غیرواقع گویی در دیپلماسی اعتبار نظام را زیر سوال میبرد
یکی از ضعف های دیپلماسی کشور ما در سال های گذشته در دیپلماسی فرهنگی نمود داشته است؟ تعریفی که باید از این نوع دیپلماسی تاثیرگذار داشته باشیم، چه تعریفی است؟ جمهوری اسلامی ایران چه ظرفیت هایی برای بهره گیری از این دیپلماسی در اختیار دارد؟
دیپلماسی فرهنگی نقش بسیار برجسته ای در کل کشور و سیاست های آن دارد. در دیپلماسی فرهنگی می توانیم کشور و فرهنگ خود را به دنیا معرفی کنیم و ما نیز دنیا را بشناسیم. تجربه هایی هم در این زمینه وجود دارد و کشورهای بزرگ دنیا این کار را انجام می دهند. ما حتی باید بورس های دکتری برای این منظور داشته باشیم تا آن بخشی که متصدی امور فرهنگی اروپا و جاهای دیگر دنیاست، به طور شایسته ای به شناخت دوجانبه دست یابد. می توان دیپلماسی فرهنگی را ملاک عمل قرار داد و اعتبار جمهوری اسلامی را در دنیا افزایش داد. دیپلماسی فرهنگی برای نظام ها آبرو و اعتبار به همراه می آورد. ما نیز می توانیم وجهه و اعتباری را که در جامعه جهانی کسب کرده ایم از این طریق حفظ کنیم.
حفظ این وجهه و اعتبار در عمل چطور محقق می شود؟
این مسئله وقتی نمود پیدا می کند که سیاستمداران و دیپلمات های ما اول متعهد به این باشند که حتی یک کلمه دروغ از دهانشان خارج نشود. این مسئله در دنیا خیلی مهم است که دروغ نگوییم. به جای اینکه وارونه یا کذب بگوییم می توانیم هیچ مطلبی نگوییم. به عنوان مثال ما هم اینک در مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی با سازمان های خارج از کشور ارتباط داریم و روابطمان صرفا علمی و فرهنگی است. ما به هیچ وجه مسائلی را آگراندیسمان و بزرگنمایی نمی کنیم و آنچه را واقعیت دارد بر زبان می آوریم و ارائه می دهیم. چون بر این باور هستیم که خود اثر و خود عمل بهترین بازگوکننده مطلب است و نشان می دهد که چه میزان اعتبار علمی و فرهنگی در آن نهفته است. اگر گزافه گویی کنیم به نوعی به اعتبار خود لطمه زده ایم و کاری ضد تبلیغ انجام داده ایم. بعضی ها این اشتباه را مرتکب می شوند و تصور می کنند غیرواقع گویی نوعی تبلیغ است؛ در حالی که این روند به اعتبار جمهوری اسلامی لطمه می زند. بنابراین در دیپلماسی فرهنگی اصل بر صداقت استوار است.
دیپلماسی فرهنگی از چه مجراهایی اعمال می شود؟ آیا دیپلماسی فرهنگی محدود به دستگاه های رسمی و دولتی است؟
دیپلماسی فرهنگی از طریق مجراهای رسمی صورت می گیرد ولی موسسه های خصوصی و تشکل هایی هم که در این زمینه وجود دارند، کار خودشان را می کنند و گفتمان و گفتگوی فرهنگی را پیش می برند. آنها گفتمان فرهنگی – و نه دیپلماسی – با موسسه ها و اهالی مختلف دنیا برقرار می کنند و می دانید که ایرانی ها هر جا که هستند به خاطر حب الوطنی که دارند سعی می کنند کشور خود را معرفی کنند و برخورد خوبی با جهان داشته باشند.
اگر دیپلماسی فرهنگی که از طریق مجاری رسمی صورت می گیرد و گفتمان فرهنگی که در حوزه عمومی رخ می دهد، در دو مسیر غیر موازی و متفاوت پیش بروند چه حاصلی به همراه می آورد؟ یعنی اگر دیپلمات های ما یک تصویر از ایران ارائه دهند و آنها که به صورت غیر رسمی نمایندگی فرهنگ ما را برعهده دارند، تصویری دیگر از آن بسازند و این دو با هم متعارض باشند، چه اتفاقی می افتد؟
وقوع چنین اتفاقی به اعتبار نظام لطمه وارد می کند. دیپلماسی فرهنگی ما باید مبتنی بر واقعیت و صداقت باشد و اگر این صداقت در گفتمان درست و قابل قبولی دیده شود، خودش فی نفسه اعتبارآور و اعتمادساز است. ولی اگر بی مسئولیت حرف بزنیم و گزافه گویی کنیم و مطالبی را به دور از واقعیت عرضه کنیم، به طور طبیعی طرف مقابل خیلی زود متوجه می شود و این مسئله اعتبار ما را زیر سوال می برد.
شاید بهتر باشد به عنوان مثال به رایزنان فرهنگی خود اشاره کنیم. این رایزن ها چه محورهایی را باید در پیش بگیرند؟ گاه مشاهده می شود که فعالیت های این دیپلمات های فرهنگی هیچ انطباقی با فرهنگ کشور مقصد ندارد و مثلا در کشوری سنی نشین تبلیغ تشیع می کنند و به طور کلی دیالوگ مناسبی برقرار نمی کنند.
این امر از جایی ناشی می شود که رایزن فرهنگی ما فکر می کند مبلغ اسلام است؛ در حالی که این چنین نیست و او نماینده جمهوری اسلامی ایران است و باید نقش دیگری را ایفا کند. تبلیغ اسلام کار شایسته ای است ولی مبلغ، کسی است که از میان روحانیون و علمای دینی انتخاب شده و ماموریتش تبلیغ است و با همین عنوان نیز به همایش ها و محافل دینی می رود و یا چیزی می نویسد. رایزن فرهنگی نماینده فرهنگ جمهوری اسلامی است و باید در وهله اول شناخت کافی از جریانات فرهنگی کشوری که در آن ماموریت دارد، پیدا کند و آن را به داخل کشور خود منعکس کند تا در داخل آگاهی مناسبی از آن کشور به دست بیاید. همچنین باید با موسسه های علمی و دانشگاه ها و کتابخانه ها و مراکز تحقیقاتی آن کشور ارتباط برقرار کند و بتواند مبادلات فرهنگی بین موسسه ها و دانشگاه های داخل و خارج را تسهیل کرده و گزارش هایی متقن و درست از جریان های فرهنگی کشور میزبان تهیه کند. او البته خودش تولید کننده یا پدیدآورنده نیست بلکه در نقش یک وسیله یا واسط ظاهر می شود.
ما چه میزان از این ظرفیت ها در داخل و خارج استفاده کرده ایم و از طریق رایزنی ها خود را به جهان و جهان را به خود شناسانده ایم؟ عموما سفارتخانه های خارجی در کشور ما شناخت بالایی نسبت به فرهنگ و جامعه و فرهیختگان ما دارند. شاید ما نیروی زبده ای در این زمینه تربیت نکرده ایم.
به اعتقاد من ماموریت ها درست تعریف نشده است. رایزن فرهنگی ما بیشتر ماموریت خودش را تبلیغ اسلام می داند. شما رایزن فرهنگی فرانسه یا هر کشور دیگر اروپایی را ببینید. آیا آنها تبلیغ مسیحیت می کنند؟ آنها می آیند تا فرهنگ کشور میزبان را بشناسند و حتی المقدور فرهنگ خود را هم معرفی کنند، ارتباط های لازم را میان مراکز و محققان دو کشور برقرار کنند، همایش های مشترک تدارک ببینند و... آنها ماموریت خود را درست تبیین کرده اند ولی ما در تعیین وظایف این ماموران اشتباه کرده ایم و برای همین است که رایزن ما فکر می کند باید تبلیغ کند. آن وقت کتاب هایی را چاپ و توزیع می کند و کارهایی را صورت می دهد که بیشتر کار مبلغین است.
یعنی ما قبل از هر چیز باید چارچوب و ساختار لازم را برای این کار مشخص کنیم تا رایزن فرهنگی ما در آن مسیر حرکت کند. ایراد دیگر این است که بعضا تغییرات عمده ای در رویکرد سفارتخانه ها و رایزنی های ما صورت می گیرد. شاید یک ناظر بیرونی هر چند سال یک بار - مثلا با تغییر دولت ها - تصویر متفاوت و دگرگونی از فرهنگ ایرانی مشاهده کند؛ چیزی که بازهم در میان نمایندگان کشورهای خارجی در ایران دیده نمی شود.
این اتفاق ناشی از آن است که ما فاقد آن ساختار مستحکم و تعریف دقیق از ماموریت ها هستیم و در نتیجه با تغییر دولت ها، گاه تصویر متغیر و دگرگونی از فرهنگ و رفتار عمومی کشورمان به دیگران معرفی می شود. من برای شما مثالی می زنم. رایزن فرهنگی فرانسه در مذاکراتی که با مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی داشت، ترتیبی اتخاذ کرد تا همایش مشترک "خویشاوندی در ایران و کشورهای پیرامون" را برگزار کنیم. خوب توجه کنید: "مسئله خویشاوندی در ایران و کشورهای پیرامون". این نکته بسیار جالبی است که آنها دوست دارند بدانند روابط خانوادگی و خویشاوندی ما چگونه است و در این باره چطور می اندیشیم و چه آداب و رسومی داریم و... . آنها می دانند که این قبیل مسائل برای شناخت یک ملت اهمیت زیادی دارد. پس می بینیم که در ماموریت فرهنگی ای که دارند بسیار دقیق و جزئی عمل می کنند و رایزن فرهنگی خود را به ایران نمی فرستند تا تبلیغ مسیحیت کند. با وجودی که خود آنها مسیحیان معتقدی هستند ولی این موضوع در کار و ماموریت آنها اثر نمی گذارد. تبلیغ مسیحیت کار کلیسا و کشیشان است.
اگر یک نظام سیاسی پسوند دینی داشته باشد، این وظیفه خواه ناخواه شامل رایزنان فرهنگی اش نمی شود؟
حتی نظام های ایدئولوژیک هم می توانند مسئله تبلیغ را از مراوده فرهنگی تفکیک کنند. در رایزنی فرهنگی هدف سامان دادن مراودات فرهنگی میان اهل فرهنگ دو کشور است و این با تبلیغ فرق دارد.
نظر شما :