نگاهی به کتاب «در دل گردباد»

خاطرات تلخی از دوران «افعی گرجی»

۳۰ شهریور ۱۳۹۷ | ۱۸:۰۰ کد : ۱۹۷۹۰۶۴ اروپا کتابخانه
در جای جای کتاب انزجار از ژوزف استالین، دومین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، به چشم می خورد، گینزبورگ او را «افعی گرجی» می نامد که به چیزی جز سرکوب و ارعاب هیستریکِ توام با بدبینیِ افراطی فکر نمی کند. 
خاطرات تلخی از دوران «افعی گرجی»

نویسنده: علی موسوی خلخالی، سردبیر دیپلماسی ایرانی

دیپلماسی ایرانی: کتاب «در دل گردباد» اثر یوگینیا گینزبورگ، خاطرات سیاسی زنی نجات یافته از دوره های سیاه زندان های دوران استالین است. زنی که از اردوگاه های کار اجباری گولاگ در سیبری جان سالم به در می برد و فرصت می یابد آن روزهای تلخ را به رشته تحریر در آورد. در دل گردباد، اگر چه مثل رمان نوشته شده و در آن ذوق ادبی به کار رفته است اما رمان نیست، واقعیتی ملموس است بر کسی که با گوشت و پوست خود بیداد و ستم سیاه استالین را حس کرده است. به قول هاینریش بل در مقدمه این کتاب: «کتابی است روایی و در رده «زندگی نامه – رمان» و در این جا مقصود از کلمه «رمان»، «مطالب ساختگی» نیست. حتی بی اهمیت ترین جزئیات ساختگی نیستند. ذکر کلمه «رمان» اشارت به ساختمان آن دارد، به نحوه تنظیم حجم زیاد و معتنابه تجربه ای بلاواسطه.»

در جای جای کتاب انزجار از ژوزف استالین، دومین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، به چشم می خورد، گینزبورگ او را «افعی گرجی» می نامد که به چیزی جز سرکوب و ارعاب هیستریکِ توام با بدبینیِ افراطی فکر نمی کند. 

در پیش گفتار کتاب درباره ضرورت تجدید نظر و چاپ دوباره آن آمده است: «شاید در نظر برخی چاپ دوباره این کتاب پرداختن به عصری تاریخی باشد که رفته و تمام شده است، اما این طور نیست و می بینیم که همچنان کتاب هایی درباره این دوره یا تجربه های مشابه انتشار می یابند.» گینزبورگ خود می نویسد: «دلیل عمده این که کتاب را تا آخر نوشتم این نیست که می خواهم واقعیت های سال های آخر اردوگاه و و تبعید را ثبت کنم، بیشتر به این دلیل است که می خواهم تکامل روحانی قهرمان زن را برای خواننده بر ملا کنم. تغییر تدریجی کمونیست جوان و ساده دل آرمانگرا را به کسی که طعم میوه های درخت دانش نیک و بد را چشیده و هرگز فراموش نمی کند.» گینزبورگ در طول کتاب چند بار اشاره می کند قریب به این مضمون که «زنده ماندم تا روایت کنم آن چه بر نسلی گذشت که بسیاری از آنها فرهیخته بودند و اگر زنده می ماندند و "لانه افعی گرجی" جای بهتری برای آنها می بود و گذرشان به اردوگاه های کار اجباری نمی افتاد، رشد می کردند و به چه مدارجی که نمی رسیدند. زنده ماندم تا بگویم حقیقت هر چقدر هم سرکوب شود روزی بر ملا می شود و درسی می شود برای آیندگانی که دروغ های "افعی گرجی" را باور نکردند.» 

یوگینیا گینزبورگ، استاد دانشگاه، روزنامه نگار و همسر پاول آکسیانوف، مامور برجسته حزب در غازان بود. او گرچه نمی توانست به «پرستش استالین» تن دهد اما تا اواسط دهه سی هرگز در صحت خط مشی حزبی شک نکرد. در اول دسامبر 1934 س.م.کیروف را در لنینگراد به قتل رساندند. نیکیتا خروشچف چون دیگران اشاره کرده است که استالین طراح از میان برداشتن این همکار بود چون محبوبیت کیروف را در حزب تهدیدی برای موفقیت خود می دید. استالین پس از این واقعه عملیاتی را آغاز کرد که به ظاهر برای مجازات خائنان و آشوبگران بود اما در واقع نهضت بی رحمانه تروریسم سرکوبگر او بود. گینزبورگ که کمونیستی معتقد بود تلاش می کرد با صداقت و وظیفه شناسی توضیح رسمی کیروف را در میان مردم ترویج کند. اما طولی نکشید که او را متهم کردند که بر اثر عدم هوشیاری، کارش به معاونت در جرم «دشمنان خلق» کشیده شده است؛ چون که همکار سابقش، پروفسور الووف را که معلوم شده تروتسکیست است، محکوم نکرده و هیچ انتقادی درباره کتاب او در زمینه تاریخ تاتارستان ننوشته است. گینزبورگ به توصیه ها گوش نکرد، حاضر به همکاری با شکنجه گرانش نشد و حاضر نشد با لو دادن دیگران در «جرم» خود تخفیف بگیرد. یا حتی به حرف دوستانش گوش کند و محترمانه در نقطه ای دور افتاده گوشه عزلت گزیند شاید که اربابان فراموشش کنند و دست از سرش بردارند. در عوض او با تقاضاهای مصرانه اش برای اجرای عدالت توجه ارگان های مرکزی حزب را به خود جلب کرد و بدین ترتیب اقدامات توبیخی NKYD آغاز شدند. در پاییز 1935 جواز تدریس او را لغو کردند و با این کار او را تا مرز خودکشی کشاندند، اما نتوانستند او را وادار به همکاری ریاکارانه کنند. در فوریه 1937 پس از ظاهرسازی معمول او را از حزب اخراج و بلافاصله دستگیر کردند. بخت با او یار بود که بازجویی اش پیش از تابستان 1937 به پایان رسید چرا که هنوز تا آن موقع شکنجه جسمی ممنوع بود. دادگاه نظامی دیوان عالی ظرف هفت دقیقه یوگینیا را به اتهام «مشارکت در یک گروه تروریستی ضد انقلابی تروتسکیستی» گناهکار تشخیص داد و او را به 10 سال زندان محکوم کرد. در راه دادگاه همچنان مصرانه می گفت بی گناه است. گریه کنان به نگهبان همراهش گفت: «من هیچ کار خلافی نکرده ام، هیچ کاری.» نگهبان پاسخ داد: «البته که کار خلافی نکرده ای! اگر گناهکار بودی فکر می کردی با همین ده سال سر و تهش را هم می آوردند؟! می دانی روزی چند نفر را اعدام می کنند؟! 70 نفر.» پس از آن یک سال را در سلول انفرادی با ضوابط امنیتی شدید برای محکومان سیاسی به سر برد. مدت کوتاهی بعد، او را به اتهام «ادامه فعالیت ضد انقلابی در زندان» نیمه برهنه به درون سلولی یخ زده، تاریک و پر از موش در زیرزمین انداختند. در سلول کناری کمونیستی ایتالیایی جیغ می کشید و اعتراض می کرد، مسئولان زندان او را با شلنگ آب یخ صدایش را بریدند. یوگینیا پس از پنج روز با انگشتان سرمازده از آن جا خارج شد. نگرانی اش از خانواده بر رنجش می افزود. دو سال را در همین وضعیت سر کرده بود. همسرش از او می خواست «در این مرحله خاص از تاریخ حزب» کمی کوتاه بیاید، و نفرتش را فراموش کند، مساله ای که کمی باعث تیرگی روابط او با همسرش شد. مدتی بعد همسرش را هم دستگیر کردند و او را هم به مجازات کشیدند. بعد از آن آلیوشا، پسر بزرگش را به پرورشگاه مخصوص اطفال زندانیان سیاسی فرستادند و یوگینیا هرگز دیگر او را ندید. ولی پسر کوچک ترش، واسیا نزد اقوام پدری اش رفت. در سال 1938 پدر و مادرش را نیز دستگیر کردند اما مدت کوتاهی بعد آزادشان کردند اما از حقوق اجتماعی شان محروم شدند و بی خانمان ماندند. در همین سال محکومیتش به ده سال کار اجباری در اردوگاه تغییر کرد و به همراه 75 نفر دیگر راهی ولادی وستک شد تا دوران محکومیتش را آغاز کند. یوگینیا 18 سال را در اردوگاه های کاری اجباری گذراند. جایی که سرما به 45 تا 60 درجه زیر صفر می رسید و بخش عمده ای از سال در تاریکی می گذشت. 

مقدمه کتاب را «هاینریش بل» نویسنده نامدار آلمانی و برنده جایزه نوبل ادبیات تحت عنوان «جلوی اینها گریه نکن» نوشته است. در پشت جلد این کتاب به نقل از هاینریش بل آمده است: «گرچه درباره مجمع جزایر گولاگ چیزهایی می دانم، اما در ضمن مطالعه این کتاب، حتی برای یک لحظه علاقه ام کاستی نگرفت و این شاید تا حدی به این دلیل باشد که این زن حیرت انگیز در طول سرگردانی های اجباری اش در میان جهنم های متعدد و «بهشت» های معدود هرگز حتی یک لحظه طنزش را از دست نداده و هرگز آن را به بی راهه نکشانده است. این خود به تنهایی اعجاز است. و معجزه عظیم تری که باید در برابر شکوه بی حد و حصرش تعظیم فرود آورد آن که قدرت و تحملش را، عزم و اراده اش را برای بقا، حتی در وضعیت های به غایت نومیدانه، مدیون شعر است. به مجرد این که چند دقیقه ای به آرامش و سکوت دست می یابد، می تواند نفسی تازه کند و بنشیند، دراز بکشد و نفس عمیقی برآورد، ابیاتی به ذهن و زبانش می آید... ژنده پاره ای بر تن و تضعیف و تحقیر شده و در حال قطع درخت در 49 درجه سانتیگراد زیر صفر و شب ها در کلبه، بر خلاف انتظار نه به ضروریاتی چون و آش و نان، گرم و خشک شدن سر و لباس، که به شعر می اندیشد!»

نام کتاب: در دل گردباد

نویسنده: یوگینیا گینزبورگ

ترجمه: فرزانه طاهری

ناشر: نیلوفر


( ۶۱ )

نظر شما :

ابراهیم قدیمی ۳۱ شهریور ۱۳۹۷ | ۰۰:۲۱
در مورد شخصیت های سیاسی مدیریتی ایدئولوژیک اجتماعات نظرات فردی اهمیت زیادی ندارد.تحولات اجتماعی ونظرات اجتماعی مهم ترند.مورچه ای را اب میبرد. فریاد میزد دنیا را اب میبرد.دنیا در حال ساخت وساز وبرقرار بود.
د ۱۰ مهر ۱۳۹۷ | ۲۳:۳۰
دوست عزیز توصیه می کنم کتاب محاکمه تاریخ مدودف را بخوانید