همه چیز تغییر خواهد کرد؟
گفتمان ضد اوبامایی کنگره جمهوریخواهان
نویسنده: سامان صفرزائی
دیپلماسی ایرانی: نتایج انتخابات میان دوره ای کنگره ایالات متحده در ماه نوامبر به پیروزی تمام عیار جمهوری خواهان و بیشتر از آن تحقیری کامل برای رئیس جمهور و هم قطاران او در حزب دموکرات منجر شد. کنگره متشکل از مجلس نمایندگان و سنا از روز سه شنبه 6 ژانویه به طور رسمی کار خود را آغاز کرده است.
در تاریخ سیاسی آمریکا نخستین بار است که کنگره چنین اکثریتی از جمهوری خواهان را در خود جای داده است، با این حال چیرگی آن ها بر دموکرات ها بیش از آنکه مرتبط با برنامه های سیاسی و اقتصاد کاندیداهای جمهوری خواه باشد نموداری از بیان خشم جامعه آمریکا نسبت به رهبران خود در واشنگتن است. این جاده الزاما به پیروزی جمهوری خواهان در انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 ختم نمی شود چرا که پیروزی اخیر جمهوری خواهان نه به دلیل گرایش جامعه به آن ها و فراتر از آن نه تنها به خاطر رویگردانی آن ها از حزب دموکرات، بلکه بیش از آن به دلیل یاس و خشم آمریکایی ها از تعطیل شدن سیاستگذاری امیدوارانه در ایالات متحده و راهبرد "تغییر" است که باراک اوباما در سال 2008 وعده آن را داده بود. اما از آنجا که اولا سیاست تعطیل ناپذیر است و دوم جامعه آمریکا دست کم در شرایط فعلی برنامه ای برای رویگردانی از مشارکت سیاسی رسمی ندارد هیچ شگفتی وجود ندارد که اعتراض به وضع موجود در درجه اول معطوف به حزبی شود که بالاترین نهاد سیاسی یعنی نهاد ریاست جمهوری را عهده دار است.
اوضاع اقتصادی و رفاه عمومی آمریکا در دوران ریاست اوباما بر کاخ سفید وضعیت فاجعه باری نداشته است، دست کم در مقایسه با کابوس هایی که اتحادیه اروپا از سال 2008 با آن روبرو شده و کماکان در آن غوطه ور است. آمریکا رشد اقتصادی داشته، نرخ بیکاری کاهش یافته، بورس رونق گرفته و وضعیت عمومی بازسازی شده است. اگر آخرین شاخص برای مقایسه سال پایانی جورج دبلیو بوش است پس دقیقا چه چیزی ناگوارتر شده که بتواند توضیح دهنده بازگشت دوباره جمهوری خواهان به سیاستگذاری در واشنگتن شود؟
موضوع اصلی بیم آمریکایی ها از آینده ای است که قرار است با آن مواجه شوند، در واقع آن ها دریافته اند – درست یا نه – که نیروهای سیاسی حاکم دارای هیچ برنامه مشخص و بلندمدت – حتی نه میان مدت – برای پیش بردن ایالات متحده به نقطه ای الزاما بهتر نیستند. پس لرزه های اجتماعی افتضاح تعطیل شدن دولت به خاطر دعوای کاخ سفید و مجلس نمایندگان حالا خود را نشان می دهد. آمریکایی ها با این تفکر روبرو هستند که در زندگی امروز و فردای خود با مخاطرات عمیقی مواجه اند و با سیاستمدارانی روبرو هستند که ظاهرا "نزاع سیاسی" را با "گلاویز شدن سیاسی" کاملا اشتباه گرفته اند. به آماری که اکونومیست اخیرا منتشر کرده است باید خیره شد : "دو سوم آمریکایی ها احساس می کنند که اوضاع بچه هایشان از آن ها نیز بدتر خواهد شد."
دقیقا همین هراس بود که در سال 2008 به پیروزی شورانگیز باراک اوباما منجر شد، "برای تغییر رای دهید"، آن ها رویای پایان یافتن کابوس خود را در مردی با رنگ پوستی که تاریخی از مبارزه در آن می درخشید یافتند و همان هراس حالا به شکلی هیستریک همان نماینده سیاسی و حزب اش را نشانه گرفته است. پرسش اصلی این است:" رویای من کجاست؟"
رابرت ریچ سیاستمدار سابق – وزیر دولت بیل کلینتون – ، استاد دانشگاه و نویسنده در صفحه فیس بوک خود پست قابل تاملی گذاشته است: "ظاهرا جمهوری خواهان اداره کنگره را در دست گرفته اند، اما تمام کمپین انتخاباتی آن ها متمرکز بر نفی و انکار باراک اوباما بود، کسی که نه نامش روی برگه های رای بود و نه دیگر خواهد بود. جمهوری خواهان یک ایده سیاسی مطرح نکردند، هیچ طرح سازنده ای ندادند، هیچ پیشنهادی برای پیش بردن کشور به جلو ارائه نکردند، امکان دارد آن ها بتوانند حکمرانی کنند؟ یا حتی اصلا علاقه ای به حکمرانی دارند؟"
روایت یاس آور ریچ از کمپین انتخاباتی جمهوری خواهان شاید این باور را علنی کند که پیام رای های اخیر جنگ "اراده" علیه " بی ارادگی" موجود در ساز و کار امر سیاسی در واشنگتن باشد. در واقع تلنگری از جامعه ای خسته به سیاستمدارانی مشتنج که لطفا سیاست را به ما برگردانید. تمنایی برای گذار از آنتاگونیسم ویرانگر موجود به آگونیسمی سازنده. گذار از کشتی کج سیاسی به نوع محترمانه تر و آمریکایی تری از سیاست. همان چیزی که در قرن هجدهم و نوزدهم آمریکا را به نمادی از یک دموکراسی قابل احترام تبدیل کرد و توکویل در وصف آن بسیار نوشت.
با چنین درکی از فضای سیاسی کنونی آمریکا می شود با توجه به نتایج انتخابات میان دوره ای در ایالات متحده پیرامون سه مساله که برای ما پرسش برانگیز است دست به گمانه زنی زد.
اول: پیروزی اخیر جمهوری خواهان در سال 2014 هیچ تضمین محکمی برای پیروزی آن ها در انتخابات ریاست جمهوری در سال 2016 نمی دهد. درست به 20 سال قبل همزمان با سال دوم ریاست جمهوری بیل کلینتون باز گردیم. زمانی که دموکرات ها در انتخابات میان دوره ای مجلس نمایندگان و کنگره را تومان از دست دادند. رخدادی که باعث شد نیوت گینگریچ رهبر جمهوری خواهان عرش را سیر کند. اما پیروزی آن ها در انتخابات میان دوره ای باعث شد آن ها از سایه بیرون بیایند و دیگر نتوانند سیاست خود را صرفا استوار بر آنتی کلینتونیسم استوار کنند. آن ها باید کارهایی می کردند چرا که مسئول بودند، جامعه دست به قضاوت رویکرد سیاست ورزی آن ها زد و هیچ ندید، پیروزی آن ها در انتخابات میان دوره ای سال 1994 همه چیز را آتش زد و گینگریچ به منفورترین سیاستمدار آمریکایی بدل شد، حزب جمهوری خواه را با خود از عرش به فرش برد و کلینتون مجددا در سال 1996 به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد. مشخص نیست رهبران جمهوری خواه چقدر از آن واقعه درس گرفته باشند، اما حالا کار برای آن ها دشوار تر از دیروز شده است، آن ها کنگره را تماما و با اکثریتی چشمگیر در اختیار دارند و دیگر نمی توانند با گفتمان "نه به اوباما" برای انتخابات سال 2016 که اوباما دیگر در آن حاضر نیست دست به بسیج اجتماعی بزنند. "ضیافت چای" که استوار بر لعن و نفرین بر دموکرات ها و باراک اوباما بود به پایان رسیده است و جمهوری خواهان برای فتح کاخ سفید احتیاج به برنامه ایجابی سیاست دارند.
دوم: دموکرات ها و حتی جمهوری خواهان در روزهای نخست پس از انتخابات کوشش کرده اند بگویند پیام رای شهروندان آمریکایی را دریافت کرده اند، اما در عمل اوضاع پیچیده است. باراک اوباما گفته است: "صدای همه آمریکایی هایی را که به تغییر رای داده اند شنیده است و به عنوان رییس جمهور وظیفه خود می بیند که تعامل نهاد قانونگذار و قوه مجریه آمریکا را بهبود ببخشد."
میچ مک کانل رهبران جمهوری خواهان در سنا هم گفته است لازم نیست دو حزب سیاسی در "درگیری دائمی" به سر ببرند و از لزوم تعامل با دولت اوباما حرف زده است. اما معمولا این ها تعارفات سیاسی آمریکایی ها پس از انتخابات است. موضوعات دعوا بسیار ایدئولوژیک شد و از اختلاف نظرهای سنتی سیاسی در آمریکا فراتر است: قانون مالیات های شخصی، بیمه های تامین اجتماعی و حقوق بازنشستگی دعوایی عمیق و پر تخاصم است، فراتر از آنکه نزاعی میان دموکرات ها و جمهوری خواهان باشد به نبردی میان لیبرالیسم آمریکایی و نئولبیرالیسم بدل شده است.
باراک اوباما احتمالا گمانش این است که رای مردم به جمهوری خواهان شباهتی به رای مردم به دموکرات ها در انتخابات میان دوره ای 2006 در دوره دوم ریاست جمهوری بوش ندارد. درست نیز می پندارد. در آن زمان پیام انتخابات بسیار بلند و به سهولت قابل درک بود، سیاست های جنگ طلبانه را تمام کنید، نتیجه این بود که بوش اصلی ترین نماد دکترین جنگ طلبی در دولت خود، دونالد رامسفلد، وزیر دفاع را کنار گذاشت و رابرت گیتس – با گرایش های میانه رو – را جایگزین او کرد. اما برای اوباما چنین بایدی وجود ندارد، جامعه به راستی از او خواستار چه چرخشی در برنامه های کلان خود شده است؟ به سیاست جنگ طلبانه پسا یازدهم سپتامبر پای بگذارد؟ بیمه اجتماعی را تعطیل کند؟ سیاست های مالیاتی خود را کنار بگذارد؟ هیچ نشانه روشنی وجود ندارد که رای دهندگان خواستار دگرگونی واقعی در یکی از کلان برنامه های باراک اوباما شده باشند.
جمهوری خواهان توقع شان این است که اوباما به صرف پیروزی آن ها در انتخابات دست کم در یک حوزه کلان به آن ها چک سفید امضا بدهد، اما اگر اوباما هیچ یک از این چک ها را امضا نکند و صرفا به عقب نشینی های متعارف بسنده کند تعارف های امروز سیاسی کنار می رود، دعوا ها علنی و احتمالا بار دیگر لاینحل می شود و بن بست سیاسی کنونی در آمریکا تا سال 2016 ادامه پیدا می کند.
سوم: مذاکرات هسته ای با ایران گرچه با فشارهای جمهوری خواهان همراه بوده اما هیچ نشانه ای در دست نیست که نشان دهد اراده نهایی آن ها در یک سال اخیر مبتنی بر فلج کردن دیپلماسی اوباما برای رسیدن به توافقی جامع با ایران بوده است. آن ها مدام می گویند زیر بار توافق "بد " نمی روند، آماده اند در صورت شکست مذاکرات تحریم ها را تشدید کنند، اما هیچ گاه نگفته اند مخالف توافق "خوب" با ایران هستند. در فضای عمومی کمپین انتخاباتی اخیر که استوار بر گفتمان "ضد اوباما" بوده است دیپلماسی وی در خصوص مذاکرات هسته ای با ایران در مقایسه با دیگر موارد نزاع از کمترین سر و صدا برخوردار بوده است.
پیروزی آن ها در انتخابات نمی تواند رخدادی هول آور برای دیپلمات های دولت روحانی و دولت اوباما تلقی شود. نخست اینکه اوباما خود معمار یکی از بزرگترین برنامه های تحریم و تشکیل اجماع جهانی علیه کشوری دیگر در تاریخ ایالات متحده بوده و وحشتناک ترین سیاست های تحریمی علیه تهران را در مقایسه با تمام دولت های آمریکایی پس از انقلاب 57 اتخاذ کرده است. طبیعتا به خاطر این پیشینه، او برای ادامه، قطع یا تعدیل این سیاست ها نیز تا پایان دوره ریاست جمهوری خود دست بالا را نسبت به جمهوری خواهان خواهد داشت.
خبر خوب برای ایران این است که به لحاظ سنتی روسای جمهور در ایالات متحده سال های پایانی دوره دوم ریاست جمهوری خود را متمرکز بر پیشروی در سیاست های خارجی دلخواه خود می کنند، جایی که به لحاظ قانونی قدرت بسیار بالاتری نسبت به سیاست های داخلی دارند. در نظر داشته باشیم که رئیس جمهور در سیاست خارجی حتی برای دستور حمله نظامی به کشوری دیگر نیز احتیاجی به کسب اجازه از کنگره ندارد، چه رسد به آنکه بخواهد توافق چندجانبه هسته ای با کشوری دیگر امضا کنید. به یاد بیاوریم که سپتامبر امسال اوباما تنها نامه ای به کنگره نوشت و آن ها را از عملیات هوایی علیه مواضع "دولت اسلامی" (داعش) باخبر کرد و دیگر هیچ. اوباما حتی در ضرب الاجل 60 روزه ای که برای دریافت تاییدیه کنگره به منظور ادامه جنگ لازم است نیز اقدامی نکرد.
اوباما اراده خود برای بندبازی را بر اساس توافق موقت ژنو نشان داده است و در هفته های اخیر تاکید ویژه ای کرده است اجازه نخواهد داد طرح تحریم های جدید از سوی کنگره به هیچ عنوان تصویب شود. او صریح و بی پرده گفته است که خودکارش برای وتوی چنین طرح هایی حاضر و آماده است.
گرچه کنگره نمی تواند در رسیدن به توافق مانعی جدی باشد اما لغو تحریم ها علیه ایران باید با تصویب آن انجام شود. اینجا لحظه دشوار اوباما برای تصمیم گیری است، او برای قانع کردن ایرانی ها به امضای توافق باید قول و قرارهایی در خصوص زمان بندی لغو تحریم ها بدهد، از سوی دیگر کنگره در لغو آن ها نقش آفرین است. پیش بینی قطعی اینکه اوباما چقدر حاضر است در این معادله به کنگره بها دهد دشوار است، نهایتا می شود از سلسله تصمیم های اوباما در سیاست خارجی به این نتیجه رسید که دولت وی حاضر نیست برای مجاب کردن کنگره به حمایت از لغو تحریم ها امتیاز ویژه ای به آن ها برای تاثیرگذاری در متن توافق هسته ای با ایران بدهد. البته تمام این ها منوط به این خواهد بود که مقامات ایرانی تاثیرگذار در مناقشه هسته ای بتوانند انتظارات دولت میانه رو در واشنگتن را در خصوص تعهدات هسته ای تهران برآورده کنند. این اشتباهی تاریخی است اگر رهبران ایران تصور کنند اوباما قصد دارد به هر قیمتی با جمهوری اسلامی توافق کند و آن ها می توانند تا ابد ژتون های خود در این قمار را افزایش دهند.
تردیدی وجود ندارد که به نتیجه رسیدن مذاکرات در ضرب الاجل 24 نوامبر (3 آذر) بهترین اتفاق ممکن برای دولت ایران و ایالات متحده بود، اما حتی با وجود حضور مقتدرانه جمهوری خواهان در کنگره همچنان امکان بالایی برای رسیدن به توافق نهایی بدون آنکه در کنگره قانون تاثیرگذاری علیه ایران تصویب شود وجود دارد. اگرچه هنوز گفتمان قطبی شده "مذاکره با دشمن نه، ساقط کردن آن آری" ظاهرا در عرصه سیاسی واشنگتن وجود دارد اما در واقعیت این نگاه استراتژیک کم جان شده است. مورد مصالحه با کوبا نشان داد که بسیاری از جمهوری خواهان اگر حتی از دوستی با دشمنان قدیم استقبال نکنند، نهایتا کاری بیش از مصاحبه های عبوس یا بیانیه های لجوجانه انجام نمی دهند.
گرچه زمان برای رسیدن ایران و ایالات متحده به توافق اتمی بدون ایجاد دردسر جدی از سوی جمهوری خواهان ابدی نیست. احتمالا با آغاز بهار اگر دموکرات ها و جمهوری خواهان نتوانند بر سر مسائل سیاست داخلی آمریکا به تعاملات جدی دست پیدا کنند و توافق جامعی نیز بین ایران و ایالات متحده حاصل نشده باشد آنگاه مساله مذاکرات هسته ای با تهران یکی از هدف های اصلی جمهوری خواهان برای نشانه گیری واقعی می شود.
از این بابت 3 ماه آینده در مذاکرات هسته ای میان دیپلمات های روحانی و باراک اوباما به نظر حیاتی و تعیین کننده می آید.
نظر شما :