شکست ایده تیم رقبا
وقتی که موانع اوباما در سیاست خارجی حذف می شوند
نویسنده: لورنس کورب
دیپلماسی ایرانی: روسای جمهور آمریکا همیشه براساس دستاوردهایی که در دوران مسولیتشان به دست می آورند به معامله گر یا تحول گرا تقسیم می شوند. به طور مثال بیل کلینتون بیشتر یک معامله گر بود چون باید با چالش هایی که هر روز با آنها روبه رو می شد، مقابله می کرد یا ریگان که بیشتر تحول گرا محسوب می شود، وی توانست اوضاع کشور را تغییر دهد. شکی وجود ندارد که اوباما آرزو دارد که رئیس جمهوری تحول گرا باشد، به خصوص وقتی که صحبت از سیاست خارجی باشد که دولت جورج دبلیو بوش در آن اشتباهات استراتژیکی داشت.
در حقیقت به همین دلیل زمان که تونی لیک، مشاور امنیت ملی بیل کلینتون از من درخواست کرد تا در اوایل سال 2007 به کمپین اوباما ملحق شوم، آن را با شوق و ذوق پذیرفتم. من با داشتن تجربه حضور در کمپین ریگان در سال 1980 و صرف پنج سال در کاخ سفید، احساس کردم که اوباما می تواند همانند ریگان تحول گرا باشد.
با این حال تا همین اواخر اوباما به ویژه در زمینه سیاست خارجی کار خاصی انجام نداده بود. سوال این است که چرا؟ به وضوح وقوع اتفاقات غیرقابل پیش بینی و مقاومت های حزبی در این زمینه نقش داشته اند، اما دلایل اصلی دیگری هم وجود دارد و آن تیمی است که وی در ابتدا به دولت آورد. افرادی که وی به عنوان تیم امنیت ملی و سیاست خارجی انتخاب کرد، براساس تاکید بیش از حد بر اصطلاح دوریس کرنز مبنی بر «تیم رقبا» بود. این درحالی بود که اکثر این افراد دیدگاه هایشان مشابه دیدگاه های تحول گرای اوباما در زمینه جهان نبود.
با ابقای رابرت گیتس، وزیر بوش در پنتاگون، انتصاب هیلاری کلینتون، رقیبش در انتخابات به عنوان وزیر خارجه، انتخاب ژنرال جیم جونز، فرمانده بازنشسته نیروی دریایی به عنوان مشاور امنیت ملی و آوردن جان برنن، مامور سیا به کاخ سفید، اوباما کنترل سیاست خارجی را به کسانی سپرد که اشتراک نظری با آنها در زمینه سیاست خارجی نداشت، بلکه آنها در انتخابات ریاست جمهوری از کاندیدایی حمایت کرده بودند که افکارش در زمینه امنیت ملی به طور عجیبی در تضاد با آرای رئیس جمهور بود. به طور مثال در زمینه تهاجم و اشغال عراق، سطح مناسب هزینه های دفاعی و نقش تسلیحات هسته ای در استراتژی دفاعی ایالات متحده اختلاف نظر وجود داشت.
من اطلاعات دست اولی در این زمینه دارم. وقتی تونی لیک از من خواست تا به کمپین اوباما بپیوندم، هیلاری کلینتون در نظرسنجی ها با 40 درصد اختلاف پیشتاز بود و ریچارد هالبروک، مسئول سیاست خارجی کمپین وی به ما گفته بود اگر از اوباما حمایت کنیم، هیچ کداممان در دولت کلینتون پستی نخواهیم گرفت. در اولین جلسه ای که تیم اوباما در منزل لیک در اوایل سال 2007 داشت فقط پنج نفر حضور داشتند: لیک، سوزان رایس، دنیس مک دانو، پیتر سینگر و من.
با آغاز کمپین انتخاباتی، تونی لیک از پیتر سینگر و من درخواست کرد تا تیم امنیت ملی را تشکیل بدهیم. پیتر و من افراد بسیار با استعداد و با انگیزه ای را که اکثراً جوان بودند استخدام کردیم و در 18 ماه آینده بر روی این حوزه کار کردیم. بعد از انتخاب اوباما، تقریبا هیچ کدام از افرادی که به همراه پیتر و من به سختی کار کرده بودند و خطر سیاسی بزرگی را در اوایل کمپین انتخاباتی پذیرفته بودند، سمتی نگرفتند.
گیتس، کلینتون و جونز توافق کردند که با اوباما کار کنند به شرطی که بر روی انتخاب تیم خودشان اختیار تام داشته باشند. در نتیجه بسیاری از کسانی که ریسک حمایت از اوباما را پذیرفته بودند دچار نفرین هالبروک شدند. در نتیجه اعضای تیم امنیت ملی از کهنه کاران دولت کلینتون که عضو مجتمع های صنعتی و نظامی بودند و از حمله و اشغال عراق (یعنی مهمترین موضوع در کمیپن اوباما) حمایت کرده بودند، انتخاب شدند. به طور مثال نفر دوم وزارت دفاع یعنی معاون وزیر، برای یکی از شرکت های نظامی بزرگ لابی کرده بود و یکی از مشاورین ارشد پنتاگون هم حامی بمباران کره شمالی بود.
پیتر سینگر با وجود تمام تلاش هایی که کرده بود و صلاحیت هایی که برای تصدی پستی در پنتاگون داشت، هیچ سمتی به دست نیاورد. آن چه که بر سینگر و دیگر اعضای تیم اتفاق افتاد را پل ریشتر از لس آنجلس به خوبی «یتیمان اوباما» می نامد. اوباما بهای سنگینی برای عدم استفاده از یتیمانش در تیم امینت ملی پرداخت. اجازه بدهید چند مثال در این باره بزنیم.
1- پس از سخنرانی سال 2009 در پراگ، مشخص بود که رئیس جمهور جدید به دنبال کاهش چشمگیر تعداد بمب های اتمی زرادخانه ایالات متحده است. وی خواستار این شده بود که از نقش تسلیحات اتمی در استراتژی امنیت ملی ما کاسته شود. با این وجود استراتژی اتمی ای که پنتاگون در سال 2010 منتشر کرد، تفاوتی با استراتژی دولت بوش در سال 2006 نداشت.
2- پس از آن که ژنرال دیوید مک کی یرنان، فرمانده نیروهای افغان خواستار 20 هزار نیروی نظامی بیشتر برای توقف پیشروی های طالبان شد، وزیر دفاع، مک کی یرنان را برکنار کرد و ژنرال استنلی مک کریستال را جایگزین وی کرد و وی خواستار 40 هزار نیروی نظامی شد. با این اوصاف وقتی رئیس جمهور اوباما از گیتس خواست تا گزینه های جایگزین دیگری برای پیشنهاد مک کریستال ارائه دهد، وی هیچ پیشنهادی نداد. فقط ژنرال جیمز کارترایت، معاون ستاد مشترک ارتش بود که حاضر به انجام این کار شد.
زمانی که اوباما خواستار جانشینی کارترایت به جای دریادار مایک مولن به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش شد، گیتس این پیشنهاد را نادیده گرفت و این گونه توجیه کرد که بهتر است مولن در سمتش باقی بماند. در نهایت زمانی که اوباما با افزایش 30 هزار نیروی نظامی به جنگ افغانستان موافقت کرد، اجازه نداد که اوضاع در افغانستان هم مانند باتلاق ویتنام و عراق شود، به همین خاطر برای این محدودیت نیرو تا دسامبر 2011 مهلت داد.
3- با وجود این که اوباما در کمپینش گفته بود جنگ های خاورمیانه را پایان خواهد داد، تیم امنیت ملی وی نه تنها خواستار باقی ماندن نیروها در عراق بودند، بلکه خواهان مداخله نظامی در جنگ داخلی سوریه هم بودند. آنها بعد از این که دولت را ترک کردند، از این اقدام اوباما انتقاد کردند.
4- قبل از کاهش هزینه های دولت، گیتس میزان هزینه های وزارت دفاع را به سطحی بالاتر از میزان آن در دولت بوش رساند.
این مهم است که بگوییم تیم رقبا شامل افراد با استعداد بود، اما مشکل این بود که این افراد سنخیتی با دیدگاه های تحول گرای اوباما نداشتند.
درحال حاضر بسیاری از این افراد دولت را ترک کرده اند و اوباما نگرانی ای درباره انتخابات ریاست جمهوری یا کنگره ندارد و قادر است تا دیدگاه های تحول گرایانه اش در ریاست جمهوری را عملی کند. برقراری روابط دیپلماتیک با کوبا و توافق با چین در زمینه تغییرات آب و هوایی گام های اولیه ی خوبی هستند. بستن زندان گوانتانامو، حمایت از طرح سناتور کرستن جیلیبرند، مبنی بر مبارزه با خشونت های جنسی در ارتش، اقدام یک طرفه در کاهش سلاح های اتمی به هزار عدد و توافق هسته ای با ایران، اقداماتی هستند که اوباما براساس دیدگاه های تحول گرایانه خواهان آنها است و مستحق چنین میراثی در دوره ریاست جمهوری اش است.
* دستیار وزیر دفاع در دولت رونالد ریگان و عضو ارشد مرکز پیشرفت آمریکایی
منبع: نشنال اینترست/ مترجم: حسین هوشمند
انتشار اولیه: شنبه 27 دی 1393 / انتشار مجدد: شنبه 4 بهمن 1393
نظر شما :