انتقال تروریسم از چچن یکی از دلایل حضور روسیه در سوریه
چرا اکثر تروریست ها چچنی هستند؟
عبدالرحمن فتح الهی – شاید بتوان جنگ تقریبا 7 ساله سوریه را ماکتی از یک جنگ جهانی تصور کرد. چرا که در این بحران و منازعه گروه های تروریستی اتباع بیش از 90 کشور دنیا به صورت مستقیم وغیر مستقیم حضور داشتند. یکی از مهم ترین آنها، چچنی ها هستند. با نگاهی دقیق به ساختار و چارت گروهای تروریستی به روشنی درمی یابیم که چچنی ها در اکثر قریب به اتفاق این گروه ها رده های میانی و بالایی مدیریت و رهبری گروه های تروریستی به خصوص در بخش عملیات نظامی را برعهده دارند؛ آن هم در شرایطی که طبق گزارش ها تنها نزدیک به 1500 تا 1800 چچنی از چچنستان ومنطقه قفقاز به گروه های تروریستی جذب شده اند، که در مقام تناسب میان تعداد نیروهای اعزامی و شمار رهبران گروه های تروریستی، چچنی ها مقام اول را در این خصوص دارند و این نشان از اهمیت و جایگاه استراتژیک چچنی ها در میان گروه های تروریستی دارد. اما در این میان آمارهای دیگری هم از شمار و تعداد نیروهای منطقه قفقاز و چچن ها در میان گروه های تروریستی وجود دارد که بسیار با هم متفاوتند. برای مثال بر اساس گزارش کاملا متفاوت "Washington post" چچن با 14 هزار نیرو، در صدر کشورهای صادر کننده تروریست به سوریه است.
از همان ابتدای جنگ سوریه گروه های مسلح "چچنی" برای کمک به تروریست ها به این کشور (سوریه) اعزام شدند و گروه های تروریستی هم از ورود آنها به سوریه استقبال کردند. در گزارش دیگری از "World Press" در خصوص بیست کشوری که بیشترین تروریست را به سوریه اعزام کرده اند، آمده است که تروریست های چچنی در صدر تروریست های موجود در سوریه هستند به طوری که تعدادشان، بیش از 14هزار نفر بوده که تا کنون حدود چهار هزار نفر از آنها کشته و بیش از هزار و چهارصد نفر هم مفقود شده اند. اما آن چه در میان این آمارهای متفاوت مشترک است اهمیت و نقش تعیین کننده چچنی ها در میان گروهای تروریستی است. دیپلماسی ایرانی برای تحلیل دقیق تر اهمیت نقش و جایگاه چچنی ها در میان گروه های تروریستی و همچنین بررسی و بازخوانی ریشه ها و عوامل این سطح از اهمیت گفت وگویی را با سید رضا قزوینی، کارشناس مسائل گروه های تکفیری و مسئول میز تکفیر بنیاد هابیلیان ترتیب داده که در ادامه می خوانید:
با نگاهی به تاریخ منطقه قفقاز شاهدیم که با ورود سربازان عثمانی در قرن پانزدهم میلادی به این مناطق، اسلام توانست در این جامعه خود را عرضه کند. اما به موازات این مسئله درگیری های چند صد ساله این مناطق و مشخصا چچن برای جدایی طلبی هیچ گاه رنگ و بوی دینی به خود نگرفت ولی نکته اینجاست که اکنون چچن به یکی از مراکز تربیت نیروهای تندروی دینی جدایی طلب بدل شده است؛ شما این گذار را در رسیدن چچن به این نقطه در بستر تاثیرگذاری چه عواملی می بینید؟
در واقع به واسطه تشکیل نحله های جدایی طلبی برای به وجود آمدن یک منطقه مستقل قفقازی که بخشی از آن به چچن مربوط می شد در چند قرن اخیر درگیری هایی شکل گرفته لذا در طول تاریخ این مناطق چنین مناقشاتی را برای خود داشته است که به قول شما همگی آنها رنگ و بوی بارزی از ناسیونایسم و قومی گرایی را داشته است به گونه ای که حتی زمانی که اسلام به منطقه قفقاز وارد شد هنوز آن ریشه های جدایی طلبی و ملی گرایانه در منطقه قفقاز و مشخصا چچنی ها وجود داشت چنانی که "محمد الشامل" به عنوان یکی از رهبران بنیانگذاران چچن اگرچه یک مسلمان بود اما نمی توان منکر باورها و عملکردهای او درراستای باورهای ناسیونالیستی شد. اما در اواخر قرن هجدهم میلادی گرایش ها و باورهای جدایی طلبی رشد و نمو شدیدی پیدا کرد و در 1780 محمد الشامل رهبری این فعالیت ها را برعهده گرفت لذا از همین موقع نقطه عطف شروع تاریخ جدید چچن کلید زده شد. اما آن چه مسئله چچن را پیچیده کرد برخوردهای سخت و خشن روسیه تزاری و بعد از آن شوروی بود و این برخورد شدید با اقلیتی که احساس می کرد دارای حق مالکیت بر سرزمین خود برای تشکیل یک دولت مستقل هستند، سبب شد تا چچنی ها هم در مسیرشان از یک سو با افت و خیزهای فراوانی روبه رو شوند و از سوی دیگر با جدیت بیشتر مسئله را پی گیرند که این سیر تحولات در قرن 20 هم ادامه داشت. اما در دهه 40 قرن بیستم میلادی و بحبوحه جنگ جهانی دوم اتحاد جماهیر شوروی استالینی تمام جمعیت چچن را به صورت یک کوچ اجباری به منطقه سیبری تبعید کرد و بعد از سالها بازماندگان این جمعیت تبعید شده چچنی که بسیار از آنها در آن مناطق کشته شدند توانستند به منطقه خود بازگردند، اما این مسئله سبب ایجاد یک نفرت شدید نسبت به روسها و شوروی در میان چچنی ها شد. نکته مهمه این جاست که حتی در بستر این شرایط هم هنوز نحله های ناسیونالیستی با چارچوب تفکر اسلام گره نخورده بود تا آغاز دهه 90 میلادی. چرا که در دهه حساس 90 میلادی و مشخصا فاصله 1994 تا 1996 میلادی بواسطه جنگ اول روسیه با جدایی طلبان چچن و متعاقب آن سرکوب شدید از جانب دولت مسکو باز ما شاهدیم که حرکت در مفهوم قالب ناسیونالیستی تحلیل می شود، اگرچه رفتار دولت مسکو نفرت موجود درچچنی ها را نسبت به خود دوچندان کرد و در ادامه باز ما شاهدیم که در سال 1999 میلادی و شروع جنگ دوم هم حرکت های جدایی طلبانه چچنی ها رنگ و بوی دینی به خود نگرفته است.
اما با بررسی دو جنگ اول و دوم چچن با روسیه، می توان تفاوت ها را به خوبی دید. در 1999 علقه های دینی به خوبی هویداست. پس تمام داستان ورود تفکرات رادیکال دینی به فاصله سال های 1996 تا 1999 یعنی فاصله زمانی میان دو جنگ باز می گردد.
بله این تفاوت ها وجود دارد و در همین راستا هم نکته مهمی که شما هم به آن اشاره داشتید فاصله زمانی بسیار مهم بین دو جنگ اول و دوم چچن است. در تحلیل چچن امروز و دلایل گره خوردن تفکرات رادیکال دینی به جدایی طلبی باید با نگاه دقیق تر به فاصله بین سالهای 1996 میلادی تا 1999 میلادی انداخت. بعد از پایان جنگ اول در 1996 تا حمله مججد روسیه برای تصرف کامل چچن در 1999 کشورهای عربی منطقه خلیج فارس با محوریت ریاض و ابوظبی با ورود به مسئله چچن و ترفند همیشگی این کشورها به خصوص عربستان سعودی در نیم قرن اخیر یعنی مسئله مدرسه سازی و مسجد سازی با رنگ و بوی تفکرات وهابیت و افزایش و گسترش عمق نفوذ این تفکرات در سایر مناطق جهان این کشور توانست در چچن هم علقه های قومیت گرایی و ناسیونالیستی و قومی را با تفکرات رادیکال اسلامی وهابیت تلفیق کند، چنان که مشابه این عمل را در همان دهه 90 میلادی در بوسنی وهرزگوئین پیاده کرد. به مرور زمان این مدارس و مساجد توانستند نه چچن که اینگوشتیا، داغستان و کل منطقه قفقاز به سمت تفکرات رادیکال وهابیت جذب کند و اسلام چچن از رنگ و بوی صوفی گری و مسالمت آمیز به سمت اسلام رادیکال و تندرو تغییر جهت پیدا کرد، چنان که اکنون بعد از گذشت 21 سال مفتی های دینی چچن اعلام کرند تنها راه مبارزه با افراطی گری در چچن بازگشت تفکرات صوفی گرایانه به جامعه است. لذا از سال 1999 که جنگ دوم چچن آغاز و پایان یافت تا سال 2007 شرایط منتج به خودمختاری قفقاز شد، تفکرات رادیکال وهابیت در میان برخی از اقشار قفقاز و چچن جای خود را پیدا کرد هر چند که نمی توان منکر این قضیه بود که به واسطه حضور صدها ساله اسلام صوفی گرایانه در جامعه قفقاز چچن تفکرات وهابیت آن چنان که باید در تمام جامعه چچن رخنه نکرده و هم اکنون دولت رمضان قدیروف با چنین جریانات تفکرات رادیکالی مخالف است و در روابط دیپلماتیک خود در چند سال اخیر با مسکو توانسته روابط حسنه ای را ایجاد کند. اما در ادامه سال 2007 که منطقه قفقاز شکل گرفته عملا حرکتهای جدایی طلبی قومیت گرا به حرکتهای جدایی طلبی قومی و دینی تغییر شکل داده است. در این برهه است که چچنی ها به جای جدا شدن از روسیه و تشکیل حکومت و دولت مستقل به فکر شکل دادن به یک خلافت اسلامی در منطقه قفقاز باشد و همین مسئله سبب شد که چالشهای جدیدی در منطقه بعد از سال 2007 هم ایجاد کند و تفکرات وهابیت در کل چهار منطقه داغستان، چچن، آبخازیا و اوستیا رخنه کند و نهایتا در پس فاصله بین 2007 تا 2017 این تفکرات رادیکال درمنطقه قفقاز و مشخصا چچنی های تندروی اسلامی در منطقه سوریه و عراق و افغانستان در گروههایی مانند داعش و النصره و طالبان و القاعده و...بروز کرد. اگر چه که در همان سالهای دهه 90 میلادی ارتباطات خود را با القاعده داشته اند.
با نگاهی به شرایط و اقتضائات منطقه قفقاز و مشخصا چچن ما شاهدیم که این خودمختاری چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ اقتصادی از پتانسیل های چندان زیادی برخوردار نیست، اما طبق آمار که عددی مابین 1500 تا 14 هزار نفر از چچنی ها در گروه های معارض تکفیری مسلح حضور دارند. نکته مهم اینجاست که به نسبت این جمعبت تعداد نفرات چچنی که در رده های رهبری میانی و مهم را در این گروه های تروریستی در دست دارند بسیار زیاد است. اما شما جایگاه و پتانسیل این افراد را در چه نکاتی می بینید که توانسته اند بخش عظیمی از پستهای هدایتی و آموزشی گروه های مسلح تروریستی سوریه، افغانستان و عراق را در اختیار خود داشته باشند. به گونه ای که اگر بحث ناسیونالیستی تند عربی نبود قطعا رهبری داعش و النصره مانند افغانستان به یک چچنی می رسید نه یک عرب؟
ببینید برای پاسخ به چنین سوال مهمی باید به چند نکته توجه کرد. اول این که ما اگر به مسئله سابقه مبارزاتی و جهادی چچنی ها باز گردیم، باید بپذیریم که چچن در چند قرن اخیر و به خصوص از دهه 40 میلادی برای جدایی طلبی با شوروی و روسیه بعد از سقوط شوروی که یکی از دو قطب نظامی جهان است، جنگیده؛ چنانی که "مبارزه" به شناسنامه چچنی ها بدل شد. ما در پرونده افغانستان هم با همین رویکرد روبه روییم، افغانها هم درطول سالها، مبارزات خود را برای استقلال داشته اند اما زمانی که جنگ های مسلحانه را به صورت جدی علیه شوروی در دهه 80 و90 میلادی آغاز کرده اند به یک باره "مبارزه" به شناسنامه افغانها بدل شد. لذا در قفقاز و منطقه چچن ما همواره با مبارزه و جنگ آوری به درازای تاریخ خود منطقه قفقاز و چچن روبه رو هستیم. پس همین سابقه طولانی مبارزه به آنها یک تجربه و پتانسل فوق العاده نظامی می دهد و همین بسترها و انگیزه ها سبب شد در سراسر جهان، چچنی ها به عنوان نیروهای مبارز شناخته شوند و قطعا این مسئله در حضور چچنی ها در سایر گروههای تکفیری مسلح موثر است. دومین مسئله تغییر شرایط منطقه قفقاز و چچن بود. چراکه با آغاز سالهای هزاره سوم و قرن 21 مسئله جدایی طلبی چچن در بستر تحولات منطقه قفقاز به گونه ای در کما و اغما فرو رفت. بعد از حضور "احمد قدیروف" و پسرش "رمضان قدیروف" و نزدیکی با روسیه و نهایتا تشکیل یک خودمختاری شرایطی را به وجود آورد که جدایی طلبان چچنی به شدت نیازمند بودند خود را دریک عرصه و پرونده دیگر برای افکار عمومی جهانی مطرح کنند. حال چه در سطح منطقه قفقاز و فدراسیون روسیه و چه در سطح جهانی. در همین بستر چچنی ها خود را به افغانستان، عراق و سوریه برای پیوستن به گروهای تکفیری مسلح گسیل داشته اند و همین سوابق اعزام نیرو به خصوص درزمان بن لادن و بده بستانهای چچن با طالبان و القاعده در آن سال ها سبب شد که چچن در ورای مرزهای خود بار دیگر پرونده خود را مطرح کند، به ویژه که بعد از مسئله سوریه و عراق و شکل گیری داعش و النصره، به واسطه پتانسیل های موجود در نیروهای چچنی که به آن اشاره شد توانستند به ارکان و پایه های مدیریتی این گروه ها بدل شود و در نهایت هم اکنون بانگاهی به "شبکه و سازمان جهانی جهاد" که با القاعده شکل گرفت، چچنی ها به عنوان رئوس مهم آن شناخته می شوند. البته شاید چچن در مناسبات خود با اندیشه های رادیکال دینی از پتانسیلهای تئوریک و نظریه پردازی چندانی مانند اتباع مصری و یا عربستانی برخوردار نباشد اما در عرصه نظامی و عملیاتی از مهمترین و یا به قولی مهمترین نیروهای این تشکلات هستند. افزون بر این نکات باید گفت که نسل اول چچنی ها در القاعده شکل گرفته اند و همین تجربه در طول این سالها سبب هماهنگی بیشتر چچنیها با منطقه غرب آسیا شده است و پس از مبارزه آمریکا با القاعده و طالبان و ازمیان رفتن بخش عمده نیروهای با تجربه عربی در القاعده و طالبان موجب شد تا زمینه پررنگ تر چچنی ها فراهم شود. البته در موازات با این مسئله، شرایط و بافت جغرافیایی منطقه چچن و قفقاز را نباید فراموش کرد این مناطق دارای سخت ترین دره ها و کوهها با آب و هوایی سرد هستند لذا زیست در این منطقه و از همه مهمتر مبارزه و جنگیدن در چنین بافت جغرافیایی پتانسیل و توان چچنی ها را به مراتب بالاتر خواهد برد و سبب می شود تا چچنی ها در سوریه و عراق و افغانستان جزء زبده ترین نیروها باشند و مجموعه این شرایط سبب می شود تا چچنی ها علیرغم برخورداری از برخی از پتانسیل ها مانند فقر و نبود امکانات بتوانند غالب پستهای مدیریتی و رهبری میانی و بالادستی عملیاتی گروه های تروریستی را در اختیار بگیرند.
شما به مطرح شدن دوباره مسئله جدایی طلبی از جانب چچنی های های رادیکال اشاره داشتید. در موازات این مسئله با تحلیل جنگ سوریه این مسئله به خوبی روشن است که در میان اتباع حضور یافته در میان گروه های تروریستی چچنی ها به صورت کاملا سیستماتیک در این جنگ حضور دارند به گونه ای که به گزارش"رادیو فرانسه" چهار گروه چچنی شامل گروهی که از شمال قفقاز به سوریه آمده اند به عنوان بهترین ستیزه جویان شناخته می شوند که این گروه متشکل از نظامیان قطر و عربستان سعودی هستند و از طرف این دو کشور حمایت مالی می شوند. که در مورد این گروه، "گاردین" می نویسد: در میان تروریست های سوریه، بهترین سلاح های نظامی و جنگ افزار در دست قفقازی ها قرار دارد و آنها از لحاظ جسمانی قوی ترین، بلندترین و با تجربه ترین افراد هستند. گروه دوم از چچنی های حاضر در سوریه، "کیستس ها" (Kists) از اهالی (Geotgias) هستند، دو سرکرده آنها با نا م های "ابوعمر الچچن" و "سیف الله" از شهر "پانکیس" (Pankis) هستند. گروه سوم از جوانان چچنی که پابه پای تروریست ها در سوریه می جنگند، "پرو مسکو چچن" (Promoscow chechen) نام دارند، که تقریبا با 250 هزار عضو تحت سرکردگی "رمضان کادیرو" قرار دارند. "ابوحمزه" که خود را از سران شهر "پانکیس" می داند مدعی شده که بیشترین تروریست در جنگ سوریه از این گروه اروپایی هستند. افراد گروه سوم از دسته فقیر و کم درآمد جامعه هستند که بخاطر علاقه به خشونت و جنگ افزارها جذب این نیرو شده اند. گروه چهارم از چچنی های معارض حاضر در سوریه را جوانانی تشکیل می دهند که تحصیلات خود را رها کرده و با هدف جنگ علیه بشار اسد و پیوستن به گروه های مخالف دولت سوریه وارد این کشور شده اند. در بستر این این حجم از نیروی گسیل شده به سوریه و در موازات آن حضور پررنگ روسیه آیا می توان آن را ادامه جنگ چچن در خاک سوریه دانست؟
ببینید آن چه پرونده سوریه را بر خلاف برنامه ریزی تروریست ها به هم زد حضور مسکو در جنگ سوریه بود. اگرچه قبل از حضور مسکو در جنگ سوریه چچنی ها در این جنگ حضور داشند اما حضور مسکو در ادامه به عنوان یک عامل محرک و کاتالیزور رشد و تقویت حضور چچنی ها در گروههای معارض مسلح سوری شد تا بتوانند درمیدان سوریه نفرت تاریخی خود را از روسیه نشان دهند، چرا که تنفری که چچنی ها از روسیه دارند به مراتب بیشتر از هر کشور دیگری است. چون که علاوه بر جنایتها و رفتارهای تند روسیه تزاری، شوروی و روسیه بعد از فروپاشی شوروی با چچنی ها، مسئله سابقه کمونیسم در این کشور سبب شده که روسها نزد چچنی ها به عننوان کفار و مشرکین منکر خداوند شناخته شوند و یقینا این انتقام جویی اکنون با به اغما رفتن مبارزات خودمختاری در منطقه قفقاز و چچن به سوریه انتقال یافته است. لذا اکنون که بیشترین منافع روسیه در خاورمیانه و مشخصا سوریه شکل گرفته چچنی ها در بستر انتقام جویی به دنبال احیای همان مبارزات سابق خود هستند و اکنون در سایه تمام این نکات می توان گفت که تمام گروههای تروریستی بزرگ بدون حضور چچنی ها از توان و قدرت لازم برای جنگیدن برخوردار نیستند.
اما در بستر تمام نکاتی که مطرح شد نقش سایر کشورها در حضور نیروهای چچنی را در جنگ سوریه و عراق و کوچ استراتژیک داعش به افغانستان و حضور پررنگ چچنی ها را در این کشور را چگونه ارزیابی می کنید؟
ببینید ابتدا باید گفت که در موازات چچنی ها بسیاری از اتباع سایر کشورها در جنگ سوریه و عراق برای پیوستن به گروه های تروریستی حضور داشته اند.
اما به نسبت حضور چچنی ها بیشتر رده های مدیریتی و بالادستی در اختیار آنها (چچنی ها) است، به گونه ای اگر ناسیونالیسم عربی اجازه می داد رهبریت داعش و النصره در عراق و سوریه به چچنی ها واگذار می شد؟
ببینید این مسئله همانطور که گفته شد به شرایط خود مردم چچن و پتانسیلهای آنان در سالها مبارزه مسلحانه سخت، آن هم در بافت جغرافیایی کوهستانی با آب و هوایی سرد در مقابل یکی از قطبهای نظامی جهان بازمی گردد و این مسئله سبب شده که مسیر رسیدن به رهبری این گروهها برای چچنی ها تسهیل شود، درصورتی که از تونس 3000 تا3500 نفر به داعش پیوسته و یا مجموع نیروهایی که از اروپا به جنگ سوریه رفته اند عدد کمی نیست. اما منقطه تفاوت آنجا است که یک تونسی، اروپایی و یا حتی یک عربستانی که تحت تاثیر تفکرات وهابیت به داعش و النصره پیوسته و در ابتدای اموختن اصول جنگی هستند و این شرایط را نمی توان با یک چچنی که قرنها و دهه ها است درجنگ با روسیه بوده در یک سطح قرار داد. لذا همین شرایط سبب می شود تا چچنی ها راس مدیریت را در جنگها بدست آورند.
اما مسئله من این است که این پتانسیلها به صورت اتوماتیک سبب خواهد شد تا چچنی ها در راس گروه های تروریستی قرار گیرند و یا اینکه سایر بازیگران در انتخاب و گزینش آنها برای رسیده به این جایگاه ها موثرند؟
البته پتانسیل خود چچنی ها به صورت اتوماتیک سبب حضور آنها در راس گروه های تروریستی خواهد شد. اما در راستای مسئله شما باید بگویم که شاید کشورهای دیگر در حضور چچنی ها در راس این گروه ها بی تاثیر نباشد، چرا که می تواند این مسئله پیامی معنادار را برای مسکو در میدان جنگ سوریه در پی داشته باشد. که با نکاتی که در حجم و دسته بندی چچنی های به صورت حضوری سیستماتیک دیده می شود می توان گفت که برخی تمایل دارند تا نفرت چچنی ها بیش از پیش در میدان سوریه علیه روسیه دیده شود. لذا امکان دارد که برای رسیدن به این مهم برخی بازیگران و حامیان گروه های تروریستی در دادن رهبری عملیاتی گروه های تروریستی به چچنی ها وقفقازی ها نقش داشته باشند.
در راستای نکته شما اکنون در پرونده افغانستان به واسطه رفتار شوروی با مردم فغانستان و صبغه تنفر افغان ها در این کشور، ما شاهدیم که ترامپ دستور اعزام 3000 نیرو نظامی را در قالب 13 هزار نیروی ناتو به افغانستان داشته است و به واسطه آگاهی واشنگتن به این مسئله در پی بازگشت خود پس از حضور کمرنگ در مسئله عراق و سوریه در دوره اوباما در غرب آسیا هستند. شما این مسئله را چگونه برآورد می کنید؟
یقینا همان طور که گفتم تنفر ریشه ای و تاریخی چچنی ها می تواند در قالب انتقام جویی، فضای بیشتری را در سوریه و عراق به آنها بدهد و اکنون با نگاهی به داعش در افغانستان و یا شخصی مانند ابوعمر الشیشانی می تواند بستر مناسبتری را ایجاد کند چرا که روسیه در افغانستان از جولان کمتری برخوردار است و نمی تواند همچون صحنه سوریه حضوری پررنگ یابد.
اما حضور چچنی ها در گروه های تکفیری مسلح و سابقه حضور در افغانستان، سوریه و عراق می تواند در حکم یک شمشیر دولبه عمل کند، چرا که از یک سو افزون بر تجارب گذشته در جنگ با روسیه در منطقه قفقاز، جنگ در این سه کشور بار تجارب چچنی ها را به مراتب افزایش داده است، اما در سوی دیگر در بستر همین نکته امکان بازگشت این نیروها در دوران پساداعش به منطقه قفقاز و چچن وجود دارد، تحلیل شما دراین خصوص چگونه است؟
این شمشیر دولبه وجود دارد و اکنون با شکست های پی در پی داعش و النصره در سوریه و عراق امکان بازگشت بازماندگان چچنی در این گروها که تجربه بیشتری کسب کرده اند به خود چچن وجود دارد، مخصوصا اینکه گروه تروریستی داعش مقصر واقعی شکست تز دولت اسلامی عراق و شام را روسیه می داند که در راستای کینه و نفرت قدیمی از روس ها نیرو و انگیزه مضاعفی را برای جنگ علیه مسکو در منطقه قفقاز برای این چچنی ها ایجاد خواهد کرد. البته ناگفته نماند که در بستر شرایط کنونی جنگ سوریه و عراق زمینه مناسبی برای روسیه درخصوص چچنی های رادیکال به وجود آمده است، چرا که حضور نیم بند و روبه زوال گروه های تروریستی در سوریه و عراق فعلا از بازگشت این نیروها به منطقه قفقاز جلوگیری کرده است و کسانی مانند ابوعمر شیشانی که درصورت زنده بودن و بازگشت به چچن می توانست به چالش جدی برای روسیه بدل شود، اکنون در میدان افغانستان، سوریه و عراق در حال ازمیان رفتن است. از همین رو هم با از میان رفتن چچنی های آموزش دیده و خبره درجنگ سوریه که هر کدام از آنها می تواند نقش رهبر نظامی را در جنگ با روسیه در قفقاز داشته باشند، عملا به سود روسیه است. لذا به نظر من پس از حضور چچنی های تندرو در مسئله سوریه و عراق این احتمال می رود که روسیه برای از میان بردن و عدم بازگشت این نیروها در جنگ سوریه شرکت کرد لذا می توان مسئله حضور روسیه را درپروژه انتقال تروریسم و افراطی گرایی از چچن و قفقاز به خاورمیانه دید.
اکنون با نگاهی به دولت رمضان قدیروف که در سیاست کاهش تنش با روسیه قرار گرفته و از سوی دیگر روابط حسنه خود را با کشورهای عربی هم حفظ کرده است، آیا مسئله رادیکالیسم دینی در سناریوی بازگشت چچنی ها به مراتب ورزیده تر و با انگیزه تر در جنگ با روسیه به منطقه قفقاز، دولت "گروزنی" (پایتخت چچن) را با چالش های جدی مواجه نمی کند؟ درراستای نکته شما در خصوص بازگشت به صوفیسم برای کاهش نقش رادیکالیسم در چچن، دولت چه اقدامات دیگری را می تواند داشته باشد؟
یقینا مسئله بازگشت چچنی های رادیکال و تندرو به منطقه قفقاز می تواند سرآغاز تنش های جدیدی در این منطقه باشد. به گونه ای که می تواند جنگ سوم را با روسیه رقم زند و مطمئنا این مسئله، نه به عنوان یک چالش جدی برای دولت قدیروف، بلکه عامل نابودی کل چچن و خودمختاری آن خواهد بود. لذا مسئله بازگشت به صوفی گرایی و ترویج آن برای کاهش اندیشه های رادیکال و وهابیت مطرح شده است. اما در راستای این مسئله و برای پاسخ به قسمت دوم سوال شما باید گفت که صوفی گرایی می تواند به عنوان اندیشه های دخیل و عامل ایجاد نوعی امید در جامعه چچن عمل کند چرا که رادیکالیسم دینی با قدمتی نزدیک به دو دهه در مقایسه با حضور چند صدساله اندیشه های صوفی گرایانه نمی تواند قدرت عمل چندانی به آن دهد. البته عامل دیگر را در رشد رادیکالیسم در چچن باید در نوع رفتار شوروی و روسیه با چچنی ها دید چرا که برخوردهای قهرآمیز مسکو و تساهل و تسامح صوفی گرایی اسلامی با این تحرکات نمی توانست جوابگوی تنفر و انتقام جویی چچنی ها از روسیه شود. لذا مبارزات مردم چچن با نوعی حس اسلام گرایی رادیکالیزه، که پتانسیل عمل بیشتری را به آنها می داد، گره خورد. اما اکنون که دولت خودمختار گروزنی روابط حسنه ای را با مسکو ایجاد کرده و مسئله جدایی طلبی درمنطقه قفقاز به کما و اغما فرو رفته است، می تواند بسترساز کاهش رادیکالیسم دینی شود. اما با تمام این تفاسیر مسئله رادیکالیسم در چچن و خود شرایط منطقه قفقز به قدری پیچیده است که نمی توان در خصوص آینده گروه های تروریستی و چچنی های تندرو در منطقه قفقاز با قاطعیت و روشنی سخن گفت. در نتیجه چگونگی مسئله بازگشت چچنی های رادیکال به قفقاز؛ نحوه برخورد دولت گروزنی با آنها و یا شیوه مقابله مسکو برای عدم بازگشت و در قدم بعدی مبارزه با رادیکالیسم در سایه بازگشت چچنی ها در منطقه قفقاز چگونه خواهد بود و یا اینکه در این بستر آینده کل قفقاز آبستن چه حوادثی خواهد بود، را باید در بستر تحولات آتی دید.
در شرایط کنونی صحنه خاورمیانه به نحوی در حال پایان دادن به جنگ با تروریسم در سوریه و عراق است که در صورت آن ما شاهد دوران پساداعش هستیم، که داعش سناریوهای متعددی را برای حضور خود در تمام کشورها دارد؛ از کوچ استراتژیک به افغانستان تا حضور در فلیپین و یا مصر، تونس، لیبی، نیجریه و... . ازسوی دیگر با عملیات تروریستی خود در کشورهای اروپایی گوشه چشمی هم به حضور در اروپا و آمریکا دارد. لذا در بستر این مسئله و سناریوهای متعدد پساداعش ما باید شاهد پررنگ شدن نیروهای چچنی برای کادر رهبری گروه های تروریستی در این سناریوهای پساداعش باشیم؟
یقینا در جنگ با تروریسم همه نیروهای چچنی در سوریه و عراق کشته نخواهند شد. لذا با فرض خروج چچنی ها از عراق و سوریه و کوچ استراتژیک به افغانستان یقینا نقش پررنگتری به چچنی ها در کادر مدیریتی و رهبری مانند ابوعمر شیشانی داده خواهد شد. اما در افغانستان هم داعش با چالش هایی مانند اختلاف با القاعده و طالبان رو به روست که خود این نکته می تواند رسیدن به قدرت را بری این گروه های تروریستی با درگیری ها و تعرضاتی همراه کند و در صورت برتری داعش در این جنگ قدرت می توان نقش مهمی رابرای چچنی ها در نظر داشت. اما در مسئله حضور گروه های تروریستی و بخصوص داعش در منطقه شرق آسیا به خصوص این که امروز داعش در کشورهایی مانند فلیپین و اندونزی مسئله شکل گرقته حضور چچنی ها می تواند پررنگتر شود به خصوص اینکه مالزی و بنگلادش هم از مراکز تفکرات رادیکال دینی است. هرچند که این مسئله راهم نباید نادیده گرفت که به واسطه نزدیکی بیشتر سوریه و عراق نسبت به شرق آسیا رفت و آمد چچنی ها بسیار با سهولت صورت می گرفت. از سوی دیگر در سناریوی حضور داعش در دوران پسایی خود برای انجام عملیات تروریستی در خاک اروپا و حتی امریکا مطمنا چچنی ها حضور خواهند داشت، چنان که عاملان اقدام تروریستی "اوکلاهما" چچنی ها بودند. اما در این میان نکته ای که نباید فراموش شود این است که اگرچه داعش در دوران پساداعش با تکرار سناریو و حضور متنوع روبه روست اما یقینا آن سطح از تمرکز را برای حضور نیروهای خود در سوریه و عراق در هیچ کشور دیگری نخواهد داشت. پس در همین راستا نقش چچنی ها هم به مراتب کم رنگتر خواهند شد. هرچند که تروریسم داعش برای حفظ و ادامه حیات مبارزات خود به این دست از فعالیت ها ادامه خواهد داد. بنابراین شاید جنگهای آینده در دوران پساداعش صحنه عمل کمتری را به چچنی ها بدهد اما باز هم نقش و جایگاه مهم خود را در داعش خواهند داشت. چراکه این نیروها هم در جنگ های چریکی و گسترده نظامی تبحر بیشتری را دارند و هم مبارزات موردی و پراکنده در کشورها و شهرها.
انتشار اولیه: جمعه 31 شهریور 1396 / انتشار مجدد: جمعه 7 مهر 1396
نظر شما :