برگزارى نشست سه جانبه در تهران:
ايران دور از کانون بحران است
این نشست درحالی برگزار میشود که ایران در آستانه انتخابات است و حتی خبر برگزاری این نشست بسیار کمرنگ بود. برگزاری چنین نشستهایی در چنین زمانی چه فایدهای میتواند داشته باشد؟
فعلا در شرايط حاضر ايران دور از کانون بحران است. چراکه کانون بحران از ايران و افغانستان فعلا به سمت پاکستان معطوف شده است. بنابراين تغيير و تحولات احتمالى در حکومت ايران فعلا تاثير چشمگيرى بر تحولات افغانستان و پاکستان ندارد.
درباره پاکستان فعلا اوضاع باثبات است. يعنى قرار نيست نظام سياسى دستخوش تحول بشود. در ادامه فرآيندى که ارتش پاکستان با طالبان دارد، احساس مىشود که ساختار فعلى حکومت پاسخگوى مطالبات امنيتى و نظامى که براى سرکوبى طالبان لازم است، نيست.
بنابراين به عنوان يک جمعبندى آنچه که بحران در منطقه ناميده مىشود و مرکز سقل اين بحران طالبان است، بايد بگوييم دو بازيگر اصلى در آن وجود دارد، که يکى امريکا و ديگرى طالبان است. در کنار اين دو، دو بازوى شمالى و جنوبى وجود دارد. بازوى جنوبى پاکستان است که اخيرا وارد فرآيند مبارزه عليه طالبان در کنار امريکا شده و بازوى شمالى افغانستان و ارتش ملى افغانستان است که آنها هم از شمال عليه طالبان وارد عمل شدهاند.
موقعيت ايران در اينجا مىتواند يک موقعيت ناظر باشد. در اين تحولات آنچه که در تهران اتفاق مىافتد شايد بيشتر نوعى تبادل نظر و مبادله اطلاعات درباره آن چيزى است که اتفاق افتاده. در غير اينصورت مديريت تحولات امنيتى عمدتا در درست امريکايىها، افغانها و پاکستانىهاست و ايران فعلا بر اساس يک جايگاه مديريتى خاص نقش ناظر تحولات را دارد.
رويکرد ايران در شرايطى که احتمال نفوذ طالبان به سمت مرزهاى ايران هم وجود دارد چگونه مىتواند باشد؟
به اعتقاد من کانون درگيرىها در دو سوى خط ديورند،يعنى مرز بين افغانستان و پاکستان است. اگر قرار باشد که در نتيجه فشارهايى که از جنوب و شمال بر طالبان وارد مىشود، طالبان در يک حرکت آچمزگونه تحرکى از خود نشان دهد احتمالا بيشتر به سمت منطقه کشمير اعم از کشمير پاکستان و کشمير تحت کنترل هند حرکت خواهد کرد و در آنجا هندىها اقدامات بازدارندهاى را انجام خواهند داد. مگر اينکه بپذيريم چون طالبان از حرکت به سمت کشمير دچار ياس و نااميدى بشوند و نگران باشند که ممکن است تحت تعقيب قرار بگيرند و آنجا هم هندىها برخورد خشنى با آنها داشته باشند، به سمت بلوچستان پاکستان و از آنجا به سمت ايران بيايند.
از آنجا که بين ايران و طالبان ميانه خوبى وجود ندارد و داراى تعارضات ايدئولوژيک هستند، قاعدتا ورود آنها به خاک ايران، ورود به يک منطقه ممنوعه خواهد بود، بخصوص در شرايطى که مانور بزرگ نيروى انتظامى در اين منطقه انجام شده است. احتمال ورود آنها به مرزهاى ايران بسيار بعيد است و ايران اين امکان و مجوز را نخواهد داد. خود طالبان اميدوارند در قلمرويى که دارند با توجه به موقعيت تپوگرافى که وجود دارد، پستى و بلندى و مناطق جنگلى که وجود دارد، بتوانند جنگ را فرسايشى کنند و نيازى به حرکت به سوى مرزهاى خارج از دو سوى خط ديورنگ نداشته باشند.
با توجه به اين مسائل شرايط آينده پاکستان را چگونه ارزيابى مىکنيد؟
به نظر من آنچه که در حال حاضر در پاکستان اتفاق افتاده است معلول ناکارآمدىهايى است که در گذشتههاى نه چندان دور وجود داشته است. يعنى از ديد امريکايىها حکومت مشرف نتوانست در بحث مبارزه با تروريسم همکارى جدى با امريکا داشته باشد و بر اين اساس مشرف از کار برکنار شد تا با يک چينش جديد در قدرت اين ماموريت به گروه جديد واگذار شود. بنابراين تيم آقاى زردارى روى کار آمد. ماموريت اصلى تيم آقاى زردارى مقابله با طالبان است. به نظر آمد که در يک فرجه 3-4 ماهه اين تيم در برخورد با طالبان اندکى تعلل کرد و نمىتوانست يا نمىخواست اين حرکت را انجام دهند. امروز امريکايىها اين تيم را تحت فشار قرار دادهاند که وارد عمل شوند. بنابراين دوام سياست و حکومت در پاکستان، يعنى حکومت زردارى بستگى به اين دارد که در پيشبرد اين ماموريت تا چه حد جدى باشد. اينکه واقعا ارتش پاکستان و يا دولت پاکستان مىتوانند در برخورد با اين چالش موفق بيرون بيايند، بستگى به عوامل مختلفى دارد که يکى از اين عوامل اين است که امريکايىها به طور جدى حمايتهاى مادى از ارتش به عمل بياورند؛ يعنى تجهيزات نظامى در اختيار آنها قرار دهند و بودجه کافى در اختيار آنها قرار دهند.
از دولت پاکستان حمايت معنوى لازم را داشته باشند بهگونهاى که ناهماهنگىهايى که در ساختار سياسى پاکستان وجود دارد برطرف بشود و ارتش و دولت هماهنگى بيشترى داشته باشد. از سوى ديگر از دولت هندوستان بخواهند که علايم مثبتى را مبنى بر اينکه تا زمانىکه پاکستان درگير تحولات داخلى است از ناحيه مرزهاى مشترک هند و پاکستان خيالش راحت باشد، مخابره کند. دولت مانع از تبديل شدن جنگ در منطقه سوات به يک جنگ فرسايشى بشود. اگر اين جنگ به جنگ فرسايشى تبديل شد،سرکوب گروه طالبان کار دشوارى خواهد بود. فشار مهاجرين و آوارگان به دولت پاکستان سنگينى خواهد کرد. هزينههاى جنگ بالا خواهد رفت و ممکن است به جاى حل بحران در يک اقدام غافلگيرانه و برقآسا و سريع دچار يک جنگ فرسايشى بشوند که نتيجه اين جنگ وارد شدن صدمات بيشتر به پاکستان و بىثباتىها و اقدامات ناامن کننده بعدى است که ممکن است در پى داشته باشد.
نظر شما :