تعادل و تفاهم در روابط بین المللی و استراتژی های متناقض نما
آینده جهان در گرو یافتن نقاط تعادل است
دیپلماسی ایرانی: فناوری های نوین موجب سرعت ورود علم به عرصه های جدید و کشف و اختراعات جدید شده و از سوی دیگر ورود علم به عرصه های جدید ، پیدایش و ظهور فناوری های نوین را امکان پذیر ساخته است. چرخه فوق یعنی هم افزایی علوم و فناوری های جدید ، سرعت تحولات در جوامع بشری را به سرعت بالا برده است . این هم افزایی در قالبی تصاعدی ، عرصه های مختلف حیات بشری را تحت تاثیر خود قرار داده است .
ظهور فناوری های نوین ارتباطی امکان آگاهی از وضعیت جوامع مختلف را به صورت لحظه ای فراهم آورده و روابط بین الملل و مبانی سیاست گذاری های حاکمیت ها را دستخوش تغییر ساخته است . ماهواره های متعدد ، بستر جهان گستر اینترنت، استودیوهای فیلم سازی و تکنیک های نوین آموزشی و تربیتی از طرق مختلف امکان تبادل نظر و اطلاع یابی از ارزش های ملت های دیگر را فراهم ساخته و نظام ارزشی ملت ها ، قومیت ها و حاکمیت ها را به چالشی غیر قابل باور کشانده است .
از سوی دیگر تکنولوژی های جدید تولید و توزیع ، تعاریف جدیدی از بنگاه داری و نظام های حاکمیتی سازمان ها و سیستم ها را ایجاد کرده است که برنامه ریزان اقتصادهای ملی و مدیران بنگاه های اقتصادی را وادار به جهانی اندیشیدن و کلان دیدن مسائل اقتصادی نموده است . حاکمیت نظام های مالی بین المللی بر نظام های مالی ملی ، لزوم همسویی و یکپارچه سازی نظام اقتصادی و مالی ملی در نظام اقتصادی جهانی نیز از جمله موارد دیگری است که سیاست گذاران اقتصادی و مدیران بنگاه های مالی را به آشنایی با نظام حاکم بر جهان وادار ساخته است .
تحولات سریع نظام بین الملل اما ، لزوما تنها کشورهای در حال توسعه را به چالش نکشیده است . کشورهای توسعه یافته نیز با چالش هایی مشابه مواجهند . هنوز نظام مالی بین الملل بعد از نشست برتون وودز دوم به تفاهمی جهانی دست نیافته و درگیری های پشت پرده برای تعیین سهم های جدید به شدت جریان دارد. هنوز پذیرش ارزش ها و هنجار های جهانی در جوامع ، اقوام و ملت های بسیاری از کشورها چه در دنیای توسعه یافته و چه در کشورهای در حال توسعه با چالش مواجه است . هنوز بر سر مالکیت علم و فناوری های نوین و اجازه استقرار آنها در عرصه های مختلف جوامع حرف و حدیث است . هنوز بر روی میزان دخالت مجامع بین المللی در سیاست گذاری های ملی بحث است و هنوز در مفهوم زمامداری خوب توافقی جهانی به دست نیامده است .
اما همه اینها نشان می دهد که دنیا با چالشی بزرگ مواجه است . چالشی که از آینده به سرعت در حال شکل گیری بر نظام ها و جوامع مختلف وارد می شود . در دنیای کنونی ، کالاها ، مفاهیم ، محصولات ، فرآیندها ، علوم و فناوری های نوین و هرچه که نو است در همه عرصه ها و توسط همه تولید می شوند و در معرض دید و نیاز نسل ها و جوامع مختلف قرار می گیرند؛ خواستگار پیدا می کنند و حاکمیت ها باید برای آنها سیاست گذاری کنند؛ از جامعه و نیازهای آن عقب نیفتند و سیاستی متوازن را در برخورد با آینده دنبال نمایند.
این سیاست ها اما به نوبه خود می توانند با بسیاری از نگاه ها و سیاست های ملی و داخلی تعارضاتی داشته باشند . اینکه در هر یک از این سیاست گذاری ها چه عوامل و نکاتی نقش اصلی را ایفاء می کنند مهمترین نکته ای است که برنامه ریزان کلان کشورها باید به آن امعان نظر داشته باشند . نگاهی گذشته گرا ، نگاهی جامد و متحجر و نگاهی ناآشنا با اوضاع کنونی جهان برای سیاست گذاری در پارادایم نوین قطعا مناسب نیست . بدیهی است که برای این کار به نگاهی تحول خواه ، آینده پژوه و رویکردی سیستمی نیاز است تا بتوان در مورد نحوه تعامل با این سرعت سیر تحولات تصمیمی بجا و شایسته اتخاذ کرد .
درک پارادایم جدید حاکم بر نظام بین الملل
پیچیدگی مسائل و مشکلات فراروی بشر اکنون حرف اول را می زند. بی تردید مسائل دنیا در هزاره سوم بسیار پیچیده تر از سده ها و حتی دهه های قبل شده اند. تشکیل آنچه که مانوئل کاستلز متفکر عصر حاضر "جامعه شبکه ای" نامیده، تاثیر و تاثر عوامل مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، امنیتی و... در عرصه بین المللی، پیوستگی سرنوشت انسانها و ملت ها به یکدیگر، نزدیک شدن... فاصله ها به واسطه گسترش فناوری های ارتباطی و اطلاعاتی و ده ها عامل و دلیل دیگر مجموعا باعث گردیده اند که مشکلات و مسائل فراروی دولت ها، شرکت ها، سازمان ها و ملت ها ابعادی بسیار بزرگتر از قبل به خود بگیرند و تصمیم گیری در مورد چگونگی از میان برداشتن آنها را نیز بسیار دشوارتر سازند. به تجربه ثابت شده که مشکلات فراروی جوامع فعلی عمدتا ناشی از راه حل ها و راهکارهای یکسو نگرانه و یکجانبه گرایانه بوده که تنها به پیچیده تر کردن مشکل اولیه منجر شده اند. از این رو دانشمندان جهان معتقدند ابزارهای پیشین برای کسب شناخت و معرفت از این پیچیدگی ها ناکارامدند و بشر می بایست به دنبال فناوریها، تکنیک ها و ابزارهای جدیدی برای درک این مشکلات و یافتن راه حل بهینه و همه جانبه نگر برای آنها باشد.
متناقض نماها (Paradoxes)
تصمیم گیری ها در جوامع و در مدیریت های آن براساس نگاه به آینده و یا برداشت از تحولات آتی و پیش بینی ها صورت می گیرد. آینده نگری جزء لاینفک پروسه تصمیم گیری و برنامه ریزی ابنای بشر بوده است. به این معنا که مدیران به هنگام طراحی استراتژی های خود برای ورود به یک موضوع و ایجاد محیطی جدید در حقیقت سیر تحولات محیطی و روندهای حاکم را در نظر می گیرند. اما همانطور که آمد، با ورود به قرن جدید و پیچیده شدن مسائل به دلیل سرعت سیر تحولات، برنامه ریزی دقیق سخت تر از همیشه شده و نیاز بشر به شناخت دقیق تری از سیر تحولات، روندهای جاری و آتی و تاثیر و تاثر آنها بر نظام ها، برای همه و خاصه برای تصمیم گیران کلان، ضروری تر از پیش گردیده است. یکی از روش هایی که به کمک آن پیچیدگی ها بهتر درک شده و بشر را برای پی ریزی استراتژی ها و برنامه ریزی بهتر و تحت شرایط مختلف آماده می سازد برنامه ریزی با رویکرد پارادوکسیکال یا متناقض(نما) است.
همانطور که گفته شد بسیاری از متناقض نماهای (Paradoxes) پدیدار شده در جامعه بشری ناشی از سرعت ظهور تحولات جدید است. دانشمندان عبور از این بحران را در قالب یک مسیر می بینند و فرآیند راه حل را در طی مسیر به سمت یادگیری سازمانی و سوق دادن سازمان ها به سوی سازمان های یادگیرنده توصیف می کنند. مهمترین عنصر این فرآیند منعطف نمودن تصمیم گیری هاست و شاخص اصلی یادگیرنده بودن سازمان ها و سیستم ها، میزان انعطاف پذیری آنها در قبال تحولات محیطی و تسری آن در تصمیم گیری ها و سیاست گذاری های ایشان است.
یادگیری سازمانی نیز در همین پارادایم در دو قالب قابل تصور است. یادگیری مبتنی بر بهره گیری بهتر و بیشتر از داشته ها که بر روی اصلاح رویه ها، روش های اجرا، انتخاب ها و تصمیم گیری ها مبتنی و متمرکز است. و دوم یادگیری مبتنی بر اکتشاف یا آینده نگری که بر انطباق پذیری با تحولات آتی، تجربه های جدید، ریسک پذیری، تحقیق و تنوع پذیری متمرکز می شود. رهبران و مدیران پارادوکسیکال دست آوردهای درونی هر دو رویکرد یادگیری را برای سازمان خود می خواهند.
رفتار مدیران و رهبران سازمان ها و نظام ها در تعامل با پارادوکس ها نیز براساس مدل ذهنی آنها متفاوت است. برخی از مدیران با قبول تحول و تنش ناشی از آن برای خود و سازمان یا نظام خود به سوی آن گام بر می دارند و برخی دیگر سعی بر نادیده گرفتن آن و یا احتراز از آن بر می آیند. تجربه نشان می دهد که برخی رهبران حتی از طرح این مسئله توسط مدیران زیر مجموعه خود نیز جلوگیری می کنند و حرف نزدن درباره تنش های آتی را به مثابه روش صحیح کنترل سازمان تلقی می نمایند.
رویکرد متناقض (نما) Paradoxical Approach
در پی ریزی استراتژی رویکردهای متفاوتی مطرح بوده است. اغلب این رویکردها برای طراحی استراتژی با نگاهی مهندسی معتقد بوده اند که برای حل هر مسئله ای یک نقطه یا مجموعه ای از نقاط بهینه وجود دارد و مهندس طراح باید نقطه یا نقاط بهینه را بیابد. برخی دیگر از رویکردها نیز به وجود مبادله ای از مزایا و معایب در کاربرد یک استراتژی خاص (Trade off) در مقابل استراتژی دیگر اعتقاد داشته و بر این اساس به دنبال بنیان گذاشتن استراتژی خود در حوزه ای از تعامل است که هزینه ای کمتر و فایده ای بیشتر برای سازمان داشته باشد. بنای این نوع رویکرد اتخاذ این روش یا آن روش بوده است. یعنی انتخاب از میان دو سر یک پدیده که استراتژیست ها آن را متناقض با هم می دانستند.
اما در ادبیات جدید مدیریت استراتژیک موضوع رویکرد استراتژی های متناقض (نما) یا پارادوکسیکال مطرح شده است. این رویکرد معتقد است که استراتژی هایی که در ذهن بشر تناقض دارند در حقیقت متناقض نیستند و قابل تلفیق می باشند. به اعتقاد آنها، استراتژی های متناقض نما را می توان با نوآوری و بهره گیری از روش های نوین که موضوع را در خارج از پارادایم ذهنی حاکم جاگذاری می کند با هم داشت و به راه حل ها و استراتژی هایی دست یافت که فایده های دو سر طیف استراتژی های متناقض نما را داشته باشد و از هزینه های هر دو نیز خالی باشد. این رویکرد که در زیر مجموعه استراتژی ها و تکنیک های خلاقانه کشف و حل مسائل Inventive Problem Solving Techniques and Strategiesمی گنجد از آخرین دست آوردهای بشری در عرصه مدیریت استراتژیک می باشد.
در این رویکرد در ابتدا تناقضات استراتژیک دو سر طیف یک مسئله شناخته می شود و سعی می شود با بهره گیری از روش های خلاق و ایده پردازی، راه حلی ارائه شود که بر روی دو سر این طیف پلی ایجاد می نماید.
برای مثال در دنیای تجارت و آنهم از نوع متداول آن حداکثر سود استراتژی بنگاه ها و شرکت هاست. اینکه در ادبیات جدید تجارت ادای مسئولیت اجتماعی به عنوان شاخص عملکرد بنگاه ها و شرکت های نوین قرار می گیرد، رویکردی از نوع استراتژی های پارادوکسیکال به دنیای تجارت است. این ادبیات است که بیل گیتس صاحب مایکروسافت را به تخصیص سرمایه خود برای کمک به محرومین و کشورهای عقب مانده سوق می دهد.
شاید با استعانت از قرآن کریم بتوان این رویکرد را مانند دعوت دین از مومنین به دعا برای داشتن خیر در دنیا و آخرت دانست. در یک سر این طیف فرد ممکن است دنیا داشتن را مغایر با آخرت داشتن تلقی کند و در سر دیگر طیف نیز به همین گونه دنبال آخرت بودن را با دنیا را خواستن مغایر بداند.
به علت به بن بست رسیدن رویکردهای قبلی در عرصه استراتژی که برنامه ها را یکسو نگر و حذفی پی ریزی می کرد، به نظر می رسد که رویکرد نوین پارادوکسیکال بتدریج جهان برنامه ریزی را در بر خواهد گرفت. ایجاد پل های نوآورانه بین دو سر طیف هایی که بیشتر در اذهان سیاست ریزان است آغاز خواهد شد. در چنین حالتی دولت ها سیاست ها را با روندی مشارکتی با مردم و با کسانی که از سیاست ها متاثر می شوند تدوین خواهند کرد. آینده جامعه فدای پنداشت های مبتنی بر گذشته نخواهد بود و سنت گذشته نیز فدای همراهی با آینده نخواهند شد. روابط بین الملل به گونه ای تنظیم خواهد شد که بتوان هم عزت و فرهنگ ملی را حفظ نمود و هم روابط خوبی با همه دنیا داشت. و. .. هزاران پارادایم دیگر در عرصه هایی که متناقض تلقی می شوند.
پارادوکس ها در نظام بین الملل
در عرصه روابط بین الملل هم پارادوکس های متعددی فراروی بشر است . شاید ذکر چند نمونه به فهم بهتر مطلب کمک کند :
- از یکسو روند جهانی شدن با شتابی روز افزون ، اقتصادها ، فرهنگ ها و ارزش ها را در قالبی جهانی با هم در می آمیزد و از سویی دیگر اقوام، ملت ها ، باورها و ارزش های ملی سعی در حفظ هویت خود دارند .
- از یکسو امپراطوری های نفتی به دنبال گران کردن انرژی و افزایش سود خود هستند و از سویی دیگر جهان برای توسعه اقتصادی به فضای تنفسی در سایه رشد کمتر بهای انرژی نیازمند است .
- از سویی کارتل های فروش سلاح به دنبال ایجاد تنش و افزایش فروش خود هستند و از سویی دنیا به آرامش و کاهش نرخ تشنجات نیازمند است .
- از یکسو نظام مالی بین الملل به پی ریزی ریختی متوازن و قابل قبول برای همه در قالبی مانند برتون وودز سه نیازمند است که این بار منافع جوامع عقب افتاده را نیز لحاظ کند. و از سویی دیگر بنگاه های بزرگ مالی جهانی و از جمله موسسات بزرگ مالی مستقر در وال استریت به کوچکترین تغییری که با سیاست های پیشین آنها در تعارض باشد رضایت نمی دهند و با شگردهای مختلف در این راه سنگ اندازی می کنند.
- از یکسو کشورهای در حال توسعه با تشکیل ائتلاف ها و همکاری های منطقه ای و جهانی به دنبال تعریف جایگاهی نوین در عرصه جهانی و توسعه ای متوازن در نظام بین الملل هستند و از سویی دیگر تغییر جایگاه آنها در نظام سلطه به راحتی امکان پذیر نیست و از طرق مختلف سد می شود.
- از یکسو صحبت از حقوق ملت ها می شود و نظام ارزشی جهانی تبلیغ می شود اما از سویی دیگر استانداردهای دوگانه در پیاده سازی و تعریف مصادیق ناقضین همین ارزش ها بنا به مصالح سیاسی و بین المللی قابل مشاهده است .
- و مثال هایی از این دست که می توان برشمرد .
مشکل اینجاست که اینها همه بر هم تاثیر و تاثر متقابل نیز دارند. برای مثال افزایش تشنج در مناطق مختلف جهان ، خود باعث افزایش بهای نفت و بالا رفتن میزان خرید سلاح می شود. افزایش بهای نفت عقب ماندگی را به وجود می آورد و حجم بالای خرید سلاح ، احتمال وقوع جنگ را افزایش می دهد . و...
در رویکرد سیستمی این حلقه های فزاینده تاثیر و تاثر بر هم را حلقه های تشدید شونده Reinforcing Loops می نامند . نکته اینجاست که اگر این حلقه های تشدید شونده مهار نشوند ، تاثیرات بهمنی Avalanchic Effect خواهند داشت . یعنی با بارش بهمنی باعث ریختن دومینو وار همه چیز خواهند شد. یعنی با استمرار چنین اوضاعی قطعا نمی توان به آینده بشریت امیدوار بود .
جهان برای جلوگیری از بروز چنین آینده ای به همکاری و مشارکت همه بازیگران عرصه های ملی ، منطقه ای و بین المللی نیاز دارد . طراحی حلقه های تثبیت کننده Balancing Loops راه حلی است که همه دولتها و ملتها باید به دنبال آن باشند . یعنی حلقه هایی که ضمن جلوگیری از تشدید اوضاع ، به آرامش و صلح جهانی کمک کند و همه دولتها و ملت ها را در نظامی فراملی به مشارکت طلبد . این حلقه ها می بایست هم در عرصه های داخلی و هم در عرصه های منطقه ای و بین المللی شکل گیرند و رسیدن به نقاط تعادل جدید را دنبال کنند.
یافتن نقاط تعادل اما کاری است بسیار دشوار و قطعا با درگیری به دست نمی آید . تفاوت جامعه بشری در هزاره سوم با جوامع اولیه در رسیدن به این تعادل است . جوامع اولیه برای رسیدن به خواسته هایشان به دنبال حذف رقبا و طرف های دیگر از طریق فیزیکی بوده اند . چماق انسان غارنشین وسیله رسیدن او به اهدافش برای اقناع دیگران بود . بشر در طول زمان اما به این فهم مشترک رسید که بعد از جنگ هم باید برای تعریف جایگاه ها به مذاکره نشست و در مورد نقطه تعادل به تفاهم رسید . تفاهمی که منافع حداقلی همه طرف های درگیر را تامین نماید .
رویکرد پارادوکسیکال به عنوان آخرین دست آورد بشری در عرصه مدیریت استراتژیک مدعی است که می توان از طریق ارائه راه حل های مبتکرانه ، دو سر پر چالش این طیف ها را به هم نزدیک کرد و به نقاط مشترکی از رضایت همگانی رسید . جایی که از طریق مشارکت ها و همراهی ها، بتوان منافع حداقلی تمام بازیگران صحنه بین الملل را تامین نمود و نقطه شروعی را برای رسیدن به منافع حداکثری بنا گذاشت . /16
انتشار اولیه: یکشنبه 31 شهریور 1392/ باز انتشار: پنجشنبه 4 مهر 1392
نظر شما :