افراط گرایی و تقابل شیعه- سنی چالش پیش روی جهان اسلام

تغییر هدف نیروهای رادیکال جهادی

۰۷ خرداد ۱۳۹۲ | ۱۶:۲۲ کد : ۱۹۱۶۳۹۲ خاورمیانه یادداشت
پیر محمد ملازهی، کارشناس مسایل شبه قاره در میزگرد "تقابل شیعه- سنی چالش پیش روی جهان اسلام" که در محل دیپلماسی ایرانی برگزار شد، تاکید کرد که نزاع شیعه و سنی در سوریه، عراق و لبنان در حال تشدیداست و در نهایت اگر ایران، با این مسئله به درستی برخورد نکند، شاید در ایران هم قوت گیرد.
تغییر هدف نیروهای رادیکال جهادی

دیپلماسی ایرانی: تاکنون دو معامله میان پاکستان و امریکا انجام شده است و معامله ی سوم میان دو طرف در آستانه ی انجام شدن است. معامله ی اول زمانی بود که اتحاد شوروی سابق ارتش سرخش را وارد افغانستان کرد و در مقابل پاتکی که غرب زد، اتحاد سه جریان بود:اول، مجاهدین افغان که در شکل گروه های قومی و مذهبی بر اساس سنت های خودشان تشکل یافتند؛ دیگری، دنیای اسلام بود که تدارک مالی و نیروی انسانی جهادگر را دنیای عرب و خصوصا کشور های عرب تأمین کردند؛ و جریان سوم حمایت های تسلیحاتی غرب شامل امریکا و اروپا و غیره بود.                                                                        

در آن مقطع معامله ی میان پاکستان و امریکا از این قرار بود که پاکستان تبدیل به هماهنگ کننده ی جریانات جهادی  و سازمان امنیت پاکستان (آی اس آی)، تصمیم گیرنده چگونگی خرج کردن منابع مالی شد که از سراسر دنیا می آمد. اتفاقی که در منطقه رخ داد این بود که پیشاور مرکز جهادگرانی شد که از کشور های دیگر به آنجا آمده، آموزش دیده و سازماندهی شدند. این جهادگران بعدها تحت عنوان افغان-عرب (عرب های افغان) شهرت پیدا کردند و سازمان القاعده نیز نشأت یافته از درون این ها بود. در حقیقت در پیشاور سه جریان (ایدئولوژی) با هم ترکیب شدند:

1. مکتب دیو بندی که هندی بود.

2. مکتب سلفی که از منطقه ی خاورمیانه به آنجا رفت.

3. و قوم پشتون یا پشتون والی. فرهنگ خشونتی در قوم پشتون به شکل طبیعی وجود داشت و قومیت پشتون بر اساس حفظ بقا،در ذات خود به سمت خشونت رفته بود.

ترکیب این جریان های موجب وضعیتی شد که تا زمانی که روس ها در افغانستان بودند، جهادگران مورد حمایت دنیای اسلام، دنیای غرب و مردم منطقه بودند. اما زمانی که قرارداد ژنو امضا شد و روس ها برای خروج اعلام آمادگی کردند، به آرامی مسائل جدیدی مطرح شد و نیروهای جهادگر از انتظاراتی که دنیای غرب از آنها داشت تمرد کردند؛ زیرا جهادگران اهداف خود را داشتند و به دنبال شکست روس ها و جایگزینی امریکایی ها در منطقه نبودند. جهادگران دیدگاه خود را داشتند و معتقد بودند که مناطق قبیله ای پاکستان و افغانستان ، مستعد ترین منطقه برای پایه گذاری امارت اسلامی است و در پی احیای امارت اسلامی بودند.البته از سال 1924  که خلافت عثمانی از بین رفته بود،تفکر احیا وجود داشت.                                            

(آنچه در حال وقوع است چیزی نیست جز معامله ی سوم. در معامله ی سوم نیروهای رادیکال جهادی به جای نشانه گرفتن نوک حمله شان به سمت غرب، باید به سمت مناطقی که امریکایی ها در آنجا برنامه دارند از جمله چین، روسیه، آسیای مرکزی، و در درون اسلام منطقه ی خاورمیانه (هلال سبز شیعی) بروند .   

به دنبال این اتفاقات، به آرامی اختلافات بین دنیای غرب و گروه های جهادگر آشکار شد.جهادگران تبدیل به تروریست شدند. واژه ی جهادگر معنای خود را از دست داد واز دید غرب واژه ی تروریست و ترور جایگزین جهادگر و جهاد شد. ولی از دید جهادگران واقعیت اینگونه نبود. آنها معتقد بودند که یک جبهه ی کفر یعنی کفر روسی را به کمک جبهه ی کفر دیگر از بین بردند و حال نوبت جبهه ی کفر دوم است. جهادگران کمک گرفتن از جبهه ی دیگر کفر را انکار نمی کردند و بن لادن رهبر گروه القاعده به صراحت می گوید که ما از کمک سازمان آی اس آی و سازمان سیا استفاده کردیم.

مشکلی که ایجاد شد این بود که نیروهای جهادگر یا در اصطلاح عام به کار رفته توسط غرب، نیروهای تروریستی دیگر آن آدم های سابق جهادگر نبودند که تفکری که غرب به دنبال آن بود را دنبال کنند. آنها به آرامی به سمت نوعی رویارویی حرکت کردند. عالی ترین حرکتشان را در 11 سپتامبر 20011 می بینیم که موجب گسست همه ی مناسبات قبل شد و فصل جدیدی را آغاز کردند.بعد از آن بود که سازمان القاعده گروه هایی که از قبل در دنیا وجود داشتند مانند جماعت اسلامی در اندونزی، نهضت ترکستان در سین کیانگ چین، چچن ها، ازبک ها، گروه های جماعت اسلامی در بنگلادش، لشکر طیبه در پاکستان و گروه های مختلفی که اکنون تحت عنوان زیر مجموعه های سازمان القاعده کار می کنند؛را در خست گرد هم آورد. این گروه ها در خست بیانیه ای صادر کردند که در آن جنگ با یهودیان و صلیبیون به عنوان اصول جهادی شناسایی شد و مهم تر از آن اینکه تعدادی از علمای اهل سنت فتوا دادند که کشتن امریکایی ها و یهودیان  در هر جای دنیا که امکان پذیر باشد بر هر مسلمانی واجب است؛ فارغ از نظامی یا غیر نظامی بودن. استدلال آنها این بود که حکومت های مستقر در دنیای غرب را مردم بر سر کار آورده اند و این مردم در مقابل این حکومت ها و جنایاتی که در فلسطین، عراق و جاهای مختلف دنیای اسلام انجام می دهند، مسئول هستند. به این ترتیب تفکری درون این جریانات در یک منطقه ی بسیار مساعد رشد کرد و به تدریج تبدیل به یک جریان جهانی شد و اکنون سازمان القاعده و زیر مجموعه هایش در سراسر دنیا فعال اند.                                                           

اما واکنش غرب چه بود؟ بعد از حادثه ی 11 سپتامبر 2001 آمریکایی ها معامله ی دوم را با پاکستان و پرویز مشرف انجام دادند. معامله عبارت بود از اینکه پاکستانی ها تحت فشار و اجبار پذیرفتند که دست از حمایت طالبان و القاعده بردارند، اما در پشت پرده آی اس آی  را مسئول پیش بردن یک سیاست دوگانه کردند؛ که از طرفی برای مبارزه با تروریزم از امریکا پول بگیرد و از طرف دیگر همان پول را خرج تقویت گروه هایی کند که امریکا آنها را تروریست میدانست. از جمله اتفاقاتی که در این سیاست می گنجد عقب نشینی طالبان و سازمان القاعده به منطقه ی وزیرستان شمالی و آن هفت منطقه ی قبیله ای بود که با حمایت آی اس آی صورت گرفت.                                                                  

اکنون شرایط جدیدی ایجاد شده و معامله ی سومی در حال شکل گیری است. معامله ی سوم را نه حزب مردم و نه ارتش نمی توانند انجام دهند. بلکه نیرویی می تواند که از لحاظ تفکر به گروه های رادیکال اسلامی نزدیک باشد. برخی از این گروه های رادیکال اسلامی اساساً از ذات حزب مسلم لیگ نواز که اکنون در پاکستان حاکم است، بیرون آمده اند.              

سازمان القاعده تضاد بین دنیای مسیحیت و یهود با دنیای اسلام را جایگزین جریان جهادی کرده است که علیه کفر روسی به راه انداخته شده بود و غرب از آن حمایت می کرد. معامله سوم پاکستان و امریکایی ها این است که این جریان باید سر جای خودش برگردد. و امریکا اینگونه دستور عمل به پاکستان می دهد که خواهان تعطیلی جهاد نیستند، زیرا می دانند که مجاهدین بر اساس اعتقادات مذهبی شان نمی توانند دست از جهاد بردارند. اما جهاد باید به مکان های اصلی اش برود. مثلاً به سین کیانگ چین، داغستان و چچن روسیه برود و یا شکل دومش به درون دنیای اسلام برود. آنها به اتحاد اهل کتاب تأکید می کنند و می گویند: " شما مسلمان هستید،ما مسیحی هستیم و اسرائیلی ها هم بندگان یهودند و همه اهل کتابیم. روس ها درست است که اکنون می گویند کمونیست نیستیم، اما پوتین منافق است و نفاق از کفر هم بدتر است. چینی ها نیز هنوز کمونیست هستند و عملاً کافرند." امریکایی ها معتقدند سر حکومت اختلافی بین دو طرف نیست واختلاف بر سر خلافت و امامت بین شیعه و سنی است و ارتباطی به آنها ندارد و مسئولیتش با خودتان است و آی اس آی اگر میتواند باید کاری کند.                                                                                

اتفاقاتی که اکنون در قالب شیعه و سنی در حال وقوع است، واقعاً بحث شیعه و سنی نیست. زیرا شیعه و سنی همواره در طول تاریخ زندگی آرامی با یکدیگر داشته اند. تردیدی نیست که اختلافاتی وجود داشته ولی نه در سطحی که شیعه و سنی را در شرایطی قرار دهد که سنی ها مردم هزاره را در کویته قتل عام کنند با این استدلال که 150 سال قبل از افغانستان آمده اند اما هنوز افغانی و شیعه هستند و به خاطر آن قتل عام شوند. اتفاقاتی از این دست و در این قالب کمتر در تاریخ سابقه داشته است، بنابراین آنچه در حال وقوع است چیزی نیست جز معامله ی سوم. در معامله ی سوم نیروهای رادیکال جهادی به جای نشانه گرفتن نوک حمله شان به سمت غرب، باید به سمت مناطقی که امریکایی ها در آنجا برنامه دارند از جمله چین، روسیه، آسیای مرکزی، و در درون اسلام منطقه ی خاورمیانه (هلال سبز شیعی) بروند .                                                              

به هر حال به نظر می رسد که نزاع شیعه و سنی در سوریه، عراق و لبنان در حال تشدید یافتن است و در نهایت اگر ایران، با این مسئله به درستی برخورد نکند، شاید در ایران هم قوت گیرد. /16

انتشار اولیه: دوشنبه 30 اردیبهشت 1392/ بازانتشار:سه شنبه 7 خرداد 1392

کلید واژه ها: میزگرد تقابل شیعه- سنی،چالش پیش روی جهان اسلام پیرمحمد ملازهی


نظر شما :