شصت و هفتمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
در کدام عملیات ارتش صدام بیش از همه تلفات داد؟
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا شصت و هفتمین بخش آن را می خوانید:
وقتی که جنگ در 22/9/1980 شروع شد، شما فرمانده ستاد بودی، آیا این احساس را داشتید که جنگ سختی در پیش است؟
سه ماه قبل از جنگ از فرمانده لشگر اول و فرماندهان لشگرهای دیگر خواستم که به بغداد بیایند و با وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش دیدار کنند، این دیدار برای بررسی نواقص لشگر اول بود. فرمانده لشگر اول در آن وقت، سرلشگر محمد فتحی بود، صحبت بر سر آموزش دوباره بخش های لشگر بود، در آن موقع ما مشغول جنگ های پارتیزانی در شمال کشور علیه جنبش کردی بودیم. آن چه از ما خواسته شده بود آموزش دوباره برای آماده شدن در جنگ نظامی بود که ظرف دو ماه لشگر آماده شود. انتظار داشتم که فرمانده بخش هم صحبت کند اما کاملا ساکت بود، برای همین خواستم که خودم صحبت کنم. به او گفتم آن چه خواسته شده و شما بابت آن به این جا فرا خوانده شده اید، آمادگی برای یک جنگ نظامی است، ما در شمال در میان قصبه ها و کوه ها حضور داریم و بیشتر سلاح های ما در انبارهای تسلیحات سنگین است. و این همه یعنی این که ما آماده ورود به یک جنگ نظامی نیستیم، و اگر قصدی برای ورد به چنین جنگی باشد باید فرصتی حداقل دو ساله داشته باشیم تا بتوانیم واحدهای خود را آموزش دوباره بدهیم. در این جا وزیر دفاع این خواسته را رد کرد و گفت که دو ماه فرصت دارید تا خودتان را آماده کنید. مساله روشن بود تمایل به آغاز جنگ نظامی علیه یکی از کشورهای همسایه بود، ایران بیش از ترکیه نامزد این جنگ بود. به وقتش ترسیده بودم که ارتش عراق به دلیل عدم آمادگی فرو بپاشد.
احساس ارتش عراق وقتی که جنگ در 22/9/1980 آغاز شد، چه بود؟
وقتی که صحبت از درگیری نظامی می شود ارتش باید نقش خودش را ایفا کند. و این یعنی این که ما به دلایل جنگ قانع بودیم، وظیفه ما حفاظت از کشور و عمل به وظیفه مان به بهترین شکل ممکن بود، این حرفه ما است.
چه کسی از تصمیم به جنگ خبر داشت؟
فکر کنم فرمانده کل و ریاست ستاد ارتش.
رئیس ستاد ارتش؟
علی رغم این که وزیر دفاع گفت وگوها را اداره می کرد، اما سرلشگر تمام، عبدالجبار شنشل، سخنگوی اصلی بود، در آن موقع او رئیس ستاد ارتش بود.
بزرگترین جنگی که کشته های بسیاری داد کدام بود؟
جنگ فاو. یادم است که تابلویی در راه فاو قرار دارد که نشان می دهد جنگ فاو از زمان سقوط منطقه تا آزاد شدنش 45 هزار شهید و زخمی و مفقود الاثر قربانی داد.
آیا سلاح های شما سلاح های شوروی بودند؟
بله، نزدیک به 95 درصد از سلاح ها.
مواضع اتحاد جماهیر شوروی نسبت به جنگ چه بود؟
در ابتدای جنگ اتحاد جماهیر شوروی ارسال محموله های سلاح به ما را متوقف کرد. حتی کشتی هایی به بندر بصره رسیدند اما بدون این که بار خود را خالی کنند دستور بازگشت گرفتند. این مساله باعث شد تا حکومت عراق برای خرید سلاح به بازارهای سیاه رو آورد. اما بعدا در این تصمیم خود تجدید نظر کردند و دادن سلاح به ما را از سر گرفتند تا این که عراق به مرزهای بین المللی در 1982 عقب نشینی کرد و آتش بس را قبول کرد.
شامل کدام کشورهای بلوک شرق می شدند؟
اروپای شرقی از طریق میانجی برای ما سلاح می فرستادند، مدیر امنیت در آن وقت برزان التکریتی بود که بزرگ ترین میانجی بود و قراردادهای کلانی را منعقد کرد.
آیا اتحاد جماهیر شوروی به ارسال سلاح به شما ادامه داد؟
بله، از چین هم شروع کردیم سلاح می گرفتیم.
موشک ها از کجا می آمدند؟
موشک های اصلی از شوروی می آمدند اما بعدا صنایع نظامی خودشان شروع به ساخت بعضی از این موشک ها کردند.
یعنی این که عراق خودش شروع به ساخت موشک کرد؟
نمی توانم بگویم که به طور کامل موشک می ساخت، صنایع نظامی با فرمانده کل قوا در ارتباط بود و حسین کامل که بعدا کشته شد مسئول آن بود. ارتش و فرماندهان اجازه نداشتند به این موضوع نزدیک شوند، یا این که درباره چگونگی کار ساختار صنایع نظامی چیزی بپرسند.
وقتی که ایرانی ها به داخل خاک عراق پیشروی کردند، صدام حسین چه کرد؟
تصمیم گرفت تا آخرین سرباز عراقی بجنگد.
این چیزی بود که به شما ابلاغ شد؟
در مناسبت های مختلف درباره آن صحبت کرد و گفت که حتی اگر ایرانی ها به دروازه های کاخ جمهوری رسیدند خواهیم جنگید. ]...[
این یعنی این که صدام شکست را نمی پذیرفت حتی اگر وارد بغداد می شدند؟
حقیقت این است که صدام چندین بار با توقف جنگ موافقت کرد، یک بار 8 روز بعد از این که ارتش عراق وارد خاک ایران شد که سازمان کنفرانس اسلامی و کشورهای دیگر میانجی شدند و خواستار توقف جنگ شدند. عراق همیشه چنین میانجی گری هایی را می پذیرفت اما ]امام[ خمینی با آنها موافقت نمی کرد.
و صدام توافق الجزایر را پاره کرد؟
پاره کردن توافق اقدامی دو طرفه بود]![ ایرانی ها بخشی از شرایط صدام را رد کردند و این گونه تعبیر شد که توافق پایان یافته است که باعث شد او توافق را پاره و لغو کند.
شخصیت صدام را چگونه می بینی؟
تلاش می کرد زیاد بشنود و از آن چه می شنود استفاده کند و بعد دوباره آن را به اسم خودش بازسازی کند. مثالی برایت بزنم، یک بار با او ملاقات کردم و درباره بعضی فکرها و طرح ها با او صحبت کردم، چند روز بعد آن چه من گفته بودم را در برابر فرمانده ها تکرار کرد. به عبارت دیگر چیزی را از من می خرید و بعد آن را به دیگران می فروخت، طوری که دیگران احساس می کردند که این فکرها از خود اوست.
ادامه دارد...
تحریریه دیپلماسی ایرانی/11
نظر شما :