درباره مناقشات هسته ای و اثرات اقتصادی آن
اقتصاد ایرانی نوشت:
محسن رنانی، اقتصاددان به تازه ترین اثرش در مورد مناقشات هسته ای ایران را منتشر کرده است. او می گوید:«اکنون تصمیم گرفتم کتابی را که هشت سال پیش با عنوان «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران» تدوین کرده بودم با تاخیری پنج ساله منتشر کنم.» آنچه در زیر می خوانید مقدمه ای براین کتاب به قلم دکتر محسن رنانی است:
این کتاب، گزارشی نگران کننده از پیش بینی آینده نفت (یعنی آینده ایران و خلیج فارس) و تفسیر متفاوتی از مناقشه اتمی ایران و نقش غرب در آن است. بازگویه طرح احتمالی ای است که غرب ـ و بویژه آمریکا ـ از طریق دمیدن در تنور مناقشه اتمی ایران، برای رهایی تمدن غرب از گرفتاریهای تاریخی خودش، دنبال می کند. تدوین اولیه این کتاب هشت سال پیش (در سال 1384) آغاز شد و بسط ها و بازنویسی های آن در زمستان 1385 و بهار 1386 انجام شده است. آنگاه یک بار دیگر در بهار و تابستان 1387 اطلاعات آن بهنگام سازی شده و سرانجام متن نهایی آن در مهر 1387 «فقط» برای چند نفر از مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران ارسال شده است.
آنگاه که این کتاب را تدوین می کردم آگاهانه پیش بینی هایم را با اندکی نمک بدبینی همراه می کردم. هدفم این بود که این نگرانی های بدبینانه را به مقامات کشور منتقل کنم، تا شاید به فکر بازبینی در چیدمان اولویت های ملی بیفتند. اما اکنون که به آن پیش بینی ها می نگرم درمی یابم که بسیار محافظه کارانه اند. یعنی نه تنها برخی از پیش بینی های جسورانه آن – که برای یک افق بیست ساله بوده – هم اکنون محقق شده است بلکه حتی در برخی حوزه ها پیش بینی من از واقعیت عقب مانده است. به دیگر سخن: واقعیت بسی سریع تر و نگران کننده تر از آن چه پیش بینی شده در حال رخ دادن است. یعنی سرعت تحولات دنیای واقع، از قدرت تخیل ما نیز پیشی گرفته است. این خود نشانه ای از این است که دنیای مدرن دارد وارد مرحله تکینگی (singularity) می شود. و تکینگی (بخوانید: تَکینِه گی) یعنی وضعیتی که نه بازگشت به گذشته ممکن است و نه پیش بینی دقیق آینده. شوربختانه اما، هنوز ما خوابیم و اگر بیداریم به غوغاهای خودساخته مشغولیم و آنچنان در خویش و مسائل دون پایه خویش سرگردانیم، که فرصتی برای شنیدن و دیدن واقعیت نمانده است. و بازنده، فردی و نظامی و جامعه ای است که در دنیای تحولات لحظه ای و «تکینه شونده» زیست کند اما اندیشه اش در انجماد تصورات گذشته باقی مانده باشد.
من این کتاب را «از ترس» نوشتم، ترس از واقعیت هولناکی که خموشانه دارد محاصره مان می کند؛ و اکنون نیز «با ترس» منتشر می کنم، ترس از این که دیر شده باشد و تازه عده ای گریبان چاک کنند که زود بود. اما می دانم که زمان انتشار آن اکنون نیز دیر شده است. من این کتاب را برای دلم و به امید کمک به بهروزی ملتم نوشتم و به امید اثر گذاری بر سیاست های جاری ایران در حوزه مناقشه اتمی، آن را فقط برای برخی مقامات کشورم فرستادم و «پنج سال» صبر کردم. اکنون که دریافتم پافشاری بر تداوم مسیر گذشته همچنان پای برجاست و هنگامی که دریافتم پیش بینی های به ظاهر جسورانه من در این کتاب، بسیار محافظه کارانه تر از تحولات دنیای واقع بوده است و فرصت های ما با سرعت بیشتری روبه پایان است، تصمیم به انتشار عمومی آن گرفتم. و البته جبران چند سال عمری که من بر سر تدوین این کتاب نهادم تنها زمانی خواهد شد که این کتاب تاثیری هر چند اندک بر روند پرهزینه و فرساینده سیاست های ما بگذارد. و البته دو سه سال عمر من کجا و سرمایه های انسانی و اجتماعی ملتی بزرگ کجا که به شتاب در حال تخریب است؟ و دو سه سال عمر من کجا و عرق شرم کارگران و کشاورزان و زحمتکشان و شهروندان ما کجا که روزبه روز در زیر فشار یک اقتصاد بی ثبات و تفتیده در تورم و فرسوده در رکود، شکسته تر می شوند؟ و امروز اقتصاد ما هیچ راه حل اقتصادی ندارد. اقتصاد ما در بن بست سیاست به دام افتاده است و سیاست ما نیز در دام مناقشه اتمی زمین گیر شده است.
عجیب است، ملتی که در ناصبوری در امور سازنده و طرح های بزرگ و برنامه های جمعی، شُهره اس
نظر شما :