روایت نماینده امام از کشتار حجاج در سال 66: ما بازنده قضیه بودیم
جماران: حسین نقاشی/ حجت الاسلام والمسلمین سیدرضابرقعی از روحانیون مبارزی است که سال ها همراهی با امام خمینی در قم و نجف را در کارنامه دارد. وی پس از پیروزی انقلاب به نمایندگی از امام در کشورهای حاشیه خلیج فارس به نشر اسلام و اندیشه های امام در کشورهای عربی می پردازد. این مدرس سطوح عالی حوزه که هم اکنون عضو مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم است، خاطرات و تجارب ارزنده ای از سال ها نمایندگی و حضور در کشورهای حاشیه خلیج فارس دارد. پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران ، در گفتگویی با شاگرد و همراه قدیمی امام خمینی، پیرامون وضعیت شیعیان کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، موقعیت سیاسی و فعالیت های شیعیان در دو کشور بحرین و عربستان و تحولات مربوط به آنان سخن گفته است. همچنین با توجه به حضور حجت الاسلام والمسلمین برقعی در بعثه امام خمینی در سال 1366 و حضورشان در حج خونین آن سال، خاطرات و تحلیل هایی خواندنی نیز از وقایع آن سال بیان داشته اند که شاید تا حدودی با آنچه تا کنون شنیده ایم، متفاوت باشد. آنچه در پی می آید مشروح این گفتگو است:
در حال حاضر اطلاعات مخاطبان ایرانی درباره تعداد شیعیان منطقه بخصوص حاشیه خلیج فارس و همچنین در زمینه های سیاسی وفکری آنان چندان زیاد نیست. لطفا ابتدا در مورد وضعیت جمعیتی، فرهنگی و مذهبی کشورهای عربی منطقه خلیج فارس توضیح بفرمایید.
در آن سوی خلیج فارس، کشورهای عمان، کویت، امارات، قطر، بحرین و عربستان سعودی قرار دارند و چنان که می دانید غالبا کشورهای کم جمعیتی هستند و پرجمعیت ترین آنها عربستان است و قطر کم جمعیت ترین آن ها است. امارات هم که از هفت امارت تشکیل شده است و بدین لحاظ به آن «امارات متحده عربی» می گویند. این 6 کشور برای همکاری و تفاهم بیشتر مجموعه ای را تحت عنوان «سازمان همکاری های خلیج فارس» تشکیل داده اند. این تشکل بعد از پیروزی انقلاب به وجود آمد. از منظر جمعیتی بعد از عربستان، عمان پرجمعیت ترین کشور در میان این شش کشور محسوب می شود. بحرین هم از لحاظ جغرافیایی کوچک، اما پرجمعیت است. امارات متحده عربی در کل سه میلیون جمعیت دارد که بیشترین آن ها مهاجر از ایران بخصوص شهرهای سنی نشین جنوبی استان فارس، هرمزگان، کشورهای اروپایی، عربی، هند، پاکستان و آسیای دور هستند. این کشورها از لحاظ سابقه حکومتی عمرشان کم است و تنها عربستان و بحرین هستند که سابقه بیشتری دارند. کشورهای دیگر هم از لحاظ دولتی عمر کمی دارند. مناطق بیابانی و چادرنشین هایی بودند که کم کم حالت شهرنشینی پیدا کردند. پول حاصل از فروش نفت در پیشرفته شدن آن ها تاثیر بسزایی داشته است. از سوی دیگر کشورهای قدرتمند جهانی نیز هم از منظر سیاسی و هم اقتصادی، سرمایه گذاری های کلانی در این کشورها انجام داده اند. از سوی دیگر برخی از رفتارهای غلط و ناشیانه ما نیز باعث شد که جمعی از سرمایه داران به جای این که در کشور خودمان سرمایه گذاری نمایند، سرمایه های خود به کشوری چون امارات متحده عربی منتقل کرده و به آن کشور مهاجرت نمایند. بسیاری از ایرانی ها آنجا کارخانه دار هستند و بخش عظیمی از تولید آنها به ایران و کشورهای آفریقایی باز می گردد. از سوی دیگر کشوری چون قطر که در فکر نوآوری و آبادی و نوسازی کشور است، پول نقد زیادی دارد و ذخیره می کند و در جایی که ضرورت دارد پول را خرج می کند. همین ثروت انباشته و هنگفت باعث شده است که این سال ها زمینه های مداخله های سیاسی در کشورهای عربی و منطقه برایِ قطر میسر شود.
اما از منظر گرایشات مذهبی حاکمان و مدیران این کشورها عمدتاً سنی با مذاهب مختلف مانند شافعی، مالکی، حنبلی و حنفی هستند. از این مذاهب حنفی ها و حنبلی ها استعداد بیشتری برای پیوستن به وهابی ها و سلفی ها دارند و در این کشورها روی آنها سرمایه گذاری زیادی هم صورت می گیرد. در این میان جمعیت شیعه در بحرین بیش از هفتاد درصد است و مناطق شرقی عربستان نیز شیعه نشین محسوب می شود. در عمان نیز شیعیان حضور دارند ولی در امارات متحده عربی و کویت اکثریت مطلق اهل تسنن است و اکثر شیعیانی هم که در آنجا حضور دارند، مهاجرینی هستند که از ایران و بحرین به آن مناطق رفته اند. اصطلاحی در کشورهای عربی خلیج فارس رایج است که شیعه در هر کشوری که باشد به آنها «بحارنه» -بحرینی ها- می گویند.
وضعیت تشکل های دینی و سیاسی در این کشورها به چه صورت است؟ منظورم هم میان اهل تسنن است و هم شیعیان ساکن در این مناطق...
این کشورها به دلیل سابقه کم حکومت داری و داشتن دولت-ملت در مفهوم جدید آن، طبیعتا دارای زمینه طولانی در تشکیلات اداری و سیاست ورزی حرفه ای نیستند. وابستگی های فکری نیز بیشتر جنبه عام و غیر مستقل دارد. به این معنا که بخش عمده ای از مردمان سنی مذهب به اخوان المسلمین -که خاستگاه آن مصر است- تمایل دارند. تعدادی دیگر نیز به سمت و سوی سلفی ها گرایش دارند. گرایش به «وهابیت» به آن صورت که معنا می شود، وجود بیرونی ندارد و عمدتا در سطح حاکمان و شیوخ عربستان، رواج دارد. شیعیان این مناطق نیز کاملا سنتی هستند و چنانکه می دانیم پایگاه و منطقه پر جمعیت آن هم «بحرین» است. شیعیان بحرین از قدیم الایام به علوم حوزوی و سنتی اسلام تکیه داشتند و بحرین مدتها یکی از مراکز بزرگ شیعه بوده و جمعی از بزرگان علمی شیعه اصالتا بحرینی بوده و هستند و در بحرین حوزه علمیه داشتند. این شیعیان همیشه زیر فشار حاکمان سنی اطراف خود بودند و همیشه هم مقاومت می کردند. از این رو باید بگویم که تشکل به معنای گروه رسمی و اعلام شده وجود نداشته است. در مورد شیعیان آنچه گفتنی است اینکه از حدود 40 سال قبل بخصوص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، این شیعیان دست به فعالیت های مطالبه گرانه ای زده اند. رویکرد این گروه ها اصلاح طلبانه و مطالبه حقوق شهروندی بوده است. در واقع به دنبال این هستند که از حقوق کامل شهروندی و سیاسی برخوردار باشند و به نوعی شهروند درجه یک محسوب شوند و نه اینکه حقوق شان نادیده گرفته شود.
یک گرایش دیگری هم در میان شیعیان این منطقه وجود داشته، گرایشات «مهدویت گرایانه» بوده است. این شیعیان عمدتا تحت لوای رهبری افراد وابسته به بیت مرحوم آیت الله شیرازی و براداران مدرسی هدایت می شدند. این ها در بحرین جریان سازی کردند و کمتر دنبال رسمیت و نام بودند و عملا آنها را متشکل می کردند. بنابراین از نظر من آنچه از زمان های قبل تاکنون مطالبه می شود بحث حقوق شهروندی است. حاکمیت بحرین هم می داند که مراد از «حقوق شهروندی» چیست. به هر حال گرفتن حقوق شهروندی تنها محدود به دریافت چند پست سیاسی نخواهد بود. شیعیان در بحرین دارای اکثریتی هستند و طبیعتا این موضوع باعث تحولاتی مهم و فراگیر در حکومت و سیستم سیاسی آن کشور می شود.
پس شما مشخصا معتقدید که بحث محوری در اعتراضات این چند وقت در بحرین کسب حقوق شهروندی است؟
بله. هر دو طرف زبان هم را می فهمند. حاکمان بحرین می دانند که موضوع تنها به دادن چند پست سیاسی ختم نمی شود. آل خلیفه می داند که شیعیان در منطقه همواره از پیشینه ای اعتراضی برخوردار بوده اند. از سوی دیگر در کشوری چون بحرین و با توجه به ترکیب جمعیتی و مذهبی، می دانند که نمی توانند با دادن امتیازاتی محدود، موضوع این اعتراضات را خاتمه دهند. حقوق شهروندی تنها به حقوق مدنی خلاصه نمی شود و حقوق سیاسی را نیز در دل خود دارد. آنها می دانند که اگر به دموکراسی واقعی و حقوق برابر شهروندی تن بدهند، نمی توانند به حکومت موروثی و متمادی خود ادامه دهند و اکثریت شیعه زمام حکومت داری را از دست آنها خواهد ربود.
وضعیت شیعیان در عربستان سعودی را چگونه ارزیابی می کنید؟
مناطق شرقی عربستان که از قضا مناطق نفت خیز این کشور هم است و اکثریت شیعیان نیز در این منطقه سکونت دارند؛ اگرچه شیعیان فقیرترین مردم عربستان نیز هستند. در تاریخ معاصر این کشور و از زمانی که آل سعود بر عربستان مسلط شده - که این تسلط نیز با قتل و غارت و تهاجم به مناطق مختلف بوده است - خیلی از شیعیان این منطقه زیر سلطه قرار گرفتند و ناچار به پذیرفتن یک مظلومیت ناخواسته شده اند. زندگی کردن زیر سلطه حاکمیت غیرشیعی، به طوری که قادر به برگزاری مراسم مذهبی و داشتن مساجدی مختص به خود نبودند و مفهوم واقعی تقیه در بین آنها وجود داشت.
آقای برقعی با توجه به سابقه حضورتان در مناطق حاشیه خلیج فارس، به نظر شما رویکرد پادشاهان سعودی در قبال اقلیت شیعی مذهب این کشور و ایران چگونه بوده است؟ آیا همگی از یک رویکرد واحد پیروی می کرده اند یا این که تفاوت هایی در میان شان قابل رویت است؟
به نظرم بین پادشاهان عربستان تفاوت معناداری وجود داشته است. این چند پادشاه که من خودم در عربستان درک شان کردم خیلی تفاوت فرهنگی و فکری دارند. بعد از پیروزی انقلاب ایران تا کنون چند پادشاه در این کشور به حکومت رسیده اند. از دید من به عنوان مثال شخصی مانند «خالد»، شخصیتی بدوی داشت. بعضی دیگر افراد خوش فکرتری بودند و اگر می ماندند شاید عربستان خیلی متفاوت از الان بود. نمونه اش ملک فیصل. بعد از مرگ فیصل، فهد نیز فردی روشن و باز بود. بقیه افراد مانند ملک عبدالله فرد متوسطی هستند. شاید یکی از دلایل خوش فکری و خوش فهم تر بودن «فیصل» به دلیل انتساب مادرش به مناطق اروپایی باشد. از این جهت است که می گویم رویکردهای او کمتر آمیخته به تعصبات خشک و خشن وهابیون بود.
همچنین درک سیاسی افرادی چون ملک فهد و ملک عبدالله نسبت به سایرین بیشتر بود. چرا که اگر این گونه نبود، منطقه از سال ها پیش تر آماده یک خیزش همگانی می شد. آنها خیلی امتیاز دادند و متقابلا هم امتیازاتی گرفتند. با شخصیت های متنفذ روحانی شیعه عربستانی ارتباط نسبتا دوستانه ای برقرار کردند و برایشان احترام قائل شدند. به شیعیان اجازه ساخت مساجد و حسینیه داده شد و تا حدودی آزادی های مذهبی آنان پاس داشته شده است. با همین امتیازاتی که دادند قریب به 20 سال بود که شیعیان را از نارضایتی باز داشتند. آنچه الان پیش می آید، یک فشار گازانبری روی حاکمیت عربستان است که یک لبه آن خود سلفی ها و وهابی ها هستند و دنبال آن هستند که فضای فرهنگی و سیاسی عربستان در یک خشکی و جمود باقی بماند و به روشنفکری و ویژگی های امروز دنیا تمایل پیدا نکند و از طرف دیگر منطقه شرقی عربستان است که در آن شیعیان، مطالبات شهروندی معقولی را طرح کرده و پیگیری می کنند. البته وضعیت امروز نیز به گونه ای نیست که کل کشور یک سو باشد و آن منطقه یک سو. در حال حاضر این اعتراضات در ریشه معدودتری نسبت به گذشته وجود دارد، یعنی قبلا خیلی زمینه آماده تر بود که به موقع به دادشان رسیدند.
اسامه بن لادن قبل از حمله آمریکا به افغانستان، در عربستان نفوذ خوبی داشت. وی برای سران شیعه در منطقه شرقی پیغام فرستاده بود که شما جمعیتی هستید که ثروت عربستان زیرپای شماست و حق و حقوق شما تضییع شده است. من حاضر هستم بودجه شما را تأمین کنم و شما برای گرفتن حق خود قیام کنید. رهبران شیعی این منطقه، اندیشیده بودند که ما این کار را نمی کنیم و اینجا گوشت قربانی نمی شویم و اگر کنار او قرار بگیریم باید هزینه زیادی را پرداخت کنیم و پیشگیری این کار سیاستی است که انتهای آن نامعلوم است. از این رو به وی جواب منفی دادند. آنها در میان خودشان شور کرده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که اگرچه ما با حاکمیت عربستان مشکل داریم -همان گونه که بن لادن با حاکمیت سعودی زاویه داشت- اما ما مشکل خودمان را مستقل حل می کنیم و با او کارنمی کنیم.
این موضوع آن موقع به گوش ملک فهد رسید. همان زمان ملک عبدالله ولیعهد بود. وی نمایندگانی را به منطقه شرقی فرستاد تا با مردم و روحانیون شیعه صحبت کنند . همان موقع از مردم شیعه مناطق شرقی شنیدم که افرادی که از سوی حکومت سعودی به نزد علما و زعمای شیعه مناطق شرقی رفته بودند، از این تصمیم آنان -عدم همکاری با بن لادن- تشکر کرده بودند. از آنها تشکر کرده بودند و گفته بودند که ممنونیم که به تحریکات بن لادن گوش ندادید و عقلانیت نشان دادید و اعلام آمادگی کرده بودند که حقوق معطل مانده مردم شیعه مذهب مناطق شرقی را به گفتگو بگذارند و بدهند. عبدالله گفته بود هر چه شما بخواهید انجام می دهیم و فهد به عنوان خادم الحرمین دستور داده تا به خواسته شما ترتیب اثر داده شود.
این باعث شد که در بیست سال اخیر امتیازات و آزادی هایی به آنها داده شود. شیعیان درخواست زیادی نداشتند و ذاتا آدم های زیاده طلبی نبوده و نیستند. آنها درخواست کردند که حسینه، مساجد و مراسم عزاداری داشته باشند و در روزهای عزادری هیأت ها به خیابان ها بیایند. تا حدودی این آزادی ها داده شد و به آزادی های مذهبی آنها بها داده شد. همچنین یکی دیگر از درخواست های شیعیان این بود که لااقل به آن ها اجازه داده شود که در پست های اداری که جنبه امنیتی-نظامی ندارد، به آنها هم موقعیت هایی داده شود. البته در همه کشورهای دیگر حاشیه خلیج فارس از شیعیان در پست های نظامی و امنیتی استفاده می کنند اما در سطوح پایین تر. از این رو به نظر من الان چیز ویژه ای در منطقه شرقیه عربستان نیست و آنچه خیلی ویژه است اینکه گاهی برای حمایت از بحرینی ها که زیر سلطه آل خلیفه و آل سعود هستند اعتراض می کنند و اینکه چرا حاکمیت عربستان در مسائل بحرین دخالت می کند. خلاصه شیعیان منطقه شرقیه به کمکهای آل سعود به آل خلیفه اعتراض دارند.
خوب اتفاقاتی که برای شیخ نمر باقر النمر افتاده و به واسطه آن درگیری هایی به وجود آمد. شما می فرمائید فضا در بیست سال گذشته خوب بوده با این اوصاف این خیزش اخیر که وجود دارد چیست؟
این اعتراضات دارای دو جنبه است. یکی اینکه جریان سلفی موجود در عربستان از عملکرد حاکمیت فعلی راضی نیست. آنها خواهان شدت عمل بیشتری هستند. در واقع معتقد به سلطه بیشتر مذهب -با همان رویکرد سلفی آن- در سیاست و حاکمیت و اداره امور کشور هستند. از سوی دیگر شیعیان اجحاف ها را در حق خود و علی الخصوص درباره شیعیان بحرینی می بینند. می بینند که رژیم سعودی نیز در سرکوب مطالبات حق طلبانه و مدنی شیعیان بحرین، با رژیم آل خلیفه همکاری امنیتی و نظامی می کند و دست به سرکوب آنان می زند. خوب این ها باعث نارضایتی آنها -شیعیان عربستان- نیز می شود.
تحلیل تان از مداخلات عربستان در مناقشات بحرین چیست؟ حضور امنیتی و نظامی آنها در بحرین کاملا مشهود است و عملا رویکردی سرکوب گرایانه دارد.
حضور عربستان در بحرین با این توجیه صورت می گیرد که می گویند ما همگی عضو «پیمان همکاری های کشورهای خلیج فارس» هستیم و میانمان پیمان های نظامی و حمایتی وجود دارد. از سوی دیگر استدلال شان این است که در بحرین این اعتراضات تحت تاثیر کشورهای خارجی -منظورشان ایران است- به این وضع رسیده و آن را موضوعی درون جوش نمی دانند و معتقدند که ایرانی ها می خواهند حکومت آل خلیفه را ساقط کنند. از این رو خودشان را در مناقشات داخلی بحرین وارد می کنند. البته روشن است که این استدلال ها از منطق لازم برخوردار نیست. آنچه در بحرین هست یک خواست عمومی است که مطالبه حقوق شهروندی و دموکراسی دارد. همان طور که از نام تظاهرات و تجمعات شان بر می آید، به دنبال این امور هستند. آنها معتقدند که اگر مداخله نکنند و به درخواست حکومت آل خلیفه پاسخ مثبت ندهند، ممکن است حکومت بحرین ساقط شود و عرصه به دست ایران بیفتد. توجه دارید که این موضوع برای عربستان به عنوان یک رقیب منطقه ای بسیار حائز اهمیت است.
با همه این اوصاف عقلانیتی که شیعیان تاکنون در این دو منطقه از خود نشان داده اند، نشان داده است که حرف های طرف مقابل غیرمنطقی است. حتی کانال های ماهواره ای مانند بی بی سی لحن تندی بر علیه بحرین ندارد. شیعه ها تا الآن خوب عمل کرده اند؛ من چند نفر را هم می شناسم که افراد پخته ای از نظر فهم مسائل مذهبی و سیاسی هستند. مطالبات خود را به گونه ای ارائه می کنند که دنیا هم ناچار است آن را به عنوان حقی مشروع و حقوق بشری در نظر بگیرد.
یکی از مسائلی که در حوزه اجتماعی در عربستان جالب توجه است، تفکیکی است که در مورد آزادی های اجتماعی در شهرهای مختلف عربستان انجام گرفته است. مثلا در دو شهر مذهبی مکه و مدینه مسائل مذهبی و رعایت شئونات اسلامی با شدت و حدّت خاصی پیگیری می شود و در عین حال در شهرهایی چون جده و طائف و ریاض این مسائل- از جمله حجاب اسلامی و استفاده از مشروبات الکلی و...- به گونه ای دیگر است. این تفاوت ها در ساختار اجتماعی و حقوقی عربستان چگونه توجیه شده است؟
من به همه این شهرها رفته ام. جاده ای از بیرون حرم که نه به سرزمین مدینه بخورد و نه به سرزمین مکه، کشیده شد. آنها می گویند جده بندر تجاری و نفتی است و محل رفت و آمد اتباع خارجی است. خوب می دانید که جده و ریاض در واقع پایتخت های سیاسی و اقتصادی عربستان محسوب می شوند. به دلیل اینکه محل ورود و خروج خارجی ها هستند، سعودی ها به طور مطلق برای خارجی ها جاده مستقل باز کرده اند. در امارات متحده عربی مشروبات الکلی ممنوع است اما این مسئله در هتل ها که محل اسکان اتباع خارجی است، آزاد است و توجیه آنها این است که رعایت شئونات اسلامی برای اتباع خارجی و غیر مسلمان الزامی نیست. کلوپ ها هم در هتل ها هست و حتی اتباع خود این کشور هم می روند ولی در داخل شهرها از ممنوعیت برخوردار است.
همین رویکرد تا حدودی در عربستان نیز پذیرفته شده است. در جده و شهرهای نفتی مثل ظهران که محل رفت و آمد اتباع خارجی و کارگران و مهندسان خارجی است، این امور را آزاد گذاشته اند. ریاض هم پایتخت خانواده سلطنتی است، طائف هم محل تفریح آنها است. اکثر شیوخ و پسران حاکمان و ثروتمندان بزرگ عربستان در آنجا ویلا دارند. اما مکه و مدینه را بسته نگه داشتند تا حیثیت مذهبی شان محفوظ نگه داشته شود.
در واقع این نوع رفتارها باعث می شود که دو شهر مذهبی در اختیار علمای تندرو وهابی قرار داده شود. در عین حال با امتیازاتی که به شیوخ و علمای این مذهب می دهند، آنها را منقاد و مطیع خود نیز کرده اند؟
علمای آنها زیر سلطه حاکمیت هستند. ولی با اینکه تحت سلطه حاکمیت هستند در عین حال از نفوذ کلام نیز برخوردارند. در واقع یک بده بستان وجود دارد. حمایت تمام عیار حاکمیت در برابر مشروعیت زایی برای حاکمیت سعودی از سوی علما. به همین دلیل است که می بینیم این علما برای شخصی مثل ملک فهد عنوان دهن پر کن «خادم الحرمین» را رواج می دهند. از همین رو می بینیم که فهد در این دو شهر سرمایه گذاری های کلانی می کند و به مرمت و بازسازی و تجهیز شهرهای مکه و مدینه همت می گمارد.
یکی از فرازهای مهم و سرنوشت ساز فی مابین ایران و عربستان، مسئله حج سال 1366 است. وقایعی که در آن سال به وقوع پیوست در روابط دو کشور تاثیر به سزایی داشت. با توجه به اینکه در آن سالها جنابعالی نماینده امام خمینی در کشورهای حاشیه خلیج فارس بوده اید، وضعیت آن سال و مسائل پیش آمده را چگونه می بینید؟
برداشت امام از موضوع حج برداشتی عبادی-سیاسی بود. در واقع رویکرد صرف عبادی برای این واجب شرعی قائل نبودند. در واقع این عبادت دو وجهی که در وجه اول، عبادتی است که انسان با حضور در اماکن مذهبی مکه و مدینه، روحش صیقلی می شود و ارتباطی معنوی با خداوند متعال برقرار می کند. حضور در این اماکن در عین حال یادآور رشادت ها و فضائل پیامبر اکرم(ص) و اصحاب و ائمه(ع) است. در وجه دوم که همان وجه سیاسی است. از نظر من منظور از واژه سیاسی نیز نفس حضور شیعیان در سرزمین های وحی و مکه و مدینه و تألیف قلوبی است که بین مسلمین بوجود می آید و در عین حال با اعلام روزی به عنوان «برائت از مشرکین» این اتحاد و همدلی سمت و سویی در برابر استکبار و ظالمین بین المللی و همراهان و همدستان آنان در کشورهای اسلامی، معنا پیدا می کند.
سفرهای حج من پیش از انقلاب اسلامی بیشتر از سفرهای بعد از انقلاب بوده است. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در گرماگرم مبارزات ما پیام های امام را به حج می بردیم و میان حجاج پخش می کردیم. این ایام بهترین زمان برای انتقال و بیان پیام انقلاب در میان حجاج ایرانی و همچنین سایر مسلمانان کشورهای اسلامی بود و ما سعی می کردیم از این موسم در جهت رساندن صدای نهضت بگوش جهانیان بیشترین بهره را ببریم.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز وضعیت به گونه ای دیگر پیگیری شد. به دلیل آغاز جنگ ایران و عراق و همراهی اکثر کشورهای عربی-اسلامی با رژیم عراق، یک حساسیت توام با ترس بین آنها و ایرانی ها بوجود آمده بود. فشارها زیاد شد و تا حدی پیش رفت که در سالهای میانی دهه 60 فشارهایی برای تعطیل شدن مراسم برائت از مشرکین در مکه بوجود آمد. اوج این فشارها در سال 1366 بود. در آن زمان حجت الاسلام والمسلمین کروبی، رییس بعثه امام خمینی در عربستان بودند. به خاطر دارم که من در بعثه بودم که از مقامات عربستان آمدند و نسبت به برگزاری تظاهرات و برائت از مشرکین اخطار دادند و اعلام مخالفت و نارضایتی کردند. گفتند که با کار شما مخالف هستیم و این چند سال هم می خواستیم جلوی این کار را بگیریم که ملک فهد مخالفت نموده است. الان هم از جاهای دیگر بر روی ما فشار است و دیگر نمی توانیم ادامه این روند را تحمل کنیم و امسال هم از «ملک فهد» اختیار تام گرفته ایم که به هر صورت جدی، جلوی این کار را بگیریم و به صراحت می گفتند که در صورت انجام هر اقدامی در این رابطه، سرکوب خواهیم کرد. در آن زمان غیر از آقای کروبی که ریاست بعثه را بر عهده داشتند افراد طراز اولی چون آقایان جوادی آملی، فاضل لنکرانی و امینی نیز در بعثه بودند.
خوب در همان روز چه اتفاقی افتاد؟ چطور شد که با توجه به این هشدار تدابیر لازم برای وقوع آن اتفاق از سوی مقامات بعثه و سایر مقامات مسئول تدارک نشد؟
در آن روز پس از هجوم نیروهای پلیس و امنیتی سعودی، حجاج متفرق شدند. پس از متفرق شدن حجاج بسیاری از اموال بعثه و حجاج در حمله ای که صورت گرفته بود از بین رفت. حتی من یادم هست که آن سال آقای کروبی در مضیقه مالی قرار گرفت و من به خاطر ارتباطی که با شیعیان و معتمدین کشورهای حوزه خلیج فارس داشتم، مبالغی پول را تهیه کردم و در اختیار ایشان قرار دادم تا امکان بر طرف کردن و راه انداختن کارها را داشته باشند.
واقعیت مطلب این است که آقایان برداشت شان این بود که نیروهای عربستان بلوف می زنند و نمی توانند سرکوب کنند و این را می گویند که ما عقب بکشیم و به دول خارجی و علی الخصوص به امریکایی ها که لبه تیز حمله ما به آنها است، بگویند ما اینها را تهدید کردیم ولی گوش به حرف ما نمی دهند. در واقع فکر می کردند که این تهدیدها تو خالی است و امکان عملی شدن ندارد. اصلا کسی باور نمی کرد که حکومت عربستان ننگ حمله وکشتار حجاج بیت الله الحرام را برای خود بخرد.
در آن روز هم با توجه به نحوه استقرار نیروهای امنیتی و پلیس عربستان و نحوه گارد گرفتن آنان و مسائل دیگر، اجتماع هیجانی شده بود. وقتی برخورد شروع شد و عده ای از حجاج به شهادت رسیدند، به خاطر دارم که خودم هم برای لحظاتی در میان کشته شدگان افتاده بودم. برای لحظاتی فضایی باز شد و و توانستم خودم را به جمعیتی که عقب رانده شده بود، برسانم. پس از این یورش آنها قضیه را ختم کردند و نیروهای خود را عقب کشیدند. فضا از کنترل تعقل طرفین خارج شد و به هر حال در آنجا مردم لطمه دیدند و حیثیت ما در بین مسلمان لطمه دید. ما می گفتیم سعودی ها هتک حرمت کردند و آنها هم دست بسته ننشستند و رسانه ها و امکانات بین المللی نیز به یاری آنها شتافت و این گونه تبلیغ کردند که ایرانی ها می خواستند به حرم و به بیت الله الحرام توهین کنند و به مقامات امنیتی ما حمله کردند و مامورین ما را زدند و عده ای را هم کشتند. مجموعاً ما بازنده قضیه بودیم و همین هم بود که امام خیلی ناراحت و متأثر شدند و سه سال هم حج تعطیل شد. امام تعبیر تندی کردند و بدین مضمون گفتند ما ایرانیان اگر از صدام یک روزی بگذریم از ملک فهد نمی گذریم و نمی دانم داستان چگونه برای فهد مطرح شده بود و یا در پشت پرده چه جریاناتی پیش آمده بود که به چنین جنایتی رضایت داد. در صورتی که نیروهای عربستان به تاکید می گفتند که تمام سال هایی که ما تحمل کردیم به خاطر این بوده که ملک فهد نمی گذاشت ما جلوی شما را بگیریم. و گفته با این مسئله کنار بیاییم و کاری نکنیم که کار به ناراحتی کشیده شود. به هر حال وضعیت ناگواری بود که شاید با اندکی تدبیر و دوراندیشی به این مرحله نمی رسید.
نظر شما :