روابط ایران و روسیه در عصر ولادیمیر پوتین
برنامه بیست و هشتمین نشست اوراسیای مرکزیدوازدهم خرداد امسال با حضور دکتر بیژن ژند شکیبی به بررسی روابط سیاسی- اقتصادی ایران و روسیه در دوران ولادیمیر پوتین اختصاص داشت. آقای ژند شکیبی استاد مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن است .
برنامه بیست و هشتمین نشست اوراسیای مرکزیدوازدهم خرداد امسال با حضور دکتر بیژن ژند شکیبی به بررسی روابط سیاسی- اقتصادی ایران و روسیه در دوران ولادیمیر پوتین اختصاص داشت. آقای ژند شکیبی استاد مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن است که سال ها است درباره موضوع روسیه مطالعه می کند. وی در سخنرانی خود در دانشگاه تهران جایگاه ایران را در سیاست خارجی روسیه و دیدگاه روسیه را نسبت به ایران با در نظر گرفتن تحولات سال های اخیر در بعد و قبل از انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار داد.
روابط استراتژیکی یا تاکتیکی؟
بیژن ژند شکیبی گفت که سیر تکامل روابط ایران و روسیه در دوران ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین موضوع بحث امروز ما خواهد بود، که تاکید بیشتر بر فعالیت سیاسی و ژئوپلیتیک ولادیمیر پوتین دارد. ار زمان بالا گرفتن روابط ایران و مسکو، که از اواخر دوره شوروی آغاز شد، توجه بسیاری معطوف شناخت خصوصیت های دقیق این رابطه بوده است. سوالی که معولا مطرح شده این است که روابط میان ایران و روسیه از نوع استراتژیکی است یا از نوع تاکتیکی؟ هرگونه پاسخ به این سوال نخواهد توانست چند بعدی بودن این روابط را همراه با پیچیده بودن آن را بازتاب دهد.
بعد از پایان جنگ سرد و حتی تا حدی درطول این جنگ، استراتژیک بودن روابط بین کشورهای مختلف واقعا وجود نداشت و معمولا روابط بین کشورها بر اساس منافع اقتصادی و سیاسی و اوضاع داخلی هر کشور عوض می شد. به عنوان مثال، شاید کم باشند افرادی که از روابط خاص بین امریکا و بریتانیا بی خبر باشند، با این حال نمونه های بسیاری وجود دارد که حاکی از تداخل منافع مشترک بین این دو کشور است.
به عنوان مثال می توان از بحران سوئز در سال 1956 سخن گفت؛ امریکا در آن زمان کشورهای هم پیمان خود یعنی بریتانیا و فرانسه را وادار به دست کشیدن از اعمال حاکمیت بر کانال سوئز کرد.
در جنگ با ویتنام نیز امریکا فشارهای بسیاری بر لندن واردکرد تا لندن نیروهای مسلح خود را به جنگ درویتنام بفرستد که البته لندن همه این درخواست ها را رد کرد و بر خلاف میل واشنگتن وارد جنگ نشد.
یک مثال دیگر اینکه بعد از جنگ جهانی دوم امریکا تمامی کمک های خود را به لندن به طور ناگهانی قطع کرد و موجب سقوط اقتصاد بریتانیا شد، به طوری که بریتانیا همچنان از خیانت امریکا در آن زمان انتقاد می کند.
امروزه نیز می بینیم که برخی معتقدند بین فرانسه، بریتانیا،آلمان، و امریکا یک شرایط استراتژیک وجود دارد. اما شاهد این مسئله نیز بودیم که بر سر موضوع عراق هم فرانسه و هم آلمان به شدت مخالف جنگ بودند و روابط استراتژیک بین کشورهای هم پیمان از بین رفت.
بنابراین، وقتی در خصوص روابط ایران و روسیه صحبت می کنیم، دیگر نباید به این سوال که روابط این دو کشور استراتژیکی است یا تاکتیکی توجه کنیم. بلکه فقط باید به دقت به برخی از موارد این روابط توجه کنیم تا پویایی این روابط را بفهمیم.
پنج نکته وجود دارد که ما را کمک می کند تا درک بهتری از روابط ایران و روسیه داشته باشیم.
این عوامل، روابط سیاسی و اقتصادی میان ایران و روسیه را شکل می بخشد:
1- روابط مثلثی بین ایران، روسیه، و امریکا
2- ژئوپلیتیک آسیای میانه و قفقاز
3- ژئوپلیتیک خاورمیانه
4- ایدئولوژی های دولت ها
5- اقتصاد
ایدئولوژی دولت ها
از بعد اقتصادی روابط اقتصادی ایران و روسیه صحبت نخواهیم کرد. ابتدا راجع به ایدئولوژی دولت ها توضیح خواهم داد. به سختی می توان منکر این حقیقت بود که ایدئولوژی یک کشور در کیفیت روابط آن کشور با کشورهای دیگر ایفای نقش می کند. این بدان معنی نیست که کشورها با ایدئولوژی های مختلف نمی توانند روابط سیاسی و اقتصادی داشته باشند. مثلا روابط امریکا با عربستان و مصر فقط نمونه ای است از ارجعیت دادن به مسائل ژئوپلیتیک و اقتصادی در برابر مخالفت ها ی ایدئولوژیک. با این حال در مورد ایران و روسیه، مسائل ایدئولوژیک بین دو کشور نباید نادیده گرفته شود. روسیه بعد از سقوط شوروی، که بیشتر سیاست های آن در چارچوب ایدئولوژی تعریف می شد، به یکی از کشورهای بدون ایدئولوژی تبدیل شد. در روسیه دیگر بحث بر ایدئولوژی و برپا کردن یک آرمان شهر نیست بلکه، به ویژه در دوره آقای پوتین، فقط منافع کشور حرف اول را می زند. جهان بینی روسیه در دوره پوتین معطوف به منافع مالی و اقتصای در یک دنیای چند قطبی است.
جهان ایدئولوژیک در مرحله اول به این دلیل مهم است که بر اقتصاد و مسائل مالی تاثیر می گذارد. از طریق همین منافع مالی و اقتصادی است که روسیه سعی دارد خود را به عنوان یک قدرت جهانی بازتاسیس کند، بنابراین دیگر داشتن سلاح های هسته ای و ارتش گسترده بدون پشتوانه منافع مالی و اقتصادی نمی تواند در عرصه قدرت های جهانی کارساز باشد.
در طول دوران ریاست جمهوری پوتین، دولت روسیه به یک نوع شرکت روسی تبدیل شد که در آن دیوانسالارها و وزیرها با شرکت های خصوصی روابط تجاری و اقتصادی دارند. بنابراین سیاست خارجی روسیه بیشتر بر اساس منافع مالی و اقتصادی شکل می گیرد.
مثلا در دوران شوروی مسکو گاز و نفت را با سوبسید های زیاد به کشورهای مجاور خود و اروپای شرقی می فروخت. این امر، به عنوان روشی کارآمد برای حفظ این کشور ها در قلمرو شوروی به شمار می رفت.
امروز، بین پایان دادن به سوبسیدهای گاز و نفت و حفظ این کشورها در قلمرو سیاسی مسکو، منافع مالی حرف اول را می زند. در دوره پوتین همین مسئله مطرح بود و طبقه حاکم به این نتیجه رسیدند که دیگر نباید گاز و نفت را به کشورهای دوست بفروشیم چرا که به منفعت اقتصادی ما نیست. در دوره شوروی منافع ژئوپلیتیک مهم تر بود اما در دوره پوتین این مسئله عوض شد.
روسیه، پس از سقوط شوروی، ایران را به عنوان یک نیروی پایدار در منطقه قفقاز و آسیای میانه می دانست. همگی از همکاری این دو کشور در دهه 90 خبر داریم که سیاستمداران روسی را به این باور رساند که سیاست خارجی ایران واقع گرا و عمل گرا شده و ایران می تواند یک شریک معتمد باشد.
این در زمانی بود که روسیه از نظر سیاسی، اقتصادی، و نظامی ضعیف شده بود و به یک شریک ژئوپلیتیک نیاز داشت تا مرزهای جنوبی اش را حفظ کند و حاضر باشد که با پول نقد سلاح بخرد. بنابراین، روسیه در دهه 90 فکر می کرد که شور انقلابی در ایران تمام شده است و روسیه می تواند با ایران همکاری کند. اما در حال حاضر، به نظر مسکو، ایران مسیر سیاست خارجی خود را دوباره به سوی شور انقلابی تغییر داده است و مسکو به این نتیجه رسیده که دیگر نمی تواند روابط نزدیکی با ایران داشته باشد.
ژئوپلیتیک آسیای مرکزی و قفقاز
روسیه و ایران، هر دو، در مرز با قفقاز و آسیای میانه قرار دارند و این وضعیت ژئوپلیتیک زمنیه را برای احتمال همکاری ها فراهم می کند. همان گونه که در افغانستان، تاجیکستان و مسئله قره باغ دیدیم. این ها می تواند تجلی بخش مخالفت های عملی نیز باشد.
به عنوان مثال، نزاع برسر دریای خزر، رقابت های ژئوپلیتیک، و حتی خط لوله هایی که در مرزهای شوروی سابق هستند نمونه هایی از درگیریهای منطقه ای محسوب می شود. در حالی که مسکو ایران را به عنوان یک رقیب احتمالی بر سر مسائل ژئوپلیتیک در مناطق جنوبی می داند درعین حال از ایران انتظاردارد که با توجه به همکاری های دهه 90 بین دو کشور، حافظ نظم و ثبات در این منطقه باشد، نه یک عامل بی نظمی ناشی از سیاست های خارجی ایدئولوژی زده.
پوتین که به دنبال تقویت روابط با کشورهای آسیای میانه و قفقاز بود، از تاثیر اقتصادی و سیاسی ایران بر این کشور ها بیم داشت، زیرا ایران تمایل داشت که این کشورهای تازه به استقلال رسیده از حوزه روسیه مستقل شوند.
ترس ازافزایش نفود و حضور نظامی امریکا در برخی از کشورهای آسیای میانه، ایران و روسیه را به هم نزدیک کرد. حضور امریکا در این منطقه برای هر دو کشور تهدید کننده بود. این شرایط ژئوپلیتیک بین ایران و روسیه را نباید همیشگی تلقی کرد.
روسیه و چین همواره سر مرز با یکدیگر مشکل دارند. منظور من این است که که ایران و روسیه مشکلاتی ژئوپلیتیک در آسیای میانه و قفقاز دارند که این غیر عادی نیست و نمی تواند جلو روابط بین دو کشور را بگیرد.
ژئوپلیتیک خاورمیانه
زمانی که پوتین در سال 2000 به ریاست جمهوری رسید، سیاست خارجی روسیه را مرکزیت بخشید و هرج و مرج زمان یلتسین را کاهش داد. کمابیش در آن دوران بود که روسیه پذیرفت که ایران یکی از قدرت های کلیدی منطقه خلیج فارس و آسیای مرکزی است.
چنین تصور می شد که ایران با چنین قدرت اقتصادی و داشتن پتانسیل بالای نیروی کارتحصیل کرده و همچنین سیاست های داخلی و خارجی دوران محمد خاتمی، رییس جمهور پیشین ایران، نه تنها به قدرت منطقه تبدیل می شود بلکه به عنوان یکی از اعضای مهم جوامع بین المللی نقش تعیین کننده ای در برقراری ثبات در خاورمیانه و محدود کردن نفوذ امریکا در منطقه ایفا خواهد کرد.
با تغییر در سیاست خارجی ایران و سقوط صدام حسین و به دنبال آن انزوای ایران، مسکو فرصت ژئوپلتیک جدیدی در ایران به دست آورد. پس از ریاست جمهوری خاتمی، ولادیمیر پوتین همچنان ایران را به عنوان یک شریک در راستای مقابله با نفوذ امریکا در منطقه می دانست، و راهی برای گسترش حضور خود در خاورمیانه بر می شمرد.
روابط مثلثی ایران، روسیه، و امریکا
وقتی راجع به روسیه و امریکا صحبت می کنیم باید روابط امریکا و روسیه را در نظر بگیریم. تا سال 1998 روسیه سیاستی غرب زده داشت. روسیه به غرب نگاه می کرد و می خواست با امریکا روابط خوبی داشته باشد. وقتی یوگنی پریماکف نخست وزیر شد، مسیر سیاست خارجی روسیه کاملا عوض شد. روسیه بر آن شد تا همراه با چین و هند علیه یک سیستم تک قطبی مبارزه کند. نکته جالب توجه این است که وقتی روسیه راجع به نظام چند قطبی بین المللی حرف می زند معمولا راجع به هند و چین صحبت می کند و ایران هرگز در این برنامه جایی ندارد. این نشان می دهد که روسیه هنوز به ایران اعتماد کافی ندارد و ایران را شریکی پایدار نمی داند.
اما امریکا هنوز هست و وقتی امریکا سعی می کند نفوذ خود را در خاورمیانه، قفقاز، و آسیای میانه گسترش دهد، معمولا روابط ایران و روسیه قوی تر می شود. وقتی به نظر می رسد که روسیه و امریکا همکاری می کنند روابط بین ایران و روسیه کمی ضعیف می شود.
از زمانی که پوتین رییس جمهور روسیه شد، روابط بین ایران و روسیه قوی تر شد، تا سال 2002. از آن سال این روابط کمی پیچیده تر شده است.
چند مسئله روی این روابط اثر گذاشته است.
اول اینکه با بالا رفتن قیمت نفت و گاز و بر اثر آن افزایش نرخ رشد اقتصادی، روسیه اعتماد به نفس پیدا کرده است. از زمان فروپاشی شوروی تا پایان گرفتن دوران ریاست جمهوری یلتسین، روسیه اعتماد به نفس نداشت و ضعیف بود و به یک شریک احتیاج داشت و با ایران همکاری می کرد.
اما بعد از بالا رفتن قیمت نفت و گاز روسیه نه تنها ثروتمند شد بلکه اعتماد به نفس پیدا کرده است. اما این امر به نفع ایران بود چرا که روسیه همواره خواهان آن است، با امریکا از حیث ژئوپلیتیک بخصوص در منطقه آسیای میانه مبارزه کند.
دوم اینکه سیاست خارجی ایدئولوژیک دولت بوش، شدیدا سبب تیره شدن روابط بین واشنگتن و مسکو شده است. تلاش امریکا در جهت به عضویت پذیرفتن کشورهای اروپای شرقی و شوروی سابق به پیمان ناتو روسیه را متقاعد کرد که امریکا درصدد است روسیه را محاصره کند. حمله امریکا به عراق و نادیده گرفتن منشور سازمان ملل متحد سبب تشکیل چند مسیر در سیاست خارجی روسیه شد که اولین آنها سیاست چند جانبه گرایی بود. دوم تاکید بر نقش نهادهای بین المللی مانند سازمان ملل در صحنه بین المللی، و سوم تشویق نقش قوانین بین المللی در صحنه بین المللی بود.
به نظر مسکو، اولین هدف، کنترل قدرت امریکا و محدود کردن قدرت امریکا بود، که تنها راه آن تشویق قوانین بین المللی و نقش سازمان های بین المللی بود. گذشته از این، مسکو از سال 2004 به بعد، امریکا به رهبری بوش را شریک دیپلماتیک ندانسته است. روسیه، بعد از واقعه یازدهم سپتامبر، در مقابل امریکا عقب نشینی کرد و در مورد جنگ علیه تروریسم از امریکا حمایت کرد. پوتین توقع داشت که، در عوض، امریکا جواب مناسبی به این عقب نشینی ها بدهد، اما دولت بوش در واکنش به سیاست تنش زدایی پوتین اعلام کرد که امریکا در صدد گسترش ناتو است.
پوتین به این نتیجه رسید که امریکا رقیبی خطرناک، ایدئولوژیک زده، و پیش بینی ناپذیر است. این تیره شدن روابط بین مسکو و واشنگتن باید سبب تقویت روابط مسکو و تهران می شد، اما یک اتفاق دیگر افتاد که روابط مثلثی بین ایران، روسیه، و امریکا را بیش از پیش پیچیده کرد. این اتفاق، افشا شدن اطلاعات در مورد برنامه هسته ای ایران بود. پوتین، خود، در مورد پیشرفت برنامه هسته ای ایران غافلگیر شد، با آنکه در دوران ریاست جمهوری یلتسین در این مورد پشت پرده شایعه های زیادی وجود داشت.
فعالیت های هسته ای ایران، با وجود آنکه پنهانی بود، غیر قانونی نبود. اما پوتین احساس که می کرد روابط بین ایران و روسیه عمیق تر و نزدیک تر از آنی است که تصور می شود، توقع داشت که تهران مسکو را از برنامه هسته ای خود آگاه کند. بنابراین، وقتی از رابطه بین ایران و روسیه مایوس شد، به سمت امریکا روی گرداند و از سال 2003 روسیه بیش از پیش با امریکا و اتحادیه اروپا برای فشار آوردن به ایران همکاری کرد.
علاوه بر این، ساخت نیروگاه بوشهر به تاخیر افتاد. زمانی که پوتین متوجه برنامه هسته ای ایران شد تصمیم گرفت کار در نیروگاه بوشهر را کند کند. پوتین تا پایان دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی این سیاست را ادامه داد یعنی هم با اروپا و امریکا همکاری می کرد و هم برای ساخت نیروگاه بوشهر با تاخیر عمل می کرد. اما در این مدت پوتین، در عین حال، حاضر به حمایت از تحریم ها علیه ایران نبود. هنوز فکر می کرد که ایران نه تنها خق دارد از انرژی هسته ای استفاده کند، بلکه سیاست امریکا نسبت به ایران شفاف نیست.
برخی این تغییر در سیاست خارجی روسیه را در مقابل ایران به کشف شدن فعالیت های هسته ای ایران نسبت می دهند. به نظر من این نظر تا حدی درست است. اما فکر می کنم که، در عین حال، سیاست خارجی تند جورج بوش در خاورمیانه سبب شد تا مسکو با ایران در مقابل غرب همکاری کند. پوتین با حمله امریکا به عراق به شدت مخالفت می کرد. مسکو نه تنها از نتایج حمله امریکا می ترسید بلکه نگران آن بود که قوانین بین المللی آیا می توانند قدرت امریکا را کنترل کنند یا نه.
دلایل تغییر سیاست های روسیه در قبال ایران
وقتی دولت بوش درخصوص حمله به ایران به طور مستقیم سخن گفت، جلوگیری از این اتفاق به یکی از مهم ترین اهداف سیاست خارجی روسیه تبدیل شد. ترس پوتین این بود که اگر امریکا به ایران حمله بکند یا سایت های هسته ای ایران را بمباران کند، تمام دنیا با خطری جدی روبه رو خواهد شد. پوتین می ترسید که مرزهای جنوبی روسیه و منطقه قفقاز و آسیای مرکزی با خطری جدی روبه رو شوند. بنابراین تلاش پوتین بود که مسئله هسته ای ایران تنها در چارچوب سازمان های بین المللی حل شود و راه حل های دیپلماسی به این مسئله جواب بدهد. روسیه تلاش می کرد تا امریکا به همکاری با سازمان های بین المللی و اتخاذ راه حل های دیپلماتیک ادامه بدهد. پوتین می ترسید که اگر سازمان های بین المللی و راهبردهای دیپلماتیک به برنامه هسته ای ایران پاسخگو نباشند، امریکا مثل گذشته از قلمرو مقررات سازمان ملل و قوانین بین المللی خارج شود و به ایران حمله کند. در آن زمان، رسانه های ایران از روسیه به دلیل حمایت از سازمان های بین المللی انتقاد می کردند.
سیاست پوتین در جهت فشار آوردن به ایران و به تاخیر انداختن ساخت نیروگاه بوشهر دو علت داشت. اول ناراحتی از دامنه برنامه هسته ای ایران و دوم جلوگیری از حمله امریکا به ایران بود و هست.
در روابط بین ایران و روسیه یک مشکل اساسی دیگر نیز وجود دارد. برخی از مقامات بلندپایه روسی معتقدند که ایران مجبور است با روسیه همکاری کند چرا که ایران با امریکا رابطه ای ندارد و بنابراین مجبور است که با روسیه همکاری کند. دوم اینکه ایران از روسیه سوء استفاده می کند. یعنی هم از فن آوری روسیه و هم از نقش روسیه در سازمان ملل استفاده می کند تا برنامه هسته ای آن پایان برس،د و زمانی که به انرژی هسته ای دست پیدا کند دیگر نیازی به برقراری ارتباط با روسیه نخواهد داشت. بنابراین، در طبقه حاکم در روسیه، افرادی مانند آقای مدودوف، نمی خواهند که روسیه به خاطر ایران قربانی شود.
در روسیه این نگرانی نیز وجود دارد که در صورتی که در آینده ایران با امریکا به طریقی ارتباط برقرار کند، روسیه را فراموش خواهد کرد و مسکو قربانی می شود. بنابراین روس ها و بخصوص پوتین حاضر نبودند در مورد ارتباط با ایران خطر کنند.
روس ها در سال های 2000/20001 حاضر نبودند با ایران رابطه نزدیک داشته باشند، زیرا نگران این بودند که آقای خاتمی با امریکا ارتباط برقرار کند و روسیه قربانی این ارتباط تازه شود. بعد از دوره آقای خاتمی، که دیگر حرفی از برقراری ارتباط با امریکا به میان نیامد، روسیه نسبت به ایران اعتماد پیدا کرد، زیرا که می داند که اکنون ایران در این مسیر قرار ندارد.
در ایران هم سوظن وجود دارد. برخی معتقدند که روسیه می خواهد از امریکا امتیاز بگیرد، و بنابراین، از روابط با ایران سواستفاده می کند و در آخر به ایران خیانت خواهد کرد. برخی دیگر نیز معتقدند که با وجود فشارهای اقتصادی امریکا به روسیه، روسیه در آخر تسلیم امریکا می شود و ایران را تنها می گذارد.
در شرایط وجود چنین سوءظن هایی روابط عمیقی نمی تواند شکل بگیرد. هر دو طرف هنوز به هم اعتماد زیادی ندارند. درصورتی که وقتی در خصوص روابط استراتژیکی یا تاکتیکی صحبت می کنیم معمولا این مسئله را در نظر نمی گیریم.
بعد از پایان ریاست جمهوری آقای خاتمی، به نظر آمد که روابط ایران و روسیه تیره شده است. تهران به سبب حمایت روسیه از تحریم های سازمان ملل ناراحت بود و تاخیر تکمیل نیروگاه بوشهر نیز در تیره شدن روابط نقش بازی می کرد.
در مسکو، مسیر تحولات ماهیتی سیاست خارجی ایران مقامات آتی کشور را نگران کرده است. در نظریه روابط بین المللی بحثی اساسی وجود دارد و آن این است که اگر یک کشور سیاست خارجی پایدار نداشته باشد، کشورهای دیگر حاضر نیستند با آن کشور به طور عمیق همکاری کنند.
چرا فرانسه و آلمان از سیاست حمله به عراق حمایت نکردند؟ زیرا مسیر سیاست خارجی امریکا به شدت عوض شد، تا آن زمان امریکا حاضر بود در چارچوب سازمان ملل عمل بکند اما بوش گفت که از این مسیر خارج خواهد شد، و از آنجا که امریکا از این مسیر خارج شد دیگر کشورها از امریکا روی برگرداندند.
روسیه پس از دولت خاتمی به این نتیجه رسیده است که ایران در سیاست خارجی خود هیچ برنامه مشخصی ندارد. ایران باید تصمیم بگیرد که کدام نقش را می خواهد در این دنیا ایفا کند؛ بعد از آن است که روسیه می تواند در مورد چگونگی روابط دو کشورتصمیم بگیرد. وقتی یک کشور هنوز نمی داند نقشش در این دنیا چیست، کشورهای دیگر نمی توانند با این کشور رابطه عمیق برقرار کنند.
در ضمن، آقای پوتین وقتی پیشنهادهایش در مورد برنامه هسته ای توسط ایران رد شد بسیار ناراحت شد. در آن زمان پوتین به این نتیجه رسید که ایران بیشتر با احساسات عمل می کند تا با منطق.
برای پوتین، در آن زمان، بزرگ ترین تهدید، احتمال حمله امریکا به ایران بود. وی می خواست تا زمانی که بوش در صحنه حضور دارد با وی سازگار باشد. زمانی که دوره ریاست جمهوری بوش به پایان برسد، روسیه می تواند به گذشته بازگردد. روسیه در حال حاضر معتقد است که باید دیوانگی های بوش را تحمل کند.
در سال آخر ریاست جمهوری پوتین شاهد بهبود روابط بین ایران و روسیه بودیم. بعد از هشت سال پوتین به تهران سفر کرد. در غرب این مسئله خیلی اهمیت داشت و نگران این بودند که محور دیگری بین روسیه و ایران به وجود آمده است.
اما در واقع این گونه نیست. اگر نگاه بکنیم هنوز روابط بین ایران و روسیه تا آخر ریاست جمهوری پوتین عمیق نبود. پوتین و لاوروف از سیاست خارجی ایران بسیار خسته شده اند و فکر می کنند که دیگر نمی توانند از ایران در خصوص برنامه هسته ای حمایت کنند و باید از تحریم ها حمایت کنند. مسئله دیگری که وجود دارد این است که پوتین در روسیه همچنان در راس قدرت است. هنوز وی تصمیم می گیرد و مدودف نقش چندانی ندارد.
ولادیمیر پوتین در حال حاضر در انتظار نتایج انتخابات ایران و امریکاست. بر اساس این نتایج، روسیه روابط جدیدی هم با امریکا و هم با ایران برقرار خواهد کرد. اکنون می توانیم بگوییم که روابط بین ایران و روسیه نه استراتژیکی است و نه تاکتیکی.
در قسمت های مختلف این روابط وجود دارد. نسبت به حضور امریکا در آسیای مرکزی و قفقاز سیاست های همسو دارند. نسبت به دریای خزر با یکدیگر مخالفند، و نسبت به برنامه هسته ای ایران، روسیه با وجود آنکه می گوید ایران حق دارد معتقد است که ایران باید عقب نشینی کند.
اما بزرگ ترین مشکل روابط ایران و روسیه در زمان پوتین، وجود دیدگاه های مختلف در مورد این روابط بود. پوتین بر این باور است که چون ایران با امریکا روابط خوبی ندارد، تنها شریک احتمالی ایران روسیه است. پوتین توقع داشت که ایران پیشنهادهای مختلف روسیه را بپذیرد و به مسکو توجه بیشتری نشان دهد.
اما ایران نیز معتقد است که به دلیل روابط اقتصادی ایران با روسیه، این روسیه است که باید نسبت به خواسته های ایران منعطف باشد چراکه در غیر این صورت ایران می تواند با چین و هند رابطه برقرار کند. اما روسیه امروز با روسیه دوره یلتسین تفاوت دارد. شاید این شیوه در زمان یلتسین کارآمد بود، اما روسیه زمان پوتین فرق کرده است. بنابراین روسیه و ایران باید به یک توافق برسند که ماهیت روابط شان چگونه است؟
نظر شما :