هفتمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
وقتی که صدام انتقام کودکی اش را گرفت
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنجترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا ششمین بخش آن را می خوانید:
(7) مقدمه به قلم غسان الشربل؛
این فقط گذشته نبود که او را نگران می کرد از آینده مبهم نیز می ترسید. گفت: «هر آن چه دیدیم چیزی نبود جز این که مقدمه ای برای بسط قدرت صدام حسین برای آینده ای که قرار است در آن پیشوا شود. تنها پیشوا. من این مرد را می شناسم. کشور را به تاریکی می برد. تشنه قدرت است و هیچ شریکی را نمی پذیرد. به چیزی به کمتر از این که تنها خود فرمان دهد، راضی نمی شود. می خواهد رهبر عراق و رهبر امت شود اما با قلدری و بزن بهادری. عقده جمال عبدالناصر شدن وجودش را از زمانی که به قاهره رفت و در آن جا دانشجو بود، فرا گرفته است. خیانتکار است و می داند چگونه احساساتش را کنترل کند و ضرباتش را با بی رحمی بزند. می خواهد انتقام کودکی و وضعیت خانوادگی اش را بگیرد. به همراه او عراق غرق خون خواهد شد. کسی چه می داند شاید منطقه را هم غرق خون کند.»
حرف های السعدی مرا به مخزن دردهای عراقی ها رهنمون کرد. اما تمایل من عملی نشد مگر بعد از این که دو دهه گذشت. تحول پرسیدن درباره صدام جزئی ثابت از تلاش ها و اهتمام های من شد. برای همین در دمشق با عزیز محمد، دبیرکل حزب کمونیست عراق دیدار کردم. از او قصه کمونیست های عراق را شنیدم. قصه های بسیاری را برایم نقل کرد از جمله درباره ناظم کزاز، مدیر امنیت کل در سال های ابتدایی دوران بکر – صدام که در حالی که با پاهایش بر گردن یکی از زندانیان حاضر فشار می آورد، کباب می خورد.
میان کردستان عراق و پایتخت های عربی و اروپایی قصه های رئیس جمهور جلال طالبانی و مسعود بارزانی، رئیس اقلیم کردستان و سرتیپ ابراهیم داوود، وزیر دفاع که وقتی که نایف از سمتش دور شد او نیز کنار گذاشته شد را شنیدم. از عبدالغنی و ده ها نظامی و شهروند عادی قصه ها شنیدم. درباره صدام و عراق صدام می پرسیدم.
غرض محاکمه صدام نبود. یا مجازات یا تبرئه کردن او. قصه مردی که پایانی اندوهناک برای خود و خانواده اش و کشور و منطقه اش رقم خورد، مرا میخکوب می کرد. هیچ کودکی نامزد چنین نقشی که او با به دنیا آمدنش در 28 آوریل 1937 بر عهده گرفت، نشد. هیچ چیز جز مادر و فقر و یتیمی به استقبال به دنیا آمدنش نرفتند. به دایی اش افسر بازنشسته ای که سرپرستی اش را بر عهده گرفت و او را دیر در تکریت و بعدها در بغداد به مدرسه فرستاد، تمایل داشت. خیلی زود صدام زندان را تجربه کرد. بعد از چند ماه زندان به دلیل نقص ادله در اتهام ترور یکی از اهالی تکریت که تمایلات کمونیستی داشت از زندان آزاد شد و گفته شد که دایی اش او را برای این کار تحریک کرده بود.
بعدا سرنوشت به گونه ای دیگر رقم می خورد. تلاش برای ترور عبدالکریم قاسم و فرار به دمشق و از آن جا به قاهره. صدام بعد از استیلای حزب بعث به قدرت در 8 فوریه 1963 به عراق باز می گردد. و بعد از این که 9 ماه بعد عبدالسلام عارف موفق می شود که حزب بعث را از قدرت کنار بزند به فعالیت های سری روی می آورد و به زندان می افتد و از آن جا فرار می کند و سپس با تلاش های «رهبر موسس» حزب بعث میشل عفلق موفق می شود که وارد کادر رهبری قُطری حزب بعث شود.
در برابر حوادثی که بازگشت حزب بعث به قدرت را موجب می شود، سکوت است. اتفاق اعلام خودمختاری از سوی ملا مصطفی بارزانی و بعدا تلاش برای ترور او. تصمیم ملی شدن نفت و معاهده دوستی و همکاری با اتحاد جماهیر شوروی. تلاش برای محو بی سوادی. پایان حرکت ناظم کزاز. نبرد با کردها و توافق نامه الجزایر با شاه ایران. و در سایه بکر تلاش می کرد بر ارتش و حزب مسلط شود و شبهات را بر سر ریاستش بر آنها تا زمانی که در 16 ژوئن 1979، ساعت استعفای بکر فرا رسید، رفع کند. دوران صدام با ولیمه حزبی خونینی آغاز شد و در 9 آوریل 2003 پایان یافت و زندگی این مرد با طناب دار به پایان رسید. حکومت و پسرانش عدی و قصی و نوه اش و خانواده اش و سپس همه چیز را از دست داد.
غرض از تهیه گزارش از عراق بر سر سلسله خاطراتی که در روزنامه «الحیات» به اشتراک گذاشته شد، وضعیت زندگی عراق به همراه تمرکز بر وضعیتی بود که قیام حکومت صدام حسین را تسهیل کرد. اگر این وسواس نبود این کتاب تهیه نمی شد. بعد از آن که به اوراقم مراجعه کردم دریافتم که همه این شواهد برای بررسی تاریخ این مرحله مفید است. این کتاب شهادتی است از داخل نهاد نظامی از زبان الخزرجی. و از نهاد حزب بعث از زبان صلاح عمر العلی. و شهادتی است از دشمن شماره یک صدام به نام احمد چلبی. اما حازم جواد تجربه گرانبهایی را در سال 1963 دارد که از خاطرات غنی او درباره موضوع این کتاب که درباره صدام است، استفاده کردم.
ادامه دارد...
نظر شما :