پنجاه و نهمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:

کارلوس: به من خرده گرفتند چرا وزیر نفت عربستان را نکشتم

۰۹ تیر ۱۳۹۶ | ۱۵:۳۰ کد : ۱۹۶۹۷۳۵ کتابخانه خاورمیانه
من مورد نقد قرار گرفتم برای این که شیخ احمد زکی الیمانی را آن طور که ابو هانی دستور داده بود نکشتم.
کارلوس: به من خرده گرفتند چرا وزیر نفت عربستان را نکشتم

دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرتبل های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش پنجاه ونهم این کتاب را می خوانید:

چند هفته بعد از عملیات «اوپک» با ودیع حداد در مقرش در عدن سه بار تشکیل جلسه دادی تا آن چه اتفاق افتاد را ارزیابی کنید. از گفت وگوهایی که میان شما انجام شد چه به یاد داری؟

حقیقتش بعد از عملیات اوپک، با ابو هانی بیش از سه بار جلسه تشکیل دادیم، در منزل او در ماگادیشو و بعدا در عدن در همان جایی که زیر سقف آن با هم زندگی کردیم. عملیات اوپک در آن موقع صحبت مکرر ما بود.

در عدن در اردوگاه آموزشی در جعار، دیدارهای متعددی با سازمان های هم پیمان انجام شد (که اکثرا درگیر عملیات اوپک نبودند) تا این مساله را بررسی کنیم.

در عدن بررسی داخلی عملیات اوپک را انجام دادیم با این هدف که از آن درس بگیریم و از تکرار اشتباه ها در آینده جلوگیری کنیم. نتیجه ای که ابو هانی از این جلسات گرفت که در حقیقت نتیجه همین عملیات بود در برابر ما افق هایی را گشود که مهیج بود و ثمره های آن را برداشت کردیم. اما من مورد نقد قرار گرفتم برای این که شیخ احمد زکی الیمانی را آن طور که ابو هانی دستور داده بود نکشتم.

گفته می شود ودیع از تو پرسید چرا خلاف دستورات عمل کردی و هویتت را فاش کردی، چرا دو وزیر را نکشتی، و از تو پرسید که قصه خون بهایی که گفته می شود به تو پرداخت شده چیست، و این که می گویند در آخر به تو گفت «ما در جنگیم و درگیر مبارزه هستیم و تیم اکتشافی نیستیم»، خواهش می کنم این مسائل را توضیح بده.   

من هویتم را فاش نکردم. یکی از «میهمانان» ما با صدای بلند و روشن مرا «کارلوس» خطاب کرد بعد از این که شلیک آتش متوقف شد، و بعد از آن شروع کردم با آنها با زبان انگلیسی صحبت کردن.

ابو هانی به من دستور داده بود که فقط شیخ یمانی، وزیر نفت عربستان را بکشم. اما تصمیم به اعدام وزیر ایرانی و مذاکره کننده اصلی «اوپک»، جمشید آموزگار را خودم به تنهایی در وین گرفتم، و ویلفرید بوز و انیس نقاش با شور بسیار تصمیم مرا تایید کردند.

ابو هانی به روشنی پیشنهاد هر گونه خون بها در این عملیات را رد کرد.

در عین حال خودم شخصا اجرای عملیات را به مصلحت مقاومت فلسطینی می دانستم، عملیات بسیاری را طرح ریزی و اداره و هماهنگی کردم. اما نیازی نبود در آن موقع کسی به من یادآوری کند که ما «درگیر جنگیم». موضع دلیرانه من در بسیاری از عملیاتی که انجام داده بودم باعث شد تا در آن عملیات این گونه نظر دهند که «ما تیم اکتشافی نیستیم». نمی توانم از اصولم عبور کنم، و به سنت های ریشه دار اسپانیایی که خیلی به آن افتخار می کنم پایبند بمانم.

کسی که بر آموزش تو در اروگاه عدن نظارت داشت می گوید که تو حرس زیادی به تیرباران با تفنگ داشتی و دوره استفاده از مواد انفجاری را گذرانده ای، آیا این حرف دقیق است، از آن اردوگاه چه به یاد می آوری؟ تو در اردن و یمن جنوبی آموزش دیدی، آیا دوره هایی را نیز در لبنان و عراق دنبال کردی، کجا و چه وقت؟

ابو هانی فرمانده سرخت اردوگاه آموزشی در جعار بود، و وقتی که عازم بیروت و بعد از آن نایروبی شد که این مسئولیت را به من واگذار کرد، من به آموزش مبارزانی که بعدا مبارز شدند ادامه دادم، همه آنها، در استفاده هوشمندانه از تفنگ خبره شدند، و در جنگ در داخل خانه ای از اتاق به اتاق دیگر، استاد شدند که خودم آن را وارد برنامه های آموزشی کردم.

اما درباره آموزشی که در اوت و سپتامبر 1975 دیدم، هدف از آن احیای توانایی بدنی بعد از مسمومیتی بود که در اثر خوردن ساندویچ مرغ در کویت به آن دچار شده شدم. من در استفاده از سلاح سبک و مواد انفجاری کارکشته بودم، کسی نمی تواند آموزش عالی ای آن طور که من در استفاده از مواد انفجاری داشتم به من بدهد (...) کسی نمی تواند بیش از آن چه من در زمینه جنگ های چریکی می دانم و یکی از افراد خبره در این زمینه محسوب می شوم به من چیزی بیاموزد. اردوگاه را در بالای یک تپه برپا کردیم، اطراف پاسگاه سابق پلیس که به دوره استعمار بریتانیا در منطقه نفوذ سلطان جعار در گذشته باز می گشت. فضای دوستانه و بسیار صمیمانه ای بود، به خصوص در میان مبارزانی که در رده دوم افراد حاضر در آن جا محسوب می شدند. ابو حنفی بادیه نشین بسیار خوبی از اهالی بئر سبع بود که با ما بود، او مبارز حرفه ای در ارتش آزادیبخش فلسطین در غزه بود. مابقی هم مبارزان کارکشته ای بودند که در عملیات بسیاری مشارکت کردند.

تصمیم گرفتم به لبنان بروم تا آموزش گلوله باران دقیق اهداف را آموزش دهم، که تا سال 1991 ادامه پیدا کرد. در عراق مراکز آموزشی نداشتیم.

ادامه دارد...

کلید واژه ها: اسرار جعبه سیاه


نظر شما :