هفتاد و پنجمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
تمایل شدید امریکایی ها به کودتای نظامی به جای سرنگونی صدام
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا هفتاد و پنجمین بخش آن را می خوانید:
آیا امریکایی ها به وقوع چیزی شبیه کودتای نظامی حساب کرده بودند؟
بله این از رویاهایشان بود.
برای همین روابطی با نظامیان رده بالا داشتند؟
سازمان امنیت عراق آنها را فریب داد، آنها فریب صدام را خوردند.
چگونه؟
توصیه می کنم که کتاب War and Discussion که داگلاس فایث، معاون وزیر دفاع امریکا نوشته و در سال 2008 منتشر شده است را بخوانی. خیلی سخت می توان به نکاتی که در کتابش اشاره می کند، پاسخ داد برای این که اسناد و شواهدی را از شورای امنیت ملی می آورد، همچنین کتاب باب وودورد درباره رویای «سی آی ای» به ارتباط گرفتن با افسرهای عراقی که یکی از دلایل اختلافات عمیق ما با آنها بود را هم بخوان. قبل از سقوط صدام در سی آی ای فردی بود به اسم استفان ریختر که مدیر مرکز این سازمان در امان در جریان جنگ کویت در سال 1991 بود، در آن موقع ریختر با ژنرال بازنشسته، محمد عبدالله الشهوانی در امان دیدار می کند، او الآن ]یعنی در زمان انجام این مصاحبه[ رئیس سازمان امنیت عراق است.
یعنی آغاز توطئه؟
آغاز توطئه بود، در آن جا با او دیدار کرد، و همچنین مرتبا این روابط را تقویت می کرد، در سی آی ای معتقد بودند که ارتباطات مستقیمی با مجموعه ای از افسرهای عراقی از طریق الشهوانی دارند و او آنها را بهشان معرفی می کند. در پس این ارتباط حادثه قتل عدنان خیرالله بود که وزیر دفاع و پسر دایی صدام بود و در یک حادثه بالگرد کشته شد، که صدام متهم شد و گفته شد که او پشت قتل عدنان خیرالله بوده است. اطراف عدنان خیرالله مجموعه ای از افسرها بودند که وضعیت متمامیزی داشتند، از جمله الشهوانی و عدنان محمد نوری، که در «الوفاق» در کردستان بودند، همچنین از جمله آنها محمد نجیب الربیعی، پسر سرتیپ نجیب الربیعی بود که رئیس شورای حاکمیت در زمان عبدالکریم قاسم بود که افسر عراقی قدیمی و محترم و ارجمندی بود، یکی دیگر آنها افسری بود که الآن در عراق موجود است، هنوز به نوعی کار می کند، نمی خواهم اسمش را بیاورم ممکن است گرفتار شود. اینها از گروه عدنان خیرالله بودند، همچنین وزیر دفاع فعلی ]یعنی در زمان انجام این مصاحبه[ عبدالقادر العبیدی (ابو محمد) بود که البته صدام او را بازداشت کرد، اینها افرادی بودند که روابط خوبی با عدنان خیرالله داشتند که وقتی که او کشته شد آنها را یا اخراج کردند یا تبعید یا مهاجرت کردند. برای همین ارتباط ریختر با الشهوانی دلیلی شد برای ارتباط میان این افراد با سازمان امنیت امریکا.
بعد از کشته شدن عدنان خیرالله؟
بله، امور بعد از حمله صدام به کویت تحولات بسیاری به خود دید. و شروع کردند ارتباط گرفتن، و فکر می کردند که می توانند کودتا کنند، به ویژه بعد از پایان جنگ خلیج ]فارس[ و تداوم صدام در ایجاد چالش در اجرای تصمیم هایی که خودش با آنها موافقت کرده بود، و شروع به تهدید امریکا و دوستانش در کویت و عربستان کرد. همه این حرف هایی که می زنم بعد از این که اسنادهای امنیتی در اختیار ما قرار گرفتند، ثابت شدند. امریکایی ها به کودتای نظامی فکر می کردند، و البته شکست خوردند، و تو از جنبش 96 خبر داری، اطلاعات بسیاری در این رابطه وجود دارد که منتشر نشده اند که باعث تعجبت می شوند. مثلا چه کسی عملیات را در عراق رهبری می کرد، این حلقه ارتباطی چه کسی بود. این حلقه ارتباطی نامش عزت محمد عبدالرزاق عفیفی بود. او مصری است و در سفارت مصر در بغداد کار می کرد.
نقش او چه بود؟
او پیام رسان دیپلماتیک بود، پیام ها را از سفارت مصر در بغداد می گرفت و به امان می برد، اما در حقیقت برای سازمان امنیت عراق از سال 1982 کار می کرد، پرونده ای ویژه او در سازمان امنیت بود، که فیلم را اصلاح می کرد. عفیفی حلقه وصل میان الشهوانی و دسیسه چینان در بغداد بود. پول و دستگاه های ارتباطی را می گرفت و به بغداد می برد و تحویل سازمان امنیت عراق می داد تا از آن با خبر شوند و از اموال عکس بگیرند و ثبتشان کنند سپس او آنها را تحویل دسیسه چینان می داد، بنابر این سازمان امنیت کاملا از قضیه آگاه بود.
من در کردستان در نوامبر سال 1995 بودم در آن وقت من ماموریتی برای آشتی میان طرف های درگیر کردی داشتم، در آن جا هیئتی امریکایی از وزارت امور خارجه به ریاست سفیر باب دویچ هم بود، با هم به آن جا رفته بودیم تا به توافقی میان گروه های کرد برسیم. مسئول سازمان امنیت عراق در «کنگره ملی» اراس حبیب بود که با افسرعای عراقی در سازمان امنیت در بغداد ارتباط داشت، یکی از آنها را دولت در ماموریتی سری به اربیل فرستاده بود، او با اراس تماس گرفت و به او ابلاغ کرد که باید خود را از توطئه ای که الشهوانی و دکتر ایاد علاوی در آن دست داشتند، دور کند برای این که برای ما کشف شده است، گفت از آن خودت را دور کن. اراس نزد من آمد و قضیه را گفت، به او گفتم با او در تماس باش تا اطلاعات بیشتری به دست آوری، گفت که اطلاعاتش از افسرهای سازمان امنیت عراق است، آنها می گویند که دستگاه هایی که به بغداد می آیند به سازمان امنیت می برند تا آنها را بازرسی کنند سپس آنها را تحویل می دهیم و بنابراین عملیات را خود ما اداره می کنیم. بعد از این اطلاعات خطرناک به امریکا رفتم و تقاضای جلسه ای با مدیر سی آی ای در آن وقت، جان دویچ، در زمان بیل کلینتون، دادم، معاون او در آن زمان جورج تنت بود، جلسه تشکیل شد و به همراه او ریختر هم آمد. با خودم کتاب سیب زمینی های حنایی که درباره عراق و دویچ بود را هم بردم، او استاد در دانشگاه «ام آی تی» که خودم هم در آن درس خواندم بود، چند سال قبل از من در آن جا درس خوانده بود بعد استاد شیمی شده بود. در ابتدای دیدار صحبت از دانشگاه کردیم، و این که من اول می خواستم شیمی بخوانم، بعد که این حرف تمام شد، گفتم: «شما کشور بزرگی هستید که هر کار بخواهید می کنید، اما به شما هشدار می دهیم، شما مجبور نیستید به ما بگویید، اما به شما هشدار می دهیم که توطئه ای که در بغداد دنبال می کنید و افسرهای سی آی ای که در امان کار می کنند آنها جای ویژه ای در سازمان امنیت اردن دارند و با افسرهای عراقی دیدار می کنند، توطئه ای که به رهبری الشهوانی و علاوی دنبال می شود برای سازمان امنیت عراق فاش شده است. برای اثبات حرفم، شما دستگاه های ارتباطی (ماهواره و دستگاه های پارازیت) و پول می فرستید و حلقه ارتباطی دارید بعضی از این دستگاه ها نزد سازمان امنیت عراق است ما درباره آنها اطلاعاتی از سازمان امنیت عراق داریم، هوشیار باشید.» سکوت وحشتناکی کرده بود، یکی از آنها دیگری را نیم دقیقه نگاه می کرد، به آنها گفتم ممنونم و به سلامت. رفتم نزد دوستانم در امریکا و گفتم شما شاهد باشید که من این حرف را به دویچ زدم. یکی از آنها با تنت تماس گرفت، به او گفت: جورج من نزد فلانی هستم او می گوید که توطئه شما در عراق فاش شده است، تیمی از خارج از سی آی ای نزد security clearance ایجاد کنید تا بفهمید چه می گذرد، جواب داد: «اوضاع تحت کنترل است.»
بعد از این که توطئه فاش شد توجه سی آی ای به من شروع شد من بودم که آن را فهمیده بودم، این یکی از اتهاماتی بود که علیه من گفتند، که دروغ بودن آنها با سندهایی که در سازمان امنیت عراق درباره تسلسل فاش شدن این توطئه به دست آوردیم، ثابت شد. این قصه مستحق نوشتن یک کتاب است، ما سه پرونده درباره آن داریم که از سال 1993 آغاز می شوند.
ادامه دارد...
ترجمه: سید علی موسوی خلخالی
نظر شما :