباما باید به دقت بررسی کند که چه گزینه‌ای می‌تواند به ایران این احساس را بدهد که آغاز یک روابط نرمال برایش منفعت کافی دارد.

منبع: لوس‌آنجلس تایمز


نظر شما :