مسکو ابزارهای لازم برای امپراطوری شدن را ندارد
اغراق پیرامون افزایش نفوذ جهانی و منطقه ای روسیه پوتین
نوشته: بهاءالدین بازرگانی گیلانی، مترجم و پژوهشگر
دیپلماسی ایرانی: مدتی است در بسیاری از محافل فکری، جراید و اندیشکده های سیاسی کشورمان پیرامون ارتقاء نفوذ جهانی روسیه و نقش فعال ولادیمیر پوتین در ایجاد موازنه بین المللی و مخصوصا منطقه ای داد سخن داده و درباره آن تا حد زیادی بزرگنمایی می شود. در فرهنگ سیاسی کشورمان، طبق سنت دراز، واژگان عدم اعتماد به روسیه موج می زند و این سرزمین بزرگ و تاریخی، هرگز یک همسایه قابل اعتماد و یا یک متحد برای ایران شناخته نمی شود. در حال حاضر ظن سیاسی به روسیه خیلی بیشتر شده و با توجه به سیاست فعال، مبتکرانه و مداخله جویانه روسیه جدید در منطقه و پیرامون مستقیم ایران، همگان راجع به این تحولات ابراز نگرانی می کنند و بسیاری حتی نسبت به نزدیکی تهران و مسکو تا حوالیِ یک "اتحاد استراتژیک"، هشدار می دهند. اتحاد شکنندهای که هرآینه می تواند مورد معامله قرار گیرد. چنین نگرش هایی عموما اغراقآمیز است، با دنیای واقعی امروز همخوانی ندارد و تاحد زیادی روزمره بینی سیاسی و غیرتاریخمند است.
نزدیکی های ظاهری امروزه روسیه پوتین به برخی قدرت های بزرگ جهانی به ویژه به آمریکای دونالد ترامپ نیز فاقد اصالت و مبانی ژئواستراتژیکی است. تضاد تاریخی و کشمکش قطعه سرزمینی روسیه و دنیاهای غربی از قدمتی هزار ساله برخوردار است و شقاق عوالم شرق ارتدوکسی و غرب کاتولیکی به درازای تمام تاریخ روسیه است.
امپراتوری های غربی و در رأس آنها زمانی، بریتانیا و امروز ایالات متحده، که قدرت های دریایی بوده اند، به دلیل تنوع دسترسی به منابع و مولفه های قدرت از جمله تفوق تکنولوژیکی و برخورداری از اقتصاد آزاد، در رویارویی با بحران ها و مسائل مهم بین المللی، از انعطاف و قدرت بازسازی خیلی بیشتری برخوردارند و می توانند دست به ائتلاف های مکرر و راهگشا بزنند. برعکس امپراتوری های برّی و سرزمینی و در رأس آنها روسیه و اینک شاید چین، در این قیاس اساسا زمینگیرتر اند و قدرت مانور کمتری دارند و از این روی دوقطبیِ های بزرگ بحری و بری ماهیتا نمی توانند در تفاهم پایدار با یکدیگر بسر ببرند و یا دست به تقسیم و توزیع منافع و منابع بزنند.
با چنین نگاهی می توان گفت که بازگشت واقعی روسیه به عرصه های جهانی و حتی منطقه ای فاقد مولفه های بنیادین "نفوذ جهانشمول" است. بلوک های جدید و رقیب در سطح بین المللی و حتی در منطقه، روسیه امروز به رهبری پوتین را حداکثر در قامت یک "اهرم فشار" و یا با اندکی اغراق حتی یک "کارت بازی" در مناسبات بین المللی و در رقابت میان خود می بینند.
روسیه جدید فاقد ابزارهای ایجاد ائتلاف پایدار بینالمللی و حتی منطقهای است. روسیه یک ابرقدرت مسلح است که با ناپایداری های راهبردی در حوزه های بلافصل پیرامونی اش دست به گریبان است. در حالی که سیستم سیاسی روسیه تحت پوتین، به دلیل خلاءهای موجود در عرصه بینالمللی و منطقهای، عجالتا در حال پیشروی است، لیکن نیروی اصلی پیشران آن یعنی اقتصاد، صنعت و تجارت، فاجعه آمیز، فساد زده و لنگ است. اقتصاد آزاد بینابینی و مغشوش فعلی روسیه هرگز به سان سرمایه داری فردگرای نوع آنگلوساکسنی تکوین و توسعه پیدا نکرده است. روسیه در فنآوری های فوق مدرن امروز دنیا، در بخش غیرنظامی و تجاری جایگاهی ندارد و تحت فرآیند فعلی، دیر نیست که از گردونه دنیای مدرنی خارج شود که عمیقا تکنیک زده است و گویا می خواهد جلوتر از زمان حرکت کند! این وضعیت روسیه، هیچ پاسخگو نیست و دنیا و حتی منطقه، ماهیتا به آن تکیه نمی کنند و بهدنبال رویکردهای راهبردی دیگرگونه ای هستند. اقتصاد انرژی و دیگر ذخائر خام این کشور تا همیشه نمی تواند، اقتصاد جهانی را در گروگان خود نگهدارد. روسیه به طور طبیعی و برخلاف اروپا و امریکا و حتی چین و شرق آسیا، تاحد زیادی جدا و مستقل از دنیا زندگی می کند و این در جای خود یک ضعف راهبردی محسوب می شود.
گرایش های جدید در نزدیکی چین و روسیه نیز در یک نگاه بلندمدت از لحاظ تاریخی، هرگز واقعی نیستند. ژئوپولیتیک این دوقدرت هیچگونه سنخیتی با هم ندارند بلکه در تنافر پنهان با یکدیگر به سر می برند. فرهنگ و تمدن ارتدوکسی روسیه و تمدن کهن کنفسیوسی مردمان چین نیز همینطور است. روس ها مغرور از غنای فرهنگی و تمدنی خود، از دیرباز به چینی ها به دیده تحقیر نگریسته و درعین حال از برتری نفوسی چینی ها هراس داشته اند. نفوسی که در مرزهای طویل دو مملکت روزگار می گذرانند، به نسبت فوق العاده و غیر قابل قیاسی به ضرر روسیه جریان دارد. امپراتوری روسیهتزاری به موجب قرارداد سالهای 1858 و 1860خاک چینِ تحتِ "خاندان چینگ" را که زیرفشار خارجی بود، به اندازهکمی بیش از مساحت فعلی ایران به قلمرو خود ضمیمه کرد و در قلمرو اشغالی، شهر ولادیووستوک (فاتح شرق) را بنا نهاد. چنین عقبه ای در حافظه تاریخی چینی ها همانقدر تنافر ایجاد کرده است که تصرفات آزمندانه تزارهای روس و الحاق سیری ناپذیر سرزمین های پیرامونی به قلمرو خود.
مناسبات همواره توام با هراس و سوء ظن میان روسیه و دنیای اسلام و بویژه با دنیای تسنن و اینک برآمدن اسلام سیاسی با تمام آثار آن، برای روسیه با میلیون ها نفوس مسلمان، دغدغه ای بنیانی است.
روسیه گرچه دارای مولفه های بزرگ و واجد اهمیت در اعمال سیاستهای راهبردیاش در حوزههای پیرامونی و یا منطقه ای است و از لحاظ تاریخی، تهور و اثرگذاری غیرمنتطره ای از خود نشان داده و توان مشقت پذیری ذاتی روس ها از آن یک پدیده تاریخی غیرقابل پیش بینی تولید کرده است، اما تحت شرایط امروزی در یک داوری کلی باید گفت که: "موازنه پایدار بین المللی، هرگز نه به کنش های ناسیونالیستی و هنجارشکن ترامپ و دار و دستهاش در واشنگتن و نه به نمایش جدید قدرت روسیه و ذکاوت سیاسی پوتین، بستگی دارد".
در همین ارتباط شاید کفایت کند که فقط به یکی از عوامل مهم کسریهای راهبردی روسیه در میان عوامل متعدد، اشاره کنم که همانا عامل جمعیت شناختی در این سرزمین پهناور و با بیشترین تنوع اقوام و ملل است. از این لحاظ روسیه در موقعیت بغایت انحطاط آمیزی قرار دارد. نرخ رشد جمعیت در این کشور در نازلترین سطح جهانی و نرخ کهنسالی در یکی از بالاترین سطوح جهانی قرار دارد. نرخ قتل جنایی و نرخ خودکشی در تعداد هر یکصد هزار نفر در بالاترین سطح جهانی است. این کشور به تازگی از شر استبدادی که تاریخ بشر تاکنون به خود ندیده، رهاشده و اقمارش را از دست داده است. از این رو روسیه با خلاء روانی و ایدئولوژیکی ناشی از فروپاشی کمونیسم مواجه است و ناسیونالیسم جدید و خودمحور پوتینی، به دلیل چندگانگی های فرهنگی حاصل از ارتباط با دنیای غرب، نتوانسته کاملا آن را پرکند و پاسخگوی نیازهای چندوجهی نسل جوان و متحیر روسی باشد.
استبداد تاریخی و زبانزد روسیه که از دیرباز از همان کوچکترین نهاد اجتماعی یعنی خانواده نهادینه شده و سنت غیرلیبرال این کشور که الآن در چهره پوتین متجلی شده یکی دیگر از مولفه هایی است که موقعیت بین المللی و جهانشمولی این کشور را در موقعیت نازلی قرار می دهد. در یک داوری نهایی، اجمالا می توان نتیجه گرفت که روسیه ذیل ژئوپلیتیک متغیر و سیال امروز دنیا، هرگز یک قدرت فائقه نیست و قدرت ایجاد دگرگونی های عمیق و بلندمدت در مناسبات بین المللی را ندارد. روسیه در حال حاضر فاقد متحدان پایدار و قابل اتکاء در عرصه های بین المللی و منطقه ای است و در محیط های غیرپیرامونی نزدیک خود، عمدتا از شرکای موقتی بهره می برد. روسیه دربلندمدت قادر نیست در منطقه فعال مایشاء باشد و نمی تواند متحدان معدود، موقتی و گریز پای خود را که تازگی و به سختی نقد کرده در معامله نسیه با غرب، از کف بدهد.
نظر شما :