چرا آمریکا نمی تواند محمد بن سلمان را محدود کند

واشنگتن سرگردان تعامل با ولیعهد خودسر عربستان

۰۸ آذر ۱۳۹۷ | ۱۵:۰۰ کد : ۱۹۸۰۳۵۶ اخبار اصلی خاورمیانه
اما اگر قتل خاشقجی بدون هیچ گونه پیامدی خاتمه یابد؛ به نحوی که امور از جانب آمریکا به روال عادی در جریان باشد، این آخرین اقدام مخوفی نخواهد بود که ما شاهد آن هستیم. پاسخی حاکی از بی تفاوتی پیام روشنی را از سوی آمریکا به محمد بن سلمان خواهد فرستاد: ولیعهد جوان می تواند از قتل بگریزد.
واشنگتن سرگردان تعامل با ولیعهد خودسر عربستان

نویسنده: مضاوی الرشید، استاد مدعو در مرکز خاورمیانه مدرسه اقتصاد لندن 

دیپلماسی ایرانی: قتل جمال خاشقجی، روزنامه نگار در کنسولگری سعودی در استانبول در دوم اکتبر به تصویر و اعتبار رژیم سعودی در سراسر جهان لطمه زده است. شرکای عربستان همچون فرانسه، آلمان و انگلیس که همواره روابط نزدیک خود با این رژیم را گرامی داشته و از انتقاد آشکار از سرکوب داخلی آن خودداری کرده اند، در پی قتل خاشقجی به طور علنی اعتراض کرده اند و خواستار تحقیق روشن و صادقانه در این باره شده اند. 

بازداشت و حتی حذف مخالفان و منتقدان چیز جدیدی در عربستان نیست. اما قتل خاشقجی بر ظلم و جنایت یک رژیم اقتدارگرا پرتو تازه ای افکند. در گذشته، حاکمان سعودی حداقل تاحدی از طریق یک نظام تقسیم قدرت محدود می شدند؛ نوعی نظام تقسیم قدرت که در آن شاهزاده های مختلف بخش های گوناگون با نفوذ حکومت را کنترل می کردند و پادشاه در برابر همه آنها پاسخگو بود. اما ملک سلمان این مدل را از میان برد، هنگامی که در سال 2015 به قدرت رسید و پسرش محمد بن سلمان را به بالاترین مقام در عربستان سوق داد. پادشاهی سعودی از پادشاهی که از طریق اجماع سلطنتی اداره می شود، به پادشاهی که یک فرد واحد قدرت مطلقه را در دست دارد، دگرگون شده است.

قتل خاشقجی ظاهرا نشان می دهد که چنین قدرت مطلقه ای در نهایت زشت آن به کار برده شد. این اتفاق موجب چالش جدی جدیدی برای متحدان و شرکای عربستان به ویژه ایالات متحده شده است.  با توجه به اینکه بقیه خانواده سلطنتی و مردم سعودی کاملا به حاشیه رانده شدند، آمریکا تنها بازیگر باقیمانده با برخورداری از نفوذ کافی برای محدود کردن محمد بن سلمان است. به منظور انجام چنین امری، دولت دونالد ترامپ می بایست درباره بنیادهای دیپلماسی آمریکا در قبال عربستان تجدید نظر کند. اما با توجه به پاسخ غیرصریح ترامپ به مساله خاشقجی تاکنون، چنین احتمالی بعید است.

تغییر جهت اقتدارگرایانه 

در قلب این بحران کنونی در عربستان مساله جانشینی قرار دارد. در گذشته، رژیم سعودی متشکل از بخش های متعدد با شاهزاده های ارشد مختلفی بود که آنها مسئول وزارتخانه های با نفوذ بودند. پادشاه رئیس دولت و نیز رئیس خویشاوندان سلطنتی خود بود. این ترتیبات گاهی اوقات منجر به اختلاف در میان شاهزاده ها می شد، اما به طور کلی آن کمک به محدود کردن قدرت پادشاه می کرد؛ پادشاه مجبور به مشورت کردن با برادران خود درباره موضوعات اساسی و مهم بود. پادشاه به طرز موثری نخستین فرد در میان همگنان خود بود، همراه با درجه ای از توازن که در میان دستجات مختلف آل سعود حاکم بود.

ملک عبدالله (2015ـ1924) آخرین پادشاهی بود که تحت این ترتیبات حکومت کرد. او همچون دیگر پادشاهان پیش از خود پذیرفت که وی نمی تواند بر عربستان به طرز موثری حکومت کند، چنانچه او برادران ارشد خود را نادیده گیرد یا برخلاف خواست آنها عمل کند. در یک رویداد اتفاقی عجیب و غریب، ملک عبدالله نخستین پادشاهی شد که شاهد مرگ هر دو ولیعهد خود شد: نخست، برادر ناتنی اش شاهزاده سلطان در سال 2011 و سپس، برادر واقعی اش شاهزاده نایف در سال 2012. در حالی که هر دو ولیعهد او بیمار بودند، ملک عبدالله مقام جدیدی را ابداع کرد ـ یعنی جانشین ولیعهد ـ تا از خلا قدرت بکاهد. او برادر ناتنی خود شاهزاده سلمان را به آن مقام برگزید و هنگامی که عبدالله در سال 2015 درگذشت، سلمان پادشاه شد. در سال 2007، ملک عبدالله هیات بیعت متشکل از 35 شاهزاده ارشد و پسران آنها را به منظور سرپرستی مساله جانشینی در زمانی که او یا ولیعهد بمیرد، تاسیس کرد. 

از آن زمان تاکنون، ملک سلمان ترتیبات مورد تکریم تقسیم قدرت خانواده سلطنتی را از میان برده است. او چنین اقدامی را به دلیل ترکیب جمعیتی خانواده سلطنتی توانست انجام دهد. هنگامی که او قدرت را در دست گرفت، بیشتر برادران پادشاه مرده بودند. این امر به او اجازه داد تا برادران باقیمانده واجد شرایط و حتی پسران بزرگ تر برادرهای خود را نادیده گیرد. فقط یکی از برادران پادشاه، شاهزاده احمد گزینه ای برای مقام ولیعهدی بود. اما به دلیل به حاشیه رانده شدن او (وی هرگز مقامی ارشد در حکومت برای مدت زمان طولانی نداشت) و نیز به دلیل خواست قوی ملک سلمان مبنی بر تضمین ساختن این امر که تنها فرزند خودش میراث دار تاج و تخت پادشاهی باشد، او (سلمان) تصمیم گرفت که شاهزاده احمد را نیز نادیده گیرد. ملک سلمان مقرن بن عبدالعزیز، ولیعهد را برکنار کرد؛ سپس، او محمد بن نایف، ولیعهد را در سال 2017 عزل کرد و تصمیم گرفت که جانشین ولیعهد تعیین نکند. در انجام این انتصاب، ملک سلمان هیات بیعت را نادیده گرفت. همه این اقدامات راه را برای به قدرت رسیدن پسرش امکانپذیر ساخت.

هیچ شاهزاده ای پیش از محمد بن سلمان این تعداد زیاد مقامات حکومتی در چنین سن جوانی نداشته است. علاوه بر ولیعهد بودن، او معاون نخست وزیر، وزیر دفاع، رئیس شورای امور اقتصادی و توسعه، رئیس شورای امور سیاسی و امنیتی است. او رئیس آرامکو، شرکت نفت و گاز دولتی است. همچنین، شاهزاده جوان کنترل ابزارهای قدرت نرم دولت سعودی همچون سازمان تازه تاسیس شده «مدیریت تفریحات عمومی» را برعهده دارد. عربستان به یک رژیم اقتدارگرا دگرگون شده است که در آن همه قدرت دولت در دستان یک شخص متمرکز است.

محمد بن سلمان کانال های معدودی را که از طریق آنها مردم سعودی و خانواده سلطنتی زمانی می توانستند بر سیاست تاثیر بگذارند، مسدود کرده است. پس از بازداشت چندین عضو هیات بیعت در عملیات به اصطلاح ضد فساد در سال 2017، این هیات منحل شد. محمد بن سلمان دیوان سلطنتی را منحل کرده است، نهادهای مذهبی را به حاشیه رانده و همچنین، منتقدان و نخبگان مالی را بازداشت کرده است.

ولیعهد سعودی سیاست هایی را از بالا به پایین تحمیل کرده است، بدون آنکه به مردم سعودی فرصت بحث و گفتگو درباره آنها و یا فقط اجازه انتقاد کردن از آنها را بدهد؛ برای مثال، لغو ممنوعیت رانندگی زنان و ارتقای فرهنگ عامه و تفریحات. این اصلاحات سطحی به عنوان اصلاحاتی اصولی وانمود و معرفی می شوند و این گونه شنیده می شود که آنها جایگزین توده پسندی برای اصلاحات سیاسی هستند. همچنین، آنها طرح ریزی شده اند تا توجه سعودی ها را از تشدید سرکوب ها به ویژه سرکوب صداهای منتقد و خاموش کردن بحث و گفتگو در فضای عمومی منحرف کنند. حتی دیگر اعضای خانواده سلطنتی از حقوق خود محروم شده اند. اقتدارگرایی جدید سعودی که خواستار اطاعت محض و وفاداری به ولیعهد است، در رسوایی قتل خاشقجی به اوج خود رسیده است.

پادشاهان و رؤسای جمهور

با توجه به اینکه هیچ فردی قادر به محدود کردن محمد بن سلمان از درون عربستان نیست، او باید از خارج از عربستان محدود شود. آمریکا تنها قدرتی است که می تواند فشار لازم را اعمال کند. ایالات متحده ضامن اصلی امنیت رژیم سعودی است. آن تسلیحات بیشتری به عربستان نسبت به هر کشور غربی دیگر می فروشد. در واشنگتن، عربستان هنوز به عنوان یک شریک استراتژیک (اگرچه شریکی شرم آور از منظر مردم و رسانه های آمریکایی) در نظر گرفته می شود. ایالات متحده عربستان را به عنوان یک متحد مهم در جنگ علیه تروریسم، یک بازیگر در منازعه اسراییل ـ فلسطین و یک کنترل کننده و عامل توازن بخش در مقابل نفوذ در حال افزایش ایران در خاورمیانه درنظر می گیرد. متاسفانه، رابطه آمریکا با عربستان کاملا براساس روابط شخصی میان رهبران تا هنجارهای دیپلماتیک است. این روابط درحال بازداشتن سیاست موثر آمریکا در قبال ولیعهد است.

روابط به شدت شخصی میان رؤسای جمهور آمریکا و پادشاهان سعودی به سال 1945 بازمی گردد؛ هنگامی که رییس جمهور آمریکا فرانکلین روزولت با ملک عبدالعزیز آل سعود در خارج بر روی عرشه ناو یواس اس کوئینسی در کانال سوئز دیدار کرد. این دیدار منجر به ایجاد نخستین پایگاه نظامی در پادشاهی عربستان شد، جایی که شرکت های نفت آمریکایی منافع خود را از سال 1933 حفظ کرده بودند. نفت رابطه میان آمریکا و عربستان را تحکیم بخشید و موقعیت استراتژیک عربستان برای عملیات نظامی آمریکا در آسیا مهم بود. این منافع مشترک بنیادی را گذارد که براساس آن، رهبران آینده دو کشور دیپلماسی در قبال یکدیگر را توانستند هدایت کنند.

از آن دیدار تاکنون، ایالات متحده سیاست خارجی خود در قبال عربستان را وابسته به برخورداری حق اعضای خانواده سلطنتی دانسته که با آنها سروکار دارد. از سال 1983 تا 2005، آن شخص شاهزاده بندر بن سلطان، سفیر عربستان در آمریکا بود. در پی حملات تروریستی 11 سپتامبر، او به عربستان فراخوانده شد، هنگامی که ایالات متحده کشف کرد که 15 نفر از هواپیما ربایان سعودی بودند و دفاع از عربستان بسیار دشوار شد. شاهزاده ها ترکی الفیصل و عادل الجبیر که جانشین بندر بن سلطان به عنوان سفیر بودند (که به دنبال بندر بن سلطان به عنوان سفیر آمده بودند)، نتوانستند خواست واشنگتن را برای یک نماینده سعودی که هم نزدیک به پادشاه و هم وفادار به منافع آمریکا باشد، برآورده کنند. شاهزاد ترکی به عنوان بخشی از مجموعه اقدامات برنامه ریزی شده برای کاستن از تنش ها با ایالات متحده بلافاصله پس از 11 سپتامبر به واشنگتن فرستاده شد، اما او منتقد سیاست آمریکا درباره مسائل مهم برای مثال، منازعه اسراییل ـ فلسطین بود. همچنین، او بسیار زیاد منتقد ارزیابی مثبت باراک اوباما، رییس جمهور آمریکا از قیام های عربی سال 2011 بود. شاهزاده ترکی استدلال می کرد که ایران، به جای سیاست داخلی یا کسری های دموکراتیک، موجب بزرگ ترین تهدید هم برای عربستان و هم برای منطقه شده است. پس از امضای معاهده هسته ای میان ایران و دیگر کشورهای غربی در سال 2013 بدون مشارکت عربستان و در پی مذاکرات محرمانه در عمان، شدت این تنش ها بیشتر شد.

هنگامی که محمد بن سلمان به قدرت رسید، او برادر خود خالد بن سلمان را به عنوان سفیر جدید عربستان به واشنگتن فرستاد. در حالی که یک برادر در ریاض قدرت در دست داشت، برادر دیگر مورد اعتماد ترامپ و دامادش، جرد کوشنر بود؛ ترتیباتی که بسیار شبیه به یک مدل خانوادگی است تا دیپلماسی میان دولت های حاکم. متاسفانه، به نظر می رسد که چنین روابط شخصی توجه بازیگران سیاست خارجی در واشنگتن را از کار دشوار ارزیابی نقادانه اولویت ها و منافع ملی در حال تغییر دو کشور منحرف کرده است.

رابطه دیپلماتیک میان آمریکا و عربستان با این حقیقت که عربستان کاملا فاقد نهادهای سالم مانند یک حکومت منتخب، یک پارلمان دارای کارکرد و یک قوه قضاییه مستقل که می تواند به پخش قدرت و محدود کردن حکومت مطلقه پادشاهی کمک کند، پیچیده تر می شود؛ به ویژه، آمریکا هرگز از نفوذ خود برای تحت فشار قرار دادن متحد خود به منظور ایجاد چنین نهادهایی استفاده نکرده است. شاهزاده ها تنها کانالی هستند که آمریکا از طریق آنها می داند چگونه با عربستان رفتار کند و هیچ گونه اقدامات معمول دیپلماتیک برای پاسخگو بودن شاهزاده خودسر وجود ندارد. آمریکا ممکن است تصمیم گیرد که به اقتدارگرایی عریان اخیر عربستان فقط به عنوان یک اتفاق تاسف برانگیز یا شرم آور ـ در یکی از مهم ترین روابط گرامی داشته شده آمریکا حتی پس از قتل خاشقجی ـ توجه کند. 

هنگامی که خاشقجی به قتل رسید، ترامپ میان محکوم کردن این جنایت و یافتن بهانه برای محمد بن سلمان با اشاره ضمنی به این امر که قتل می توان کار «عناصر خودسر» در درون دولت باشد، در نوسان بود. اما در یک رژیم اقتدارگرا که در آن همه قدرت در دستان یک فرد متمرکز است، به سادگی باورکردنی نیست که مسئولیت چنین اقدامی بر دوش هر کسی به جز ولیعهد می تواند افتد. اظهارات ترامپ فقدان کامل بررسی جدی قدرت و ساختارهای خاص سعودی را نشان می دهد. از این منظر، مزیت همکاری آمریکا ـ عربستان فراتر از تجدید نظر جدی است.

شاهزاده خودسر

در آینده نزدیک، لازم است سعودی ها راهی را برای جای دادن خود در درون سیاست کشورشان پیدا کنند. تحت حاکمیت محمد بن سلمان ـ با توجه به اینکه همه نخبگان مذهبی، مالی و سلطنتی سرکوب شده اند ـ در حال حاضر، سعودی ها اساسا از طریق ترس اداره می شوند. قتل خاشقجی توجه آنها را به این مساله متمرکز کرده است که تا چه اندازه زیادی رژیم به دنبال قدرت مطلقه خواهد رفت. بنابراین، اتکای آنها به جامعه جهانی است تا این ولیعهد خطرناک را بتوانند محدود و کنترل کنند. 

آمریکا می تواند حمایت خود از محمد بن سلمان را با مشروط کردن به این امر که او آزادی های مردم و حاکمیت قانون را به رسمیت بشناسد، شروع کند. این امر به محدود و کنترل کردن شاهزاده جوانی که در تلاش برای قاپیدن قدرت است، کمک می کند؛ شاهزاده ای که تاکنون هیچ گونه احترامی برای جامعه بین المللی نشان نداده است و به شدت اعتماد دیپلماتیک را به ویژه در ارتباط با ترکیه نقض کرده است.

اما اگر قتل خاشقجی بدون هیچ گونه پیامدی خاتمه یابد؛ به نحوی که امور از جانب آمریکا به روال عادی در جریان باشد، این آخرین اقدام مخوفی نخواهد بود که ما شاهد آن هستیم. پاسخی حاکی از بی تفاوتی پیام روشنی را از سوی آمریکا به محمد بن سلمان خواهد فرستاد: ولیعهد جوان می تواند از قتل بگریزد.
منبع: فارین افرز / ترجمه: فهیمه قربانی، پژوهشگر مسائل خلیج فارس و کارشناس مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجهhttps://www.foreignaffairs.com/articles/saudi-arabia/2018-11-05/why-us-cant-control-mbs


( ۵ )

نظر شما :