افغانستان از اولویت‌های دولت نهم دور شده است

۲۹ مهر ۱۳۸۷ | ۱۸:۳۰ کد : ۲۹۱۴ گفتگو
گفت و گوی اختصاصی دیپلماسی ایرانی با بهمن آقارضی مدیر کل سابق امور آسیای غربی وزارت امور خارجه و سفیر سابق ایران در قبرس درباره پاکستان و تحولات اخیر آن (قسمت اول)
افغانستان از اولویت‌های دولت نهم دور شده است

پاکستان این روزها اوضاع بدی را سپری می کند. اقتصاد بسیار بیمار است و دامنه تروریسم تا پایه های کاخ ریاست جمهوری در اسلام آباد رسیده است. افغانستان در برابر از این تحولات به شدت تاثیر می پذیرد و به اعتقاد بسیاری از کارشناسان تا مسئله پاکستان حل نشود نمی توان به فکر پایان دادن به بحران های افغانستان بود. به همین بهانه با بهمن آقارضی کارشناس امور افغانستان و پاکستان و مدیر کل سابق امور آسیای غربی وزارت امور خارجه و سفیر سابق ایران در قبرس به گفت و گو نشستیم که در ادامه می خوانید:

آقای آقارضی تحولات اخیر وزیرستان حد فاصل پاکستان و افغانستان را چگونه ارزیابی می کنید و اصولا منشا آن را چه می دانید؟

 

ازده سال پیش ناظران وتحلیلگران منطقه و بین الملل از خطر تشدید تناقضات و چالشها در پاکستان اظهار نگرانی جدی کردند.آنها هشدار دادند عدم حل و فصل این مسائل میتواند منجر به تلاشی پاکستان و مالا به هم ریختگی اوضاع در منطقه جنوب آسیای غربی شود. هشدار در رسانه ها در این مورد شروع شد. در واقع ظهور  افراط­گری مذهبی و فشار آن به دولت های مختلف پاکستان با زمینه های موجود تاریخی است که مسیر خطرناکی را در پیش روی این کشور گذاشته است. ساختار دولت ها را تخریب می­کند و دولت­ها باید کلی هزینه بکنند تا از شر  آن خلاصی یابند. از 11 سپتامبر2001  تا به امروز امریکا رسما می­گوید که 10 میلیارد دلار کمک بلاعوض به پاکستان کرده است. اخیرا نیز کنگره آمریکا پیشنهاد 750 میلیون دلاری پاکستان برای کمک به اقتصاد وزیرستان را تصویب کرده است. بدهی های این کشور نیز بخشوده شد.ولی بعد از این کمک­ها هر دو طرف اظهار می­دارند که از موفقیت دور شده اند و اگر نخواهند به شکست اعتراف کنند که در لابه لای رسانه ها و گفته­های رسانه­های غرب وجود دارد مقامات   رسمیشان  می­گویند وضعیت بسیار بحرانی است. پاکستانی­ها معتقدند کنترل از دستشان خارج شده و از کنترل گروه های افراطی مذهبی ناتوان شده­اند. در عین حال وارد چالشهای جدی اقتصادی اعم از تورم ،کاهش رشر و رکود شده اند.

 

چرا تا کنون این گروه های افراطی کنترل نشده­اند؟ آیا وسیله­ای برای کنترل آنها وجود نداشته است؟

 

برای بررسی این موضوع باید وضعیت قومیتی و ساختاری پاکستان را بررسی کنیم. به هر حال پاکستان کشوری است که 170 میلیون نفر جمعیت دارد و تا 10 سال دیگر به حدود 215 میلیون جمعیت میرسد.باسطح گسترده فقر و بی سوادی روبروست.

 

به خاطر تحولات سیاسی و نظامی منطقه و با هدف کنترل آنها مجموعه­ای مذهبی – سیاسی برای برخورد با این تحولات ایجاد کردند. یعنی این که پس از سال 1978 و اشغال افغانستان توسط شوروی گروه­های مذهبی در پاکستان شکل­گیری و سازماندهی شدند. قبلا هم بودند ولی نه به این شکل.این گروه­ها به تدریج شروع به رشد کردند. رشد آنها تا سال 1991 – 1992 یعنی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ادامه یافت.  در این مدت گروه­های مذهبی جهادی در افغانستان که عقبه­اش پاکستان بود به اذعان و اعتراف مرحوم بینظیر بوتو با کمک و طراحی امریکا، انگلیس و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس مانند عربستان و امارات در زمان حکومت های نواز شریف ومرحوم بی­نظیر بوتو متشکل و مسلح شدند. جریان  افراط ظهور این تدابیر بود. که با  تشکیل دولت طالبان در 1996اوج رسید. حکومت 5 ساله طالبان نیز تا حادثه 11 سپتامبر تداوم داشت. پس از این تاریخ پاکستان به دلیل سیاست­هایی که اتخاذ کرده و شکست خورده بود  در دنیا منزوی شد. امریکا به دلیل مشکلاتی که با کشورهایی نظیر ایران و روسیه که همسایگان شمالی و غربی افغانستان هستند، داشت،سعی میکرد ضمن تعامل با پاکستان آنرا همچنان محور سیاستها و تصمیمات خود در ارتباط با تحولات پاکستان و افغانستان قرار دهد. اما پاکستان  به هیچ وجه به دلیل دیدگاه­های استراتژیکی که برای خود قائل است حاضر نبوده که با امریکا کاملا همراهی بکند. لذا دو گانگی ومشکلات  پاکستان  آغاز می­شود. پاکستانی­ها همیشه معتقد بوده­اند که افغانستان  عقبه استراتژیک نظامی و اقتصادی  آنها است. و اینکه به  لحاظ اقتصادی به افغانستان احتیاج دارند. این بدان معنا نیست که معتقد به ایجاد ساختار های اقتصادی در  افغانستان هستند. افغانستان ساختار قابل اعتماد و پایداری  که بتواند تولید ثروت کند  ندارد. به اعتقاد آنها افغانستان یک  قلک بازرگانی – ترانزیتی برای آنهاست. یعنی این که پاکستان در آنجا دائما کالا بریزد و پولش را دریافت کند. از طرف دیگر آنها می­خواهند افغانستان عقبه نظامی برای مقابله با هند و مباحث کشمیر باشد. این به چه معنا است این یعنی که افغانستان همیشه از یک دولت ضعیف برخوردار باشد و تابع پاکستان.چیزی که همه دولتهای افغانستان بعد از سال 1919 و استقلال آنها به شدت با آن مخالفت کرده اند.حتی دولت طالبان در دهه 90.

 

به هر حال  تبعات چنین دولتی چیست. همین اغتشاشی که الآن در منطقه شاهد آنیم. از این رو هیچ تضمینی وجود ندارد که این کشور آرامش پایداری را به خود ببیند. مگر اینکه نظامیان این کشور در راهبرد ها و ایده های خود تجدید نظر کند. این سیاست با هدفی که آمریکائیها بعد از 11 سپتامبر در افغانستان بدنبال آن بوده اند یعنی ایجاد یک دولت مطیع و همراه در تضاد کامل است.

یک دور تسلسل است.نظامیان کودتا  میکنند.غیر نظامیان مقاومت میکنند.اوضاع بحرانی میشود.غرب وارد ماجرا میشود.غیر نظامیان به دولت بر میگردند.تا دوباره با کودتا ی نظامیان اوضاع به وضع سابق برگردد.کشور هم همچان درجا میزند.

 

ولی خوب چنین وضعیتی به ضرر خود پاکستان نیز تمام می­شود؟

 

 به ضرر خود پاکستان هم شده است. شما اکنون تبعات و سیاست­های اشتباه دولتهای پاکستان را به وضوح می­بینید.مدیریت غلط هدایت و کنترل مدارس و محافل مذهبی نتیجه عکس داده است.

 

آیا این سیاست، سیاست آقای پرویز مشرف بوده است یا کلا سیاست پاکستان بر این منوال است؟

 

خیر. نظامیان پاکستان از سال 1947 به بعد یعنی پس از استقلالشان در واقع وارد این حوزه فکری و استراتژیک شدند. آنها ایجاد توازن نظامی با هند را فقط با اتخاذ این ایده ها جستجو میکنند.

 

اما ظاهرا در دوران نواز شریف این فکر تغییر پیدا کرد؟

 

ببینید برای این موضوع باید به تاریخ پاکستان نگاه کرد. اشاره کردم از سال 1947 این مبنا و اساس   نگرانی های  پاکستانی­ها بود. برای همین با  توجه به این که پشتونها در  افغانستان در حدود 40 درصد جمعیت  هستند، همیشه پاکستان از این ناحیه بطور طبیعی احساس نگرانی و چالش کرده است.تمرکز سیاستهای داخلی و خارجی آنها روی بحث پشتونهاست.و این شامل همه دولتهای پاکستان تاکنون بوده است.

 

 پشتونها در هر دو سوی مرز های  پاکستان و افغانستان حضور دارند. توجه تاریخی پشتونها بیشتر به مرزهای شرقی و شبه قاره معطوف بوده . بر اساس آمارمنتشره  28 ملیون پشتون در پاکستان هستند و در افغانستان 13 میلیون نفر از جمعیت این کشور را تشکیل می دهند.جمعیت پشتونها در منطقه و اروپا و آمریکا نیز پراکنده اند. اینها یک جمعیت قومی هستند که تاریخ افغانستان را متعلق به خود می­دانند. یعنی این که تاجیک ها،  هزاره­ها یا همان شیعیان و ازبک ها که بیشتر  در مناطق شمالی افغانستان مستقرند در واقع بعد از اشغال افغانستان توسط  شوروی بیشتر مطرح شده و نقش پیدا کردند.حکومت مجاهدین در ابتدای دهه نود با حضوراقوام غیر پشتون  در راس حکومت افغانستان  بود و  تقسیم قدرت هم بدین ترتیب شد که  رئیس جمهور برهان الدین ربانی  یک تاجیک بود و نخست وزیر گلبد دین حکمتیار که یک پشتون بود.این یک اتفاق نادر در این کشور بود.. این دولت به دلیل اشتباهات فاحشی که داشت و از طرف پاکستان و ایران نیز روابط مناسبی با آنها تنظیم نشد  نتوانست به سامانی برسد که باعث شد طالبان به سر قدرت بیاید که پس از آن هم همه چیز دو باره به هم خورد.

 

ما بعد از سال 2001 که ایران در افغانستان نقش موثر و مثبتی  در کنار جامعه  بین­المللی بخود گرفت  خیلی پاکستانی­ها را تشویق کردیم که بیایند و در روند باز سازی و  اقتصادی افغانستان مشارکت فعال نمایند. حتی پروژه­های اقتصادی برای آنها تعریف کردیم و پیشنهاد دادیم. ما در پاکستان دو هدف داشتیم. یکی این که پاکستانی­ها را تشویق کنیم  وارد فعالیت­های اقتصادی شوند و اینکه آیا  حاضرند یک جاده بکشند. یک بیمارستان احداث کنند. حاضرند یک سد بسازند. خوب دیدیم تمایلی ندارند. دوم این که می­خواستیم به آنها ثابت کنیم که ما به دنبال جنگ در افغانستان و رقابت منفی با آنها نیستیم...پاکستان ظرفیتهای مثبت زیادی برای ایفای نقش در منطقه دارد.

 

چرا در روند اقتصادی خوب عمل نکردند؟  

 

چون اصلا اعتقاد ندارند. این فکر غلط تا کنون وجود دارد و حاضر هم نیستند آن را تغییر دهند...

 

یعنی تلاش­های ایران در مورد پاکستان بی نتیجه ماند؟

 

بله. نه تنها ایران بلکه تلاش­های جامعه بین­الملل کلا نتیجه نداد. جامعه بین الملل بسیار به پاکستانی­ها فشار آورد که آنها را در افغانستان به مشارکت وا دارد اما آنها زیر بار نرفتند.

 

برگردیم به بحث وزیرستان. وزیرستان همان ناحیه بیشتر پشتون­نشین است که انگلیسی­ها در قرون 18 و 19 بین و حائل هند انگلیس یا هند شرقی و افغانستان درست کردند. در سمت ایران هم سیستان و بخشی از بلوچستان را جدا کردند و یک منطقه حائل برای خود ایجاد کردند که هم روس­ها از شمال و هم ایران به هند نزدیک  نشوند. این دستاوردهای سیاست­های انگلیس در منطقه است. پشتون­ها در پاکستان با دولتهای مرکزی مشکل دارندو دنبال فرصتی برای گریز از مرکز هستند.

 

همین دلیل در گذشته  با پشتیبانی دولتهای وقت افغانستان  خصوصا از زمان  ظاهر شاه تمایل نشان داده اند  به افغانستان ملحق شوند یا مستقل و خودمختار باشند که اسلام آباد به شدت نسبت به این گرایشات واکنش داشته است.از جمله قطع روابط کابل و اسلام آباد در 1961 ،قطع راههای ترانزیتی پاکستان به افغانستان در دوران ظاهر و حملات بی شمار به منافع و سفارتخانه و کنسولگریهای پاکستان در افغانستان. این هم در واقع باز می­گردد به خط مرزی دیورانت بطول 2480 کیلومتر..این مرزبندی در سال 1983 توسط سروان مورتیمر دیوراند مسئول امنیت خارجی هند انگلیس تهیه و تعیین گردید.این قرار داد به جدایی اقوام پشتون در دو سوی مرزهای پاکستان و افغانستان حکم میراند و تا امروز نیز محل تنش و اختلاف است.  اینراهیچ وقت افغان­ها زیر بار نرفته اند. پاکستانی­ها همیشه از این نگرانند و از این رو همان نکته­ای که گفتم، به دنبال دولت ضعیف در افغانستان بوده­اند. دولت ضعیف هم آثارش ادامه تنش­ها، اغتشاشات، ناآرامی­ها، فقر، گسترش مواد مخدر، جنایت­های سازمان­یافته و بیماری است که دائما هم به اطراف منتشر می­شود. خیلی ها باور دارند که  هزینه صلح در افغانستان بسیار کمتر از هزینه های جنگ است. همه از آن بهره می­برند اما وقتی که حکومت­ها نخواهند صحیح عمل کنند، همین می­شود. این حرف همه است.  افغانی­ها هیچ وقت زیر بار زور نرفته­اند. اگر هم زیاد خارجی ها فشار آورده اند مدتی  خود را با اوضاع مطابقت می­دهند ولی مجددا به فکر رهایی از زور و سلطه  می­افتند.انگلیسها در 3 جنگ،روسها و حالا آمریکا یی ها و ائتلاف غرب آزمون های پیشاپیش حقارت آمیزی را تجربه کرده و میکنند.اساسا هم سرزمین افغانستان جا و مکانی برای ماندن بیگانگان نیست.  

 

اکنون دولت آقای حامد کرزی که مورد حمایت امریکا و غرب است تا کنون نتوانسته کاری از پیش ببرد...

 

چرا نتوانسته. از سال 2001 یک ساختار سیاسی جدید در افغانستان به وجود آمد. در ابتدا یک دولت موقت به رهبری حامد کرزی پشتون تشکیل شد. بعد دولت ایشان  با رای مردم رسمیت یافت. بعد از آن قانون اساسی تدوین و مصوب شد. بعد مجلسین افغانستان ایجاد شدند.  بازسازی افغانستان نیز سر لوحه همه کشور هایی شد که در کنفرانسهای بن و توکیو متعهد به احیای اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی افغانستان شدند.متاسفانه پاکستان در این کنفرانسها حضور نیافت.عزم جامعه بین الملل بر جبران اشتباهات و تبعیضهای خود در قبال افغانستان افتاد.بنابر این ساختار و نهادهای جدید  در افغانستان ایجاد شد که نوید این را می­داد  اوضاع را سر و سامان دهد. اما در این میان انحراف به وجود آمد. . در واقع دو انحراف صورت گرفت یکی این که امنیت را بر معاش مردم ترجیح دادند. البته تفکیک این خیلی مشکل است. شاید بپرسید مگر می­شود امنیت نباشد و معاش باشد. در افغانستانی که مردمش یک عمر با فقر و بیکاری دست و پنجه نرم کردند زیاد نمی­توانند منتظر باشند که مسائل امنیتی حل شود و سپس جاده و کشاورزی و خوراک و وضعیت معیشتی مردم سر و سامان یابد. ما این را به آنها می­گفتیم که  شما باید سرعت بازسازیتان بیشتر از سرعت تامین امنیت و ایجاد  ساختارهای امنیتی در افغانستان باشد. خوب این طبیعی بود که به راحتی زیر بار آن نرفتند. پس از چهار سال فرماندهان نظامی در افغانستان این را پذیرفتند که اشتباهشان این بوده  که امنیت را مقدم به معیشت مردم کردند. این را صریحا و علنا چندین بار تکرار کرده اند ولی دیر شده بود. این نخستین انحراف بود که متاسفانه اکنون خودش را دارد نشان می­دهد. دوم  افزایش و گسترش نظامیگری و درگیری ها با مخالفین و گروه های طالب مورد حمایت پاکستان به  تضعیف دولت در کابل و وابستگی بیشتر آنها به نیروهای ائتلاف و خارجی منجر شده و لذا روند بازسازی متوقف یا بسیار کند شده است و امید مردم در مواجهه و  دیدن یونیفورم­های نظامی کشورهای غربی   کم­رنگ شده است. دولت بخاطر مشکلات فزاینده در پیش رو و  عدم موفقیت در اجرای برنا مه های مورد نظر داخلی بیش از همیشه ضعیف و منزوی شده است. در مقابله با تولید مواد مخدر و قاچاق و عوامل اصلی و با نفوذ آن شکست خورد ه و حامیان خود را نا امید کرده است.  

 

نقش ایران در باسازی چگونه بوده است ؟

 

در این میان ایران سر بلند بیرون آمده است. ایران با ایجاد چند پروژه از نواحی  شمال تا  جنوب افغانستان سربلند بیرون آمده است.جاده معروف دوغارون  به هرات ،جاده هرات –ارملک به طرف آسیای میانه ،تامین برق هرات و مناطق تا مرز،تفاهم راه آهن سنگان –هرات و دهها طرح بهداشتی ،آموزشی و...  ما پروژه­ها را بر اساس نیازهای دولت و جامعه افغانستان تفاهم می­کردیم و بر اساس وعده ما در اجلاس توکیو شروع آن را آغاز کردیم و موفق هم بودیم.البته نواحی مرزی ما در الویت بود.

 

این در قبل از دولت نهم بود. آیا پس از دولت نهم این روند کند شد؟

 

بحث بازسازی در افغانستان با آغاز دولت نهم همچنان با الویت بنظر می رسید اما در عمل اجرا و کار جدیدی را شروع نکردند و کمی پروژ ه های گذشته تکمیل شد. در عین حال  نظامی­گری امریکایی­ها در افغانستان  ،عراق و پرونده هسته ای مسائل را کاملا تغییر داد. و تنش و اختلاف نظر  بیشتر شد و در نتیجه آن اختلاف نظرها جدی شد و گسترش یافت و روی همه چیز از جمله بحث بازسازی تاثیر گذاشت. حتی در دوره اصلاحات راه­آهن چابهار – فهرج به طرف زاهدان و در نهایت افغانستان طراحی ­و مصوب شد. هدف توسعه دو سوی مرزهای شرقی کشور و رونق بازرگانی و کسب و کار بود. خرده می­گیرند برای خارج سرمایه­گذاری می­کنید وبه نیازهای  داخلی توجه نمی شود. الان درس­های سرمایه گذاری میگوید  در برابر هر یک دلار یا یورو  که در خارج از مرزها سرمایه­گذاری شود سه  تا چهار شغل در داخل کشور ایجاد می­شود. بنابر این هر طرح اقتصادی که در افغانستان ایجاد شود آن هم برای کشوری که ظرفیتهای بالقوه بزرگی  چه به لحاظ مواد معدنی یا زمین های کشاورزی و آب دارد ولی اشتغال و تولید در پایین ترین درجه است و همین با موج آواره و مهاجر همراه میشود   در حقیقت کاری صورت می­گیرد برای این که آنها حرکت نکنند و این موج کنترل شود.

 

از سوی دیگر ما می­خواستیم افغان­ها را به چابهار متصل بکنیم تا دسترسی آنها را به آب­های بین­المللی افزایش دهیم.یعنی علاوه بر کراچی ،به چابهارنیز متصل شوند و رونق منطقه تقویت گردد. البته رسانه های غربی شدیدا علیه این تحول موضع داشتند. پل مهم میلک هم بر روی هیرمند احداث شد. یعنی دسترسی ترانزیت و حمل و نقل در تمام طول سال برای اهالی دو سوی مرز که روابط نزدیک و عاطفی تاریخی هم با یکدیگر دارند مقدور شده است .پشتونها با ما هم آیین و هم نژادند. یعنی این که نژادشان به آریایی­ها باز می­گردد. پشتون­های ایرانی نیز که ابدالی هستند و به دوره افشاریه  باز می­گردند خیلی به ما نزدیک هستند. این باعث می­شود پشتون­ها هم به ما نزدیک­تر شوند. ما تمرکز بازسازیمان را بر سه منطقه هرات، فراه و نیمروز که ولایات  مرزی و همسایه ما هستند  قرار دادیم البته جاهای دیگر هم از ما تقاضا کمک و اجرای پروژه داشتند که در حد امکان و بودجه جواب داده شد.. این راه­آهن می­توانست به جاهای مختلف وصل شود و ترانزیت در افغانستان در همه نقاط رونق بگیرد.

 

از سوی دیگر مناطق هلمند و قندهار از جلگه­های گرم و حاصلخیز برخوردار هستند. در این منطقه برای مثال یک سال گندم فراوان کاشته شد ولی چون راه نبود که آنها را منتقل کنند بر روی دستشان باقی  ماند. ثانیا کسی هم نبود آن را بخرد. به همین دلیل دوباره بازگشتند به کشت خشخاش.چون تجار بزرگ در افغانستان بیشتر در این زمینه فعالیت و تمایل دارند.کشت خشخاش  کم هزینه و آبیاری کمی هم لازم دارد. محصول آن هم، از طرف خریداران  مستقیما از فرودگاههای جنوب افغانستان به بنادر منطقه منتقل میشود. و لذا شرایط، مطلوب کشاورز ،تاجر مواد و خریدار است. مگر اینکه کشت جایگزین داشته باشیم. آنهم سرمایه گذاری می خواهد و مراقبت دائم. بنابراین حضور فعال و مشارکت ما در باز سازی و تخفیف آلام و رنجهای مردم افغانستان خیلی تاثیرات عالی هم در روابط ایران و افغانستان داشت. برای نخستین بار در تاریخ روابط دو کشورسعی کردیم  مشارکت مساوی و عادلانه با افغان­ها در امور داشته باشیم. سعی نکردیم از موضع بالا کارها را جلو ببریم. با تفاهم دو جانبه بود. آنها هم متوجه بودند.

 

همین راه آهن هم دو بار در دولت نهم مصوب شد ولی تا بحال  انجام نشده است.توسعه بندر و دیگر ظرفیت سازیهای مربوطه انجام شد ولی شروع احداث راه آهن  به دولت اصلاحات نرسید.به هر حال نگاه ما برای منطقه جنوب شرقی کشور و هم مرز با افغانستان نگاه بیشتر ژئوپولوتیک و احیای اقتصادی منطقه بود. امیدوارم هر دولتی در ایران باشد این اهداف و طر ح ها را درک کرده  و به جد پیگیری و اجرا کند.

 

بازسازی که دولت آقای خاتمی در افغانستان  پیش برد کار بزرگ  و تاریخی شد ودرهمه ابعاد خود را نشان داد و ماندگار شد. مردم محروم در افغانستان از همه اقوام و مذاهب نیز از آن بهره بردند. یک عامل مهم موفقیت در خط مشی وکار این بود که مدیریت کار و بودجه حرفه ای بود. تمام این پروژه­ها بدون حضور یک سرباز انجام شد. یعنی بالا  ترین حس اعتماد میان ما و   مردم افغانستان. در صورتی که کشورهای دیگر که در  بازسازی افغانستان مشارکت داشتند  همیشه می­بایست با اسکورت سنگین نظامی کارهای خود را انجام می­دادند.

 

بالاخره این معضل مواد مخدر را می توان کنترل کرد یا خیر ؟

 

همه اذعان دارند که ایران بیشترین صدمه و تاثیر را از کشت و قاچاق مواد مخدر میبیند. سایرین با آن بازی می­کنند و سهم مشارکت آنها در کنترل این پدیده بسیار اندک است.

به لحاظ انتظامی تمام نیرو و توان خود را گذاشته ایم. در آموزش طرف افغانی، سرمایه گذاری در کشت جانشین و کنترل مرزها عمل کرده ایم. اما اولا اگر این معضل بین المللی است جامعه بین الملل باید سهم مناسب خود را ادا کند که حاضر نیست. دو گانه نیز برخورد نکند. از گرو کشی سیاسی نیز پرهیز کند.بعد از هفت سال مراودت و هم نشینی با سران قاچاق در افغانستان نظامیان ناتو و آمریکا با یک تغییر نظر  سیاسی قاچاقچیان بزرگ را در لیست سیاه  مبارزه گذاشتند. در حالیکه سیاست سنتی آمریکا مثلا در مکزیک    مبارزه و دستگیری سران قا چاق  بوده است. اخیرا هم در طرح موسوم به مروا سیصد ملیون دلار برای تعقیب و دستگیری سران قاچاق اختصاص داده است. آیا با حضور حدود هفتاد هزار نظامی و تجهیزات مدرن در هفت سال گذشته  تا بحال یک قا چا قچی در افغانستان دستگیر و محاکمه شده است؟ باید منبعد دید؟

 

راه حل مواد مخدر فقط تخصیص سهم جامعه بین الملل بخصوص همسایگان در بازسازی این کشور برای تامین غوت و معاش مردم و همزمان مبارزه بدون تبعیض با سران مواد مخدر در افغانستان و حامیان آنها در منطقه است.

 

حمایت نرم افزاری ما از اقدامات انتظامی و امنیتی نیز حیاتی است.چقدر صدا و سیما رفته در مناطق افغانستان گزارشهای مستقل در مورد زندگی این مردم فقیر و مشکلات آنها تهیه کرده است. چقدر زندگی مردم، فقر آنها با دیدی دلسوزانه و نه تحقیر آمیز، معضلات و کمبودهای بهداشتی و فرهنگی و آموزشی  ایشان به تصویر آمده و به آنها توجه شده است؟ مردم ایران فقط از جنگ و ناامنی در افغانستان می­شنوند، آیا ریشه ها و مشکلات را نیز می شنوند و مطلع می شوند؟ صدا و سیما می تواند نقش بزرگی در حمایت از باز سازی و تقویت پیو ندهای مردم ایران و افغانستان داشته باشد.

 

من با کار و توجه به نیازهای آمریکای لاتین و آفریقا بنا بر مقدوراتمان مخالف نیستم اما افغانستان در همسایگی ما است. امام صادق علیه اسلام می فرمایند اول همسایه بعد خودت. چقدر به این توصیه عمل کرده­ایم و موفق بوده ایم.؟ 

 

ادامه دارد...

 

نظر شما :