هشتادمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:
انیش نقاش از وضعیت خود در زندان های فرانسه می گوید
دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرتبل های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش هشتادم این کتاب را می خوانید:
آیا قضیه تو با قضیه جورج عبدالله هم تداخل پیدا کرد؟
از خلال عملیات انفجار و درج شدن نام ما در بیانیه های مشترکی که صادر می شد و خواستار آزادی مبارزان می شد، تداخل پیدا کرد. این مساله باعث نگرانی سازمان امنیت فرانسه شد، برای این که نمی دانست چه کسی عملیات انفجار را میان ارمنی ها و گروه جورج عبدالله انجام می دهد.
آیا ارتباطی هم با مجموعه «بریگادهای انقلابی» وابسته به جورج عبدالله داشتی؟
نه.
با جورج عبدالله در زندان ملاقات کردی، چگونه این دیدار انجام شد؟
در زندان دیگری بود، زندانیان شورش کردند و زندان را آتش زدند، این مساله باعث شد تا مسئولان مجبور شوند آنها را به جاهای دیگر منتقل کنند، جورج به زندان مولان که ما در آن بودیم، منتقل شد، ما یک سال در آن جا بودیم.
تعداد زندان هایی که دیدی چند تا بود؟
تقریبا شش زندان، یکی از آنها زندانی در خارج پاریس، 400 کیلومتر دورتر از آن بود.
تو و جورج درباره چه صحبت می کردید؟
ما درباره اوضاع لبنان و مقاومت در آن و اشغال اسرائیلی که به بیروت رسیده بود، صحبت می کردیم. و فهمیدم که جورج عبدالله ظالمانه محکوم به حبس ابد شد. برای این که ثابت نشد در عملیات تروری دست داشته است. اما در فضای انفجارها و فشارها و در سایه فضای وحشتناک دادگاه ها علیه نام او مورد محاکمه قرار گرفت، در حالی که می دانستند بی گناه است اما تسلیم فشارها شدند. این را هم کشف کردم که او به فرانسه آمد تا به عملیات بریگادهای انقلابی لبنانی (سازمان لبنانی که با سازمان های متعدد فلسطینی ارتباط داشت) پایان دهد و مکان هایی که در آن بودند را تخلیه کنند. بعد از این که در نتیجه اشغال لبنان توسط اسرائیل اقدام به انجام عملیات کرد، به واسطه الجزایر و سازمان آزادیبخش تفاهمی برای توقف عملیات «بریگاد» انجام شد. او را برای داشتن گذرنامه جعلی دستگیر کردند. همچنین متهم شد علاوه بر عملیات انفجار در عملیات ربودن یک فرانسوی در لبنان نیز دست داشته است. در حالی که او درگیر هیچ عملیاتی نبود.
دورانی که در زندان بودی را چه می کردی؟
وقتم را صرف مطالعه می کردم، البته دو سال و نیم را در انزوای تمام گذراندیم. برای این که ما در بخش «به شدت امنیتی» بودیم و حتی نگهبانانی که به ما غذا می دادند را هم نمی دیدیم. وقتی که سوسیالیست ها به حکومت رسیدند، سیستم را عوض کردند، و این گونه دیدند که این بخش غیرانسانی است و آن را قفل کردند.
آیا روزی احساس کردی که ممکن است آزاد نشوی؟
همیشه این امیدواری را داشتم که قضیه ما طول نمی کشد، و هستند کسانی که خواستار آزادی ما شوند. افرادی که در خارج از زندان قربانی می شدند کارهای ما را تسهیل می کردند. ما در حالت مبارزه بودیم، در سایه کشتار برادران ما و اشغال بیروت. در حالت آرامش و گوشه گیری در زندان نبودیم.
آیا رادیو هم داشتی؟
ما حق داشتیم که رادیو داشته باشیم همچنین حق خواندن روزنامه ها. هزینه داشتن این حق را چهار نفر از زندانیان که در سال 1974 شهید شده بودند، پرداخته بودند، علاوه بر آن حق داشتیم تحت مراقبت نامه نگاری کنیم.
به چه کسی نامه می فرستادی؟
خانواده، و بعضی از برادرانمان در بیروت در جنبش «فتح» و برای بعضی جایگاه های خیلی حساس، مثلا کسانی که در جنگ عراق – ایران صاحب نظر سیاسی بودند یا در فرانسه یا در دولت رونالد ریگان (رئیس جمهوری ایالات متحده) صاحب نقشی بودند.
آیا به حزب الله نامه می فرستادی؟
هنوز آن روزها تشکیل نشده بود.
روابط تو با آنها چگونه است؟
روابط احترام آمیز و صمیمی. برای آنها به دلیل قربانیانی که داده اند و عملیات جدی ای که نتایج واضحی داشت، احترام قائلم.
آیا حسن نصرالله را قبل از 1980 می شناختی؟
نه نمی شناختم. اشخاصی را می شناختم که وابسته به جنبش «فتح» و مقاومت بودند و آنها را آموزش داده بودند، کسانی که اعضای حزب الله و فرماندهی نظامی آن شدند. در زندان درباره این موضوع از آنها پرسیدم.
آیا در سوال هایی که از تو می کردند روی روابطت با ایران هم تمرکز کردند؟
نه چیزی نپرسیدند، ما با جورج عبدالله درباره بمب گذاری ها سوال و جواب می کردیم.
آیا شکنجه هم شدی؟
نه. وضع من با وضع جوانان متفاوت بود برای این که زخمی شده بودم، وقتی هم که از این وضعیت خارج شدم مورد شکنجه قرار نگرفتم.
آیا دیگران شکنجه شدند؟
شکنجه به معنای واقعی آن نشدند، بلکه مثلا نمی گذاشتند 48 ساعت بخوابند و در طول این مدت به طور مداوم بازجویی می شدند.
ادامه دارد...
نظر شما :