ايران و بحران گرجستان

۱۱ شهریور ۱۳۸۷ | ۱۴:۵۸ کد : ۲۵۷۷ اخبار اصلی
نویسنده خبر: صادق زیباکلام
يادداشت صادق زیباکلام عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در روزنامه اعتماد‌ملی
ايران و بحران گرجستان
 عرصه بين‌الملل قانون نانوشته‌اى وجود دارد که برحسب آن در منازعات بين‌المللى ميان دو کشور يا دو قدرت، حتى‌الا‌مکان بايد بى‌طرف ماند. اين قانون نانوشته از سر فرصت‌طلبى يا به زير پا گذاردن حق و ظالم و مظلوم را با يک چشم ديدن، وضع نشده بلکه اتفاقا نتيجه يک تجربه منطقى در خصوص منازعات و تنش‌هاى بين‌المللى و ميان دو يا چند کشور است. اولا‌ تشخيص حق و باطل و اينکه کدام ظالم است و کدام مظلوم، همواره امرى ساده و روشن نيست، که کشورى، در منازعه‌اى که با کشور همسايه‌اش يا کشورى دوردست‌تر دارد و خود را محق مى‌داند و طرف ديگر را خودخواه، بى‌توجه به واقعيات تاريخى، کم‌لطف به اصول، ضوابط و عهد و ميثاق‌هاى بين‌المللى، بى‌احترام به مبانى حسن همجوارى و قس عليهذا. در عين حال خود را <فرشته>، عارى از خبط و خطا، محق دانسته و رويکردش را دوستانه، صبورانه و در چارچوب اصول و ضوابط بين‌المللي.

در تمامى منازعات ميان کشورها، تاکنون ديده نشده که کشورى يا ملتى بگويد که ما با علم به اينکه مى‌دانستيم حق با طرف مقابل يا همسايه‌مان است، آن خاک، آن ارتفاعات، آن رودخانه، آن جزاير يا منطقه به همسايه‌مان تعلق دارد، همواره هم تعلق داشته اما ما چون ملتى زورگو هستيم، چون ارتشى قوى داريم و چون طرفمان برعکس توانايى رويارويى با ما را ندارد، لذا ما زور گفته، پا روى حق مى‌گذاريم و آن‌گونه که به نفع‌مان است عمل مى‌کنيم. همسايه‌‌مان، کشورهاى ديگر، سازمان ملل، اتحاديه اروپا و شوراى امنيت هم هرچه دوست دارند انجام دهند و ما همچنان بر مرکب خود سوار خواهيم بود. نه اشکال اساسى آن است که همه فکر مى‌کنند حق با آنها است. حکايت مناقشه ميان گرجستان و روسيه هم از اين قرار است. در زمان استالين بسيارى جابه‌جايى‌هاى سياسى و امنيتى صورت گرفت. جابه‌جايى‌هايى که به زور و خشونت صورت مى‌گرفت و به شدت با مخالفت مردم ذينفع مواجه بود اما استالين بنا بر دلا‌يل سياسى - امنيتى آنها را اعمال مى‌کرد. اقليتى از يک نژاد يا مليت را در ميان اکثريت بزرگى از نژاد ديگر و مليت ديگر قرار مى‌داد. آن اقليت که خود را در محاصره آن اکثريت مى‌ديد براى بقاى خودش متوسل به دولت مرکزى مى‌شد. دولت مرکزى هم به اين نياز لبيک گفته مصادر و مشاغل امنيتى، سياسى، نظامى و اقتصادى را ناعادلا‌نه به آن اقليت مى‌سپرد و در برابر آن امتيازات از آن اقليت براى مهار و عنداللزوم سرکوب آن اکثريت استفاده مى‌کرد. در آبخازيا، قره‌باغ، اوستيا، چچن، تاجيکستان، قزاقستان و بسيارى از جمهورى‌هاى ديگر استالين از اين شيوه غيرانسانى براى کنترل و نگهدارى ملت‌ها و قوميت‌هاى اتحاد شوروى سابق سوءاستفاده کرد. ريشه درگيرى در قره‌باغ، جنگ داخلى تاجيکستان، قيام مسلمانان چچن، ناآرامى‌ها در قزاقستان و تنش در قرقيزستان، رقابت‌هاى قومى در اوکراين، بلا‌روس و بالا‌خره اين آخرى، بحران گرجستان بروز آتش‌هاى زير خاکسترى هستند که جملگى در زمان استالين شعله‌ور شده بودند. مسکو در دوران شوروى سابق از دو اقليت آبخازى و اوستيايى عليه اکثريت گرجى بهره‌‌بردارى مى‌‌کرد. به علا‌وه براى آنان درجه‌اى از خودمختارى و استقلا‌ل را فراهم کرده بود. با فروپاشى اتحاد شوروى سابق آن وضعيت نمى‌توانست براى هميشه دوام پيدا کند و از فرداى فروپاشى تنش‌ها ميان آبخازيا و اوستيا از يکسو و حکومت گرجستان از سويى ديگر شروع شد. هيچکس نمى‌گويد آنچه که ساکاشويلى رهبر گرجى متمايل به غرب انجام داد، يعنى گسيل نيروى نظامى به دو منطقه آبخازيا و اوستيا و تلا‌ش در سرکوب نظامى ناسيوناليست‌ها يا استقلا‌ل‌طلبان دو منطقه انجام داد درست بود. او بدون ترديد به واسطه حمايتى که غربى‌ها و بالا‌خص آمريکايى‌ها از وى مى‌کردند نيروى نظامى گرجستان را براى سرکوب اوستيايى‌ها و آبخازيايى‌ها گسيل داشت؛ حمايتى که برخلا‌ف انتظار اوليه ساکاشويلى چندان صورت نگرفت. اما از حرکت گرجستان هولناک‌تر واکنش عظيم نظامى روسيه و بعد هم به رسميت شناختن اوستيا و آبخازيا بود. قدر مسلم آن است که حل بحران آبخازيا و اوستيا همانند بسيارى از بحران‌هاى بين‌المللى و ميان کشورها و ملت‌ها نياز به زمان و مذاکرات طولا‌نى دارد و اينگونه نيست که طرفى که قدرت نظامى‌اش بيشتر باشد، آن را به کار گرفته و مساله را به نفع خود حل و فصل نمايد. اين گونه حل کردن، همانند راه‌حل‌هاى استالين است که بالا‌خره روزى از زير خاکستر فوران خواهد کرد. آنچه که به بحث ما بيشتر مربوط مى‌شود موضعگيرى عجولا‌نه و بى‌حساب و کتاب ايران به نفع روسيه است. اينکه گرجستان هم در اين قصه مقصر است قطعى است که شمارى از رهبران اروپايى هم به آن اذعان دارند اما هيچ کدام آنان به اعتبار اينکه ساکاشويلى هم قصور داشته و نمى‌بايد عجولا‌نه و به اتکاى حمايت اعضاى ناتو متوسل به نيروى نظامى مى‌شد، روسيه و عملکردش را ناديده نگرفته‌اند. و اين رويکردى است که دولت ايران اتخاذ نکرده است. انسان حيران مى‌ماند که انگيزه‌اين موضعگيرى خلا‌ف عرف بين‌الملل، خلا‌ف مصالح و منافع بلندمدت کشور و صرفا دنباله‌روى از روسيه براى ايران چه بوده است.

آيا بغض و کينه و سعى در ضديت با اتحاديه اروپا و آمريکا در ميان مسوولا‌ن ما آنقدر زياد است که مبناى تصميم‌گيرى‌هاى بين‌المللى ما را تشکيل مى‌دهد؟ آيا هر اقدام و حرکتى در عرصه بين‌الملل به صرف آنکه آمريکايى‌ها و اروپايى‌ها يا ناتو با آن مخالفند، صرف‌نظر از حق و ناحق بودن، حجت کافى خواهد بود براى ما که با آن همراهى کنيم؟ يا اينکه جداى از حق و باطل، سبزى پاک‌کردن ما براى روس‌ها به واسطه آن است که آنان نيز متقابلا‌ پس‌فردا که 551 پرونده ما را به شوراى امنيت مى‌برد، با آن مخالفت نمايند يا نگذارند تحريم‌هاى شديد و غليظى عليه ما به تصويب برسد. به نظر مى‌رسد که اتفاقا انگيزه ما براى گفتن مجيز روس‌ها و تاييد زورگويى آنان صرفا به واسطه کسب حمايت آنان در رويارويى‌مان با غرب در جريان مسأله هسته‌اى‌مان مى‌باشد. حمايت ما از روس‌ها در گرجستان با هر هدف و انگيزه‌اى که صورت گرفته باشد چند پرسش ساده را مطرح مى‌نمايد. نخست آنکه تکليف اين همه شعار پيرامون استقلا‌ل در عرصه سياست خارجى و برخورد از موضع عزت و کرامت با قدرت‌هاى بزرگ و غيره چه مى‌شود؟ ثانيا آيا بحران هسته‌اى سبب شده تا ما در عرصه‌بين‌المللى به تدريج به روسيه و چين وابسته شويم؟ ثالثا در گذشته و على‌رغم ارسال دسته‌گل‌هاى فراوان براى روس‌ها، آيا آنها سر بزنگاه ما را رها نکرده و در شوراى امنيت و جاهاى ديگر به ثمن بخس نفروخته‌اند؟

صادق زیباکلام

نویسنده خبر


نظر شما :