نخستین بخش از سلسله یادداشتهای جدید سرکیس نعوم
پرده برداری از اشتباهات آمریکا در سوریه
دیپلماسی ایرانی: امسال سومین سالی است که دیپلماسی ایرانی یادداشت های سرکیس نعوم، نویسنده و روزنامه نگار مشهور لبنانی را که ماحصل سفر هر ساله وی به امریکا است، با هماهنگی او ترجمه و منتشر می کند. یادداشت هایی که در پی دیدارهای او با مقام های امریکایی در واشنگتن و نمایندگی های جامعه جهانی در نیویورک نوشته شده اند و به دلیل به روز بودن آنها اهمیت خاصی دارند. همانند همیشه نعوم نامی از مصاحبه کننده نمی آورد اگر چه سمت او را ذکر می کند، و به رویه همیشگی اش مصاحبه اش بیش از آن که مصاحبه باشد، گفت وگو و بحثی خواندنی است.
نعوم در مقدمه امسال یادداشت های خود آورده است: در طول 15 سال شاید هم بیشتری که هر سال در ماه مارس به واشنگتن سفر می کنم و نزدیک به پنج هفته ای را که هر سال در آن جا می گذرانم، به اداره های مختلف امریکایی و مراکز پژوهشی متنوع و صاحب نامی که ارتباطات بسیاری با سیاست خارجی و داخلی امریکا دارند، سر زده ام. امسال نیز به عادت هر ساله نزد همه آنها رفتم و به نیویورک که بعضی ها به آن لقب جهان داده اند، نیز سر زدم. با مقام های عالی رتبه نهادهای بین المللی چه اعضای سازمان ملل، چه دیپلمات های کشورهای مختلف و چه پژوهشگران مشهور مراکز پژوهشی فعال در ایالات متحده نیز دیدار کردم و همانند همیشه با برخی از چهره های ذی نفوذ در نهادهای امریکایی و حتی صهیونیستی هم دیدار کردم و به گفت وگو نشستم. در سلسله جدید از یادداشت هایم درباره شرق و غرب جهان عرب و همچنین تحولات خاورمیانه و کشورهای حوزه خلیج فارس، همچنین ایران اسلامی و ترکیه به طور مفصل خواهید خواند. البته افغانستان و پاکستان و کشوری که به تازگی تهدیدی برای امنیت ملی امریکا شده، یعنی کره شمالی نیز از قلم نینداخته ام. درگیری های فلسطینی – اسرائیلی را نیز فراموش نکرده ام.
در این جا نخستین بخش از سلسله نوشته های جدید سرکیس نعوم را می خوانید:
اولین دیدارم در پایتخت امریکا را با دوستم که در کاخ سفید کار می کرد و بعدا به یک مرکز پژوهشی منتقل شد، انجام دادم. در ابتدا گفت: «که یک مقام عالی رتبه در کاخ سفید پس از فاجعه درعا که شراره تحولات سوریه را رقم زد پیشنهاد داد که هیئتی به دمشق نزد اسد برود و به او پیشنهاد بدهد که خودش و همسرش به شهری که آن اتفاق افتاد، بروند و با خانواده های آنها دیدار کنند و از آنها عذرخواهی کنند. همچنین پیشنهاد داده شود که مرتکبان آن فاجعه دستگیر و محاکمه شوند که از جمله آنها دامادش نیز بود، و سپس به خانواده ها ما به عوض بدهند. اما این پیشنهاد همان ابتدا رد شد برای این که گفته شد این کار باعث می شود تا "انقلاب" آرام شود.»
سپس افزود: «امریکا برای درمان موضوع سوریه و "انقلاب" آن اشتباه کرد. ابتدا به اسد شش ماه فرصت داد که اصلاحات مطلوب را انجام دهد و هم زمان به سرکوب مخالفان بپردازد. اما رئیس جمهوری سوریه نه به اصلاحات اهمیت داد و نتوانست سرکوب ها را کامل کند. بعد از آن مسئولان در واشنگتن گفتند که اسد باید از قدرت کناره گیری کند اما هم زمان کاری هم نکردند که این دعوت آنها جوابی در بر داشته باشد. با علم بر این که حتی یک نفر هم در امریکا نخواست که نیروهای نظامی به سوریه بروند تا این هدف تحقق یابد. بلکه آن چه مطلوب آنها بود این بود که از فرایند سیاسی مخالفان سوری حمایت شود و از فعالیت نظامی مخالفان نیز با ارسال کمک و کارشناسان لازم پشتیانی شود. همچنین مطلوبشان بود که با ترکیه و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس برای این هدف کار کنند اما هیچ کس هیچ کار نکرد. همه توجه اداره اوباما یا حلقه تنگ پیرامونی او این بود که یک کاری انجام دهد در عین حال هیچ کاری انجام ندهد.»
پرسیدم آیا اوباما با پیشنهادهای وزیر امور خارجه اش بعد از آغاز ناآرامی ها در سوریه که خواستار حمایت از مخالفان سوری با اسلحه شد، حتی انتخاب غیر مستقیم گزینه نظامی به وقتش، مخالف بود؟ با علم بر این که رئیس ستاد ارتش و رئیس سازمان امنیت امریکا سی.آی.ای نیز این را می خواستند؟ جواب داد: «اشتباه اوباما در رد پیشنهادها بود. البته موافقت او هم باعث می شد تا "جبهه النصره" اسلامی تندرو و القاعده و تروریست ها وارد خط مخالفان شوند. وقتی که ضعیف باشی از هر جا که کمک بیاید قبول می کنی بدون این که بپرسی هویتش و بدی هایش چیست. اما در این که گفتند جبهه النصره خودش جریان اصلی مخالفان شد، مبالغه هم شد. شمار اعضا و هم پیمانانش بین 5 تا 10 هزار نفر هستند. آیا معقول است که بر بخش بزرگی از سرزمین سوریه مسلط شوند یا این که به اسد کمک کنند که او مسلط شود؟ قطعا نه. این بدان معنا است که افراد سوری دیگری نیز هستند که با نظام می جنگند. ارتش آزادیبخش مجموعه ای از گرو های شبه نظامی است که هیچ هماهنگی ای میان آنها وجود ندارد. مخالفان سیاسی مجموعه ای هستند که هیچ هماهنگی ای با یکدیگر ندارند. و نخست وزیری که اخیرا مخالفان انتخاب کردند همان کسی است که از همان ابتدا هماهنگ کرد که کمک های امریکا به دست مخالفان برسد.»
پرسیدم: به نظرت چه طایفه یا مذهبی تحولات سوریه را چه در جانب حکومت چه در جانب مخالفان آن هدایت می کند؟ جواب داد: «بسیاری از کسانی که از ابتدای تحولات سوریه کشته شدند، از طایفه سنی هستند. اما هیچ کس تضمین نمی کند که اگر روزی حکومت کلی یا جزئی سقوط کند شمار کشته شدگان طایفه علوی از این بیشتر و حتی خیلی بیشتر نشود. شاید سیر تحولات ایجاب کند چنین اتفاقی بیفتد. اما از لحاظ انسانی قابل قبول نیست. وقتی که دمشق سقوط کند و چیزی از حمص و جاهای دیگر بماند، کشتارها و خونریزی ها آغاز خواهد شد. علوی ها ترسیده اند.»
پرسیدم: آیا تماس هایی با طایفه علوی از سوی مخالفان برای اطمینان دادن به آنها یا از سوی کشورهای خارجی عربی منطقه و جامعه بین المللی صورت گرفته است؟ جواب داد: «ترکیه تلاش هایی از طریق سفیرش در دمشق قبل از آن که او را فرا بخواند انجام داد و تلاش کرد که علوی های سوریه را مطمئن و از آنها دلجویی کند. شخصیت هایی از آنها را نیز به ترکیه دعوت کرد. اما اتهام ها و حرف هایی علیه آن زده شد که همه تلاش هایش را از بین برد، از بارزترین آنها گفتند: ما نمی دانیم که چگونه خودمان را از نیرنگ ترکیه نجات دهیم. به هر حال ترکیه نقش خود را خوب ایفا نکرد یا این که نمی داند چگونه ایفا کند. او به گونه ای رفتار کرد که سوری ها و سنی ها و کشورهای عربی معتقد شدند که حامی آنها است ولی در مواقع حساس هیچ چیز به آنها نمی دهد. عملا و نه سیاسی افت کرد. شاید هم این مساله امریکایی ها را نگران کرده است برای این که آنها از ترکیه انتظار عمل و نه حرف دارند. اما امریکا می داند یعنی تصور می شود که بداند ترکیه نقاط ضعف داخلی دارد.»
نظر شما :