با گذشت بیش از دو سال تعریفی جدید باید کرد

۱۱ شاخصه برای مقاومت افغانستان

۲۱ خرداد ۱۴۰۳ | ۱۴:۰۰ کد : ۲۰۲۶۵۳۶ آسیا و آفریقا انتخاب سردبیر
عبدالناصر نورزاد در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: مقاومت کنونی علی رغم اینکه یک جریان ضد طالبان و تسلط آنها بر افغانستان، محسوب می شود، نتوانسته است که ماهیت مجزا و متفاوت خود را در عملکرد سیاسی و نظامی اش، تئوریزه کند و جالب توجه باشد. حتی طی بیش از  دو سال گذشته، مقاومت علی رغم حضور جنگی، نتوانسته است طرح بدیل و مناسب سیاسی را ضد طالبان مطرح کند که سرخط عملکرد جنگی اش باشد. 
۱۱ شاخصه برای مقاومت افغانستان

دیپلماسی ایرانی: در دوساله گی شکل گیری عملی مقاومت ضد طالبان، نقد و نظرهای زیادی در خصوص عملکرد دوساله این روند که تنها منبع امید برای رهایی افغانستان از شر تروریسم قومی و قبیله ای محسوب می شود، وجود دارد. 

مقاومت کنونی علی رغم اینکه یک جریان ضد طالبان و تسلط آنها بر افغانستان، محسوب می شود، نتوانسته است که ماهیت مجزا و متفاوت خود را در عملکرد سیاسی و نظامی اش، تئوریزه کند و جالب توجه باشد. حتی طی بیش از  دو سال گذشته، مقاومت علی رغم حضور جنگی، نتوانسته است طرح بدیل و مناسب سیاسی را ضد طالبان مطرح کند که سرخط عملکرد جنگی اش باشد. 

مقاومت کنونی با یک هزار چالش و فرصت مواجه است. تصمیم گیرندگان بیرونی و قدرتمند و کشورهای متخاصم در عرصه نظام بین الملل، بالخصوص در شرایطی که دنیا به طرف قطبی شدن ماهیت نظامی و جنگی اش در حرکت است، می تواند از اندک ترین سیاست قدرت های بزرگ و منطقه تاثیر پذیر باشد. زیرا همان طوری که طالبان در نتیجه یک سازش بین المللی و به حمایت مستقیم امریکا و غرب به قدرت برگشتند؛ مقاومت هم می تواند با توجه و تغییر ماهییتی سیاست نزد بازیگران قدرتمند، به یک قدرت بدیل مبدل شود و یا دست کم در حد فعلی باقی بماند. برای رسیدن به چنین ایده آلی باید مشخصاتی برای شکل گیری یک روند موثر مطرح و چارچوبی برای آن ترسیم شود. این مشخصات را می توان چنین بر شمرد: 

اول – نخست مقاومت باید ارزش محور باشد و برای ارزش های بخصوصی بجنگد. تا زمانی که ارزش های مشخص برای جنگ و سیاست در قاموس مقاومت، چوکات بندی مشخصی نشود و اهدافی در خصوص آن طراحی نشود، هر گونه عملکرد سیاسی و جنگی، غیر موثر و هدر خواهد بود. ارزش هایی که هم حدود و ثغور عملکرد مقاومت را تعیین کند و هم راهنمای عمل و مشوقی برای تقویت آن محسوب شود. 

دوم – مقاومت باید از حوزه گفتمانی به حوزه های عملکردی در چارچوب کنش و واکنش تغییر جهت دهد. اصل مهم باید تکیه بر کنش قبل از واکنش باشد تا ماهیت اصلی مقاومت به عنوان یک جریان اصطکاکی، ثابت شود. در این نگاه ما نباید، مقاومت تنها شکست طالبان، شکل دهی یک نظم سیاسی همانند بن باشد، بلکه این مقاومت باید زمینه های خلق یک تفکر بدیل برای رهایی افغانستان از شر طالبانیسم و تروریسم قومی را، بوجود آورد. 

سوم – مقاومت باید سیستم محور باشد و تاثیر افراد به استثنای نظریات مفید، منتفی شود. مشورت افراد در تنظیم سیستم گنجانیده شود و تا این حد به نقش آرایی آنها اکتفا شود. این مهم اگر عملی شود، ما را از شکست و ریخت احتمالی در مقاطع خاصی که جنگ و سیاست نمی توانند همدیگر را کمک کنند، مصئون خواهد ساخت. 

چهارم – مقاومت باید جایگزین فکری در حوزه جغرافیایی خاصی طراحی و تعیین کند و در بستر آن به ایجاد پایگاه سازی فکری و عقیدتی بپردازد. تا زمانی که جغرافیای مقاومت مشخص نشود، مفهوم مقاومت عملا دچار سردرگمی مفهومی و ماهیتی خواهد بود. 

پنجم – مقاومت باید از حالت رکود فکری و انحصاری ایدئولوژیک که بیشتر تحت تاثیر و غلبه فکری دوران ایدئولوژیک جنگ سرد است، بیرون کشیده شود. این روند باید با جمع زدن عناصر موثر که می توانند مقاومت را کمک کنند، پایه ها و بینادهایش را تقویت کند. 

ششم – نگاه مقاومت به مسائل مهم باید نگاه ترکیبی از مولفه های اقتصادی، سیاسی و جنگی باشد. هم در سطح داخلی و هم در سطح بیرونی، پیوند زدن اقتصاد وسیاست و بکار گرفتن جنگ در مسیر رسیدن به این اهداف باید مانند یک اصل راهبردی مطمح نظر باشد. 

هفتم – مقاومت باید از محصور ماندن در یک بازه زمانی (یا حال یا گذشته) گذار کند به وضعیتی که پیش بین آینده است. یعنی تمرکز بیشتر ما باید روی زمان آینده باشد. برای این آینده ایجاد شبکه ها و تامین ارتباطات معنی دار، اصل اساسی خواهد بود. 

هشتم – مقاومت باید یک آدرس بزرگ و یک کانون فراجناحی باشد. مقاومت باید گزینه های اصلی مبدل شدن به یک بدیل سیاسی را جست وجو کند. به یک کانون بزرگ تفکر سیاسی و عقیدتی برای رهایی از شر تروریسم قومی مبدل شود. محصور ساختن مقاومت در حیطه یک جناح، در واقع ترسیم محدوده برای ادامه فعالیت های مقاومت گرانه خواهد بود. 

نهم – مقاومت باید به کانون تفکر سیاسی و تربیت کادر های سیاسی مبدل شود. تربیت سیاستمداران برای آینده و اتکا به سیاست کادری، به علاوه جنگ و مبارزه، باید در سرخط کار مقاومت قرار بگیرد. این کانون باید سیاستمداران با تجربه را نوازش کرده و از آن ها برای تحقق اهداف تربیت سیاست کادری خود استفاده برد. با این کار هم در میدان سیاست برنده خواهد بود و هم می تواند با خلق اعتماد میان اقشار مختلف سیاسی مخالف طالبان، اعتباری به دست آورد. 

دهم – همان طوری که گفتیم یکی از مولفه های ماهیتی مقاومت باید ارزش محوری باشد. دید ارزشی را اهمیت دادن و به آن ارزش قائل شدن، در حال حاضر می تواند در جهت تحریک و تهییج احساسات ضد طالبانی مردم، ممد واقع شود. در حالی که، ارزشی نگاه کردن به تمام حوزه مقاومت از لحاظ سیاسی و حیثیتی می تواند اعتبار سیاسی و جایگاه آن را زیر سوال ببرد. بنابراین نگاه به ارزش ها، باید بخشی از کار باشد نه عموم آن. 

یازدهم – مقاومت باید در دوسطح تعیین تکلیف کند: در مقیاس فوری باید به جنگ، سیاست و یافتن راه های تامین منابع اقتصادی برای تامین مخارج، متمرکز باشد. در مقیاس استراتژیک باید حوزه مقاومت، خلق نظریه بدیل را در آینده باید این حوزه انحصاری خود سازد تا برای جغرافیای که متعلق به حوزه مقاومت است، تعیین تکلیف کند. ایجاد روابط شبکه ای و همخوانی با آهنگ سیاست های امنیتی و اقتصادی کشور های قدرت مند منطقه، از وظایف اصلی مقاومت باید باشد.

کلید واژه ها: افغانستان طالبان طالبان افغانستان جریان مقاومت افغانستان عبدالناصر نورزاد مقاومت مقاومت افغانستان کابل


( ۳ )

نظر شما :

محمد ۲۲ خرداد ۱۴۰۳ | ۰۷:۵۹
ابتدا یک بررسی دقیق و تحلیل از مقاومت داشته باشید بعد راجع به مقاومت افغانستان صحبت کنید. مقاومت در کشورهای دیگر غرب آسیا که سابقه بیشتری هم دارند. ردیف کردن «مقاومت باید» با این مواردی که میفرمایید صحیح نیست. مقاومت بر مبنای تفکرات و اتوپیایی که در ذهن دارید شکل نگرفته و معیار تصمیم گیری اش هم مشخص است.