شصت و دومین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:
سرانجام کارلوس جزئیات عملیات تروریستی اوپک را فاش می کند (بخش اول)
دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرتبل های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش شصت ودوم این کتاب را می خوانید:
بعدا از کارلوس به واسطه وکیلش و به دست خط خودش داستان کامل عملیات وین را دریافت کردم.
مقر اوپک
وین، بیست و یکم دسامبر 1975
من تنها بازیگر در عملیات خارجی تاریخ مقاومت فلسطینی هستم که بعدا چهره ای بین المللی شدم، از زمانی که تشکیل شد من همواره با آن همراهی کردم و در تمامی مراحل آن حضور داشتم، از آماده سازی تا اجرا و پیگیری های بعد، اجرا همچنان در سطح امنیتی و لجستیکی و سیاسی و دیپلماتیک بوده است. من طرح ریز این عملیات و فرمانده نظامی این عملیات بودم، همچنین کفایت من در انجام عملیات سبب شده است تا دقیق ترین جزئیات عملیات را بدانم.
ایده اولیه: سرهنگ معمر قذافی
هماهنگ کننده استراتژیک: کمال خیر بک
برنامه ریز: دکتر ودیع حداد
طراح: الیش رامیرز سانچز
هماهنگ کننده خارجی: ویلفرید بوز
هماهنگ کننده عربی: انیس نقاش
مرحوم کمال خیر بک از طایفه علوی بود. در منطقه القرداحه به دنیا آمد و در کنار رفعت اسد مدارج تحصیلی را گذراند. به اتهام تلاش برای ترور عدنان المالکی در سال 1955 در ورزشگاهی در دمشق به صورت صوری محکوم به اعدام شد.
عملیات اوپک با کمال که عضوی در شورای عالی حزب ملی گرایان اجتماعی سوریه بود، آغاز شد، در تاسیس سازمان سپتامبر سیاه در کنار مرحوم فواد الشمالی و فواد عوض و شهید علی حسن سلامه مشارکت کرد، سازمانی که با حمایت مالی یاسر عرفات تشکیل شد که برای آن یک میلیون دلار پرداخت.
فرمانده انقلاب لیبی، «برادر سرهنگ معمر قذافی» از کمال در غرب طرابلس در پایان اکتبر 1975 میزبانی کرد و پیشنهاد داد... یا به عبارت دیگر از او درباره امکان اجرای عملیات اوپک در 20 دسامبر پرسید، به او پیشنهاد اعطای اطلاعات و تسلیحات و کمک های لازم را داد. کمال پاسخ داد: «غیرممکن است، وقت کافی نداریم... تنها کارلوس است که می تواند چنین عملیاتی را در این وقت کوتاه انجام دهد.» عامل اصلی ای که قذافی را بر آن داشت تا چنین پیشنهادی بدهد اقدام عربستان به کاهش قیمت نفت در پایین ترین سطح بود.
کمال در جریان دیدارش از غرب طرابلس با رئیس ستاد ارتش، تیمسار ابوبکر یونس جابر و رمضان، مسئول روابط بین المللی در حزب اتحاد سوسیالیست عربی (تنها حزب حاکم) که او را مامور پیگیری عملیات کرده بود، ملاقات کرد و به او 30 هزار دلار داد تا پوشش های اولیه پرداخت ها انجام شود و هزینه سفر به عدن (پایتخت جمهوری یمن دموکراتیک که بعداد با یمن شمالی متحد شد) را پرداخت کرد.
کمال اوائل نوامبر به خور مکسر سفر کرد و به محض ورودش با من تشکیل جلسه داد. موافقتم را به او ابراز داشتم به شرط این که بتواند پاسخ مثبت رهبرمان، ودیع حداد (ابوهانی) را دریافت کند که بعدا ابوهانی گفت: «اینها جدی نیستند» و از من پرسید آیا وقت کافی برای اجرای این طرح داریم. و وقتی که درباره موضوع با ویلفرید بوز صحبت کردم، جواب داد «البته» به شرطی که فورا وارد عمل شویم.
ابوهانی با عملیات موافقت کرد به شرطی که لیبیایی ها اطلاعات و اسلحه در اختیار ما بگذارند، با هر گونه کمک مالی آنها به عملیات مخالفت کرد تا به این ترتیب از فریب مالی در هر زمان که خواستند از آن به عنوان حربه استفاده کنند، جلوگیری شود، و تامین مالی همه مراحل را به «جبهه ملی برای آزادسازی فلسطین» محول کرد. ابوهانی برای اجرای عملیات به من صلاحیت کامل داد، و پیام او را به بیروت به مسئول اداری عملیات خارجی در «جبهه ملی» و عضو کمیته مرکزی بردم.
به همراه ویلفرید به فرودگاه بیروت در گیرودار جنگ داخلی لبنان رسیدیم، و فورا به خانه کمال رفتیم. بعد از آن، ویلفرید به ملاقات دوستان ما در جنبش «ارتش سرخ» که تحت حمایت ابوالحسن بودند، رفت. ابومحمد از 50 هزار دلاری که از او خواستم به من 23 هزار دلار داد. در پی آن آموزش های لازم تخصصی درباره مواد منفجره را از بغداد به فردی موسم به یوسف دادم که فلسطینی الاصل بود و به او اعتماد کامل داشتم.
کمال به طور محرمانه به دمشق رفت، در آن جا به سفارت لیبی برای جلسه با حسونه شاویش، معاون رمضان مراجعه کرد، که به او تاکید کرد که اسلحه و اطلاعات به زودی به وین خواهند رسید، و به او 100 هزار دلار برای پوشش مالی عملیات پرداخت. مسئول بخش خارجی این حمایت مالی را قبول نکرد از این باب که احتیاط کرده باشد مبادا لیبیایی ها اطلاعات مطلوب را ندهند. من و کمال و فواد عوض و ویلفرید تصمیم گرفتیم از این فرصت تاریخی استفاده کنیم، از کمال خواستم که به ویلفرد 40 هزار دلار برای سفر به زوریخ بدهد.
کمال جوانی لبنانی – اروپایی را برای پیوستن به کماندوها انتخاب کرد، این جوان بعدا به همراه دوستانش در کمینی که «نیروهای لبنانی» انجام داده بودند، کشته شد، برای همین کمال او را با محافظ مخلصش، جوزف، که افسروظیفه در گردان کمانداران دریایی بود، عوض کرد. بعد از آن کمال انیس نقاش را فراخواند که در مرحله بعد معاون من شد.
با قطار به همراه ویلفرید و هانز یواکیم کلاین به وین رسیدیم، قرار بود کلاین جای ویلفرید را در میان کماندوها بگیرد. پیشنهاد اخیر او را برای انجام خطر با وجود توانایی نظامیش (خودم او را آموزش داده بودم) رد کردم برای این که در آن موقع فرمانده جنگ های چریکی آلمان بود، من او را جانشین خودم در هر نوع مبارزه ای در صورت وقوع اتفاقی ناخواسته تصور می کردم. انیس به برن سفر کرد تا در آن جا عمویش را که سفیر وقت بود بیند، بعد از آن با من در وین ملاقات کرد و از معاون ویژه اش (که تخصص ویژه ای در عملیات انفجاری داشت) خواست که در ژنو بماند تا ارتباطات ادامه یابد. انیس با سفیر لیبی در وین، سرگرد عزالدین الغدمسی که در جریان طرح نبود، ملاقات کرد، بعد به سرعت به بیروت برگشت.
کمال به دمشق برگشت و با حسونه شاویش تشکیل جلسه داد که به او وعده داد به زودی اسلحه و اطلاعات به وین می رسند.
در نوزدهم دسامبر 1975، تجهیزات نیمه شب رسید، در دو ماشین وابسته به سفیر لیبی به مکانی که روبه روی اوپرای وین بود. اطلاعاتی که به حسونه رسید پراکنده و غیردقیق بود، به استثنای خبر مربوط به تمدید کنفرانس اوپک که گفت تا روز یکشنبه 21 دسامبر، روز خورشیدی کودتا تمدید یافته است.
ندی که مبارزی در راه قضیه بین المللی بود از راه رسید، حامل پیامی از ابوهانی بود که به ما دستور می داد عملیات متوقف شد از ترس این که مبادا لیبیایی ها فاجعه ای را سبب شوند. وقتی که ندی دید همه چیز حاضر است، به مرکز مبارزه بازگشت، همان طور که بر آن توافق کرده بودیم.
کوماندوها را به سه قسمت گردان های دوگانه تقسیم کردم:
کارلوس، فرمانده: مسلسل بیریتا + تفنگ براوننگ که برتری قدرتی (HP) دارد + دو بمب دست ساز
انیس نقاش، فرمانده دوم عملیات: دو تفنگ از نوع براوننگ (HP) + دو بمب دست ساز
ندی: تفنگ توکاریف+ بمب دست ساز
یوسف: توکاریف + بمب دست ساز + مواد منفجره – ابزارهای انفجاری
کلین: براوننگ (HP) + تفنگ اسمیت اند ویسون + دو بمب دست ساز
جوزف: مسلسل بیریتا + براوننگ (HP) + دو بمب دست ساز
بمب های دفاعی (پرونئال) در اختیار ما بود که ساخت روسیه بودند. 16 مبارز بین المللی با تابعیت های مختلف امنیت لجستیکی و پیشتیبانی و ذخایر مورد نیاز مبارزان (دو مبارز) را تحت فرماندهی ویلفرید بوز تامین می کردند.
همه آماده سازی های اولیه به کمک لیبیایی ها بدون حساب کمک های مالی آنها را انجام دادیم، همچنین امکانات ویژه خود را برای انبار ذخایر تسلیحاتی برای 12 مبارز را تامین کردیم. و طرح ریزی عملیات پشتیبانی از واحدهایمان برای کسب اجازه برای عقب نشینی به سمت چکسلواکی را نیز انجام دادیم.
هدف را به طور مرتب تا روز آخر پیگیری کردیم، و موفق شدیم (من هم جزء تیم بودم) بارها وارد مقر اوپک شویم. توانستیم عملیات را از 20 دسامبر بدون هر گونه دخالت لیبیایی ها آغاز کنیم.
ادامه دارد...
نظر شما :