شصت و سومین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:
سرانجام کارلوس جزئیات عملیات تروریستی اوپک را فاش می کند (بخش دوم)
دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرتبل های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش شصت وسوم این کتاب را می خوانید:
من و ویلفرید و یکی دیگر از دوستانمان سوار تراموا شدیم، روز 21 دسامبر بود، بعد از این که چند متر رفتیم به جایی که می خواستیم رسیدیم. درهای ساختمانی که مقر اوپک در طبقه اول آن بود، به استثنای در اصلی قفل بود. سه پلیس در مقابل آن بودند، یکی در اصلی را نگهبانی می کرد، اما دو تای دیگر با خبرنگاران بودند که مقابل پله ها و آسانسور ساختمان ایستاده بودند. در طبقه اول نزدیک اطلاعات حدود 12 نفر ایستاده بودند، از جمله پلیس های اتریشی با لباس شخصی و طایع عبدالکریم، محافظ شخصی وزیر نفت ایران. اما محافظ های دیگری که بودند بعضی از آنها وابسته به سازمان ساواک بودند که نزدیک به خودروهای لیموزین در میدان نیم دایره ای سنگ فرش شده که به ورودی اصلی می رسید، منتظر بودند.
اول من وارد ساختمان شدم دیگران یکی پشت سر هم به من پیوستند، با هم انگلیسی صحبت می کردیم تا وانمود کنیم از افراد روزنامه نگار هستیم. از پله ها به سمت طبقه اول بالا رفتیم و با پوشش انیس، حمله را انجام دادیم، به طور کامل بر کسانی که در سالن اطلاعات موجود بودند، مسلط شدیم. اما به جای این که منتظر من باشد، انیس به سمت راست رفت و وارد سالن کنفرانس ها در آخر راهرو شد، که به سمت او تیراندازی شد. من پشت سرش رسیدم و بعد از تیراندازی که به باعث کشته شدن کاپیتان یوسف ازمرلی، معاون وزیر نفت لیبی و مذاکره کننده کویتی شد، تسلط خود را بر سالن حاکم کردم.
بعد از آن، ندی و یوسف در سالن اطلاعات بر جای ما تمرکز کردند، و وقتی که پلیس اتریشی و کارکنانش در ساختمان تلاش کردند فرار کنند، به ندی و همراهش دستور دادم که جایشان را بگیرند، پلیس با گلوله ای به کمرش هدف قرار گرفته شد، و کارمند زن سر جای خودش برگشت.
یوسف و کلاین خودشان را به این مرکز رساندند، و آسانسور و پله ها را پوشش دادند. کلاین تفنگ پلیسی که روی زمین دراز کشیده بود گرفت، و او را به کمک ندی در آسانسور گذشت و دکمه طبقه اول را زد، پلیس بعدا در بیمارستان فوت کرد.
ستوان عراقی، علاء حسن که قدش سی سانتیمتر بلندتر از ندی بود دستش را از پشت روی گردن او انداخت تا سلاحش را از او بگیرد. با وجود این که به بازویش تیر خورده بود، به تلاش خود از پشت ادامه داد. کلاین که دستگاه ارتباطات را با گلوله خراب کرده بود متوجه شد (یکی از آنها که هدفون ها را میان کارمندان ارتباطات توزیع می کرد، هدف قرار گرفته بود) و گلوله ای به پیشانی ستوان عراقی شلیک کرد. علاء حسن دست ندی را رها کرد، و به آهستگی راه رفت و در ورودی افتاد. کلاین طرفش رفت و تفنگش را که داخل جلد بود، گرفت. این حادثه را حدود 12 اتریشی از نزدیک دیدند.
از انیس خواستم مراقب نمایندگانی که روی زمین دراز کشیده بودند باشد و دفترها را بازرسی کردم، بعد به همه دستور دادم (بیش از صد نفر در آن جا بودند) که وارد سالن کنفرانس ها شوند. بعد از آن از افراد کوماندو خواستم که در راهروهای منتهی به سالن منتشر شوند، جایی که من و انیس بودیم. یوسف یک بمب دست ساز را در زاویه سالن جاسازی کرد، وضعیت عملیات انفجاری در سه حالت انجام شده بودند:
- به یوسف دستور انجام را می دادم.
- یکی را جلوی چشمشان کشتم.
- وقتی که مبارزها وارد سالن شدند.
یوسف و کلاین اول راهرو جمع شده بودند، در دو جهت چپ و راست، بعد ندی آمد تا آنها را همراهی کند، آمد و رفت تا این که به سالن رسید. کویتی زخمی را که با کمربندش زخمش را بسته بود رها کردم، و دنبال مترجم بریتانیایی رفتیم که مامورش کرده بودیم مطالبات ما را به مقامات منتقل کند. به گروهی که دنبال پلیس رفته بودند حمله کردیم، و فرمانده سابق ورماخت موفق شد که وارد سالن اطلاعات شود و سه تیر به سمت یوسف شلیک کرد، اما گلوله ای به کلاین اصابت کرد و به انتهای شکمش خورد، دو گلوله دیگر به کت و شلوارش خورد. به این ترتیب کلاین اتریشی با گلوله مصدوم شد. دو نفر دیگر در همان اتاق در بیمارستان بستری شدند.
جوزف به دستور من بمبی دست ساز را پرت کرد، که حمله پلیس را ناکام گذاشت. بعد از آن به منشی دبیر کل اوپک، که خانمی فوق العاده زیبا و بلند قد بود، اجازه داده شد که به پلیس زخمی کمک کند تا از سالن خارج شود تا آن چه از آنها خواسته شده بود را انجام دهند، و به مقامات اطلاع دهند که اگر خواسته های ما را انجام ندهند عملیات قتل جدیدی انجام می شود که معاون وزیر نفت عربستان اولین قربانیان آن خواهند بود. پلیس زخمی از سالن خارج شد در حالی که روی یک پایش راه می رفت و اسلحه «یوزی» ویژه اش از یک طرف به دست چپش آویزان بود (با انگشت شست و سبابه آن را گرفته بود) و من او را همراهی می کردم در حالی که در دستم یک نارنجک بود که ضامنش را در دست گرفته بودم.
ادامه دارد...
نظر شما :