سی و یکمین بخش از کتاب جدید هیکل درباره مبارک

وقتی که مبارک شیفته کفش ژنرال تیتو شد

۲۱ مهر ۱۳۹۱ | ۲۲:۰۸ کد : ۱۹۰۷۸۹۵ اخبار اصلی خاورمیانه
شاه اردن در حالی که در میان درخت‌ها قدم می‌زدیم شروع به در آوردن ادای پرزیدنت مبارک هنگامی که برای اولین بار به عنوان معاون رئیس جمهور نزد او آمده بود و پیامی آورده بود، کرد.
وقتی که مبارک شیفته کفش ژنرال تیتو شد

 

دیپلماسی ایرانی: محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مشهور مصری و جهان عرب به تازگی کتابی را با عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" به رشته تحریر در آورده است که در آن به زندگی سیاسی مبارک و چگونگی رسیدنش به قدرت، تداوم ریاست جمهوری اش تا تظاهرات میدان التحریر و سرنگونی او می پردازد. همان طور که از عنوان کتاب پیدا است، دوران حکومت مبارک و زمانه ای که باعث شد او به قدرت برسد و از تریبون های سخنرانی به ریاست جمهوری منصوب شود تا میدان التحریر که در حقیقت انقلابی علیه او را شکل داد، موضوع اصلی این کتاب است.

روزنامه الشروق مصر روزهای پنج شنبه و روزنامه السفیر لبنان روزهای دوشنبه هر هفته با هماهنگی هیکل هر بخش این کتاب را منتشر کرده اند. دیپلماسی ایرانی نیز در نظر دارد هر هفته در روزهای جمعه به طور مرتب همه بخش های این کتاب را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان قرار دهد. هیکل برای این کتاب خود ملاحظه و مقدمه ای نوشته است که ما نیز در دیپلماسی ایرانی عینا آنها را منتشر کردیم.

تا کنون بیست و نه بخش از این کتاب در اختیار خوانندگان قرار گرفته است که همگی آنها در آرشیو دیپلماسی ایرانی در دسترس هستند، اکنون سی امین بخش از کتاب هیکل تحت عنوان "حسنی مبارک و زمانه اش..از تریبون تا میدان" در اختیارتان قرار می گیرد:

خودم یک بار در تلویزیون مصر دیدم که مبارک از یکی از کارخانه ها دیدن می کرد، سپس مقابل یکی از ماشین آلات با یکی از کارشناس ها خوش و بش کرد، با او صحبت کرد و درباره دستمزدش پرسید، مرد تلاش می کرد طفره برود و پرزیدنت پافشاری می کرد، دوربین ها هم همه روی او و روی آن مرد که در مقابل میکروفون ها ایستاده بودند، زوم کرده بودند، تا این که مرد مجبور شد در پی اصرار شدیدی که مواجه شده بود به رئیس جمهور جدید بگوید:  

-          آقا من از اعضای سازمان امنیت هستم و این جا کار نمی کنم.

وجود یک پلیس امنیتی در میان کارگران در برابر یکی از ماشین آلات نشان از فضای شدید امنیتی حاکم بود.

«مبارک» سرش را تکان داد و نظرش تنها این بود که گفت: «آه!»

چیزی غیر از این نگفت و از مرد جدا شد، در حالی که همه کسانی که این صحنه را دیدند درباره آن نظر دادند، جواب هر کسی که درباره او از من می پرسید، این بود: «فراموش نکنید که او در کمال حسن نیت و بخشندگی رفتار کرد.» حقیقتا در آن وقت با بازدیدش از واحدهای تولیدی مرا قانع کرده بود، و این که به این کار پافشاری می کند، نشان می داد که می دانست عده ای به دنبال خرابکاری و سوءاستفاده هستند!!

در نمونه ای دیگر، با ملک حسین، پادشاه اردن، در قاهره دیدار داشتم، نزد او ]مبارک[ پس از آرامشی که در پی طوفان ترور او حاصل شده بود، آمده بود، زیاد تعجب نکردم وقتی که پادشاه به سقف سالن قصری که در آن وارد شده بود، اشاره کرد و پیشنهاد داد: بگذار از این جا خارج شویم و در باغ قدم بزنیم، من امروز هیچ ورزشی نکردم. خارج شدیم، پادشاه می خواست به من چیزی بگوید که نمی توانست در درون دیوارهای قصر به آن اشاره کند، وقتی که به هوای آزاد رسیدیم، زیاد طول نکشید که خواست درباره مبارک صحبت کند و چیزهایی که از او حذر داشت: «او به اندازه کافی چیزی درباره روابط مصر عربی و تاریخ سابق یا جدید آن نمی داند، پرونده ها را نخوانده است، و اگر هم خوانده باشد چیزی از آنها سر در نیاورده است.» ملک حسین در ادامه افزود: «این مرد با آن مردی که روز اول دیدم، فرقی نکرده است، همان مردی که معاون رئیس جمهور بود و از طرف سادات پیامی آورده بود.»

 شاه در حالی که در میان درخت ها قدم می زدیم شروع به در آوردن ادای پرزیدنت مبارک هنگامی که برای اولین بار به عنوان معاون رئیس جمهور نزد او آمده بود و پیامی آورده بود، کرد، ادایش را در می آورد در حالی که کیفش را باز می کرد و پرونده ای را از آن در می آورد، به گفته قصه ای که پادشاه تعریف کرد: «مبارک در برخی نکات نمی توانست منظور پیام را برساند، و پادشاه برای او توضیح می داد، معاون رئیس جمهور در اوراقش دقیق شد، و داشت دست پاچه می شد که بعدش گفت: «نمی دانم، اما این نامه ای است که مقابل من است، وقتی که به قاهره بازگشتم از پرزیدنت سادات می پرسم، منظورش چه بوده است، و از او خواهش می کنم که برای شما بنویسد.!!»

ملک حسین در ادامه افزود: «نمی توانست بفهمد، آیا او به عنوان معاون رئیس جمهور، سخنگوی دولت است یا حامل کیفی است که باید به اوراقی که به خط خودش نوشته است، پایبند باشد، با این حال نتوانست توضیح دهد؟!!»

به ملک حسین جواب دادم که این مرد – منظورم مبارک بود – اوضاع پیچیده ای را به ارث برده است، بیشتر آنها مشکلات عریض و طویل و خطرناکی هستند، باید به او حق بدهی که فرصت داشته باشد.

یا مثلا، باز هم در همان دوران، «جمال منصور» که سفیر و نماینده وزارت امور خارجه بود، نزد من آمد، او در اصل یکی از افسران ارتش آزادیبخش بود (و او به مناسبتی دایی دکتر «عصام شرف»، نخست وزیر سابق بود)، پیش من آمده بود تا درباره رئیس جمهور جدید صحبت کند، برای این که دیده بود – هر کدام به طور جدا جایی دیگر شام میهمان بودیم – من حسن نیت دارم و دائما می گویم باید به مبارک فرصت داد تا وضعیتش را تثبیت کند، نظر جمال منصور این بود: «فائده ای ندارد» بعد خواست که درباره نخستین دیدارش با مبارک زمانی که معاون رئیس جمهور بود، صحبت کند، در آن موقع سادات او را مامور کرده بود که پیامی را از طرف او به مارشال «ژوزف بروز تیتو»، (رئیس جمهوری یوگسلاوی) ببرد، او دوست قدیمی مصر بود، در آن وقت جمال منصور، سفیر مصر در بلگراد بود، طبیعتا وقتی که معاون رئیس جمهور برای دیدار با تیتو نزد او رفته بود، او هم بود. معاون رئیس جمهور و سفیر با رئیس جمهوری یوگسلاوی نزدیک به یک ساعت را گذراندند، بعد از آن که خارج شدند، اولین چیزی که در حال سوار شدن در خودرو معاون رئیس جمهور به سفیر گفت، این سوال بود: «می دانی تیتو کفشش را از کجا می آورد، در طول دیدارشان نگاهش را از کفش تیتو بر نداشت، به نظرش چیز بدیعی آمده بود، و می خواست بداند که رئیس جمهوری یوگسلاوی کفشش را حاضری می خرد یا این که سفارش می دهد تا برایش بدوزند؟» از سفیر خواسته بود که از اطرفیان تیتو این سوال را بپرسد، بعد اضافه کرده بود: «کفش زیبا نشان از هویت ریاست جمهوری اوست!»

نظر جمال منصور این بود که: «بی فایده است!»

پاسخ من به جمال منصور این بود که به این مرد فرصت بدهید، کارهای ریاست جمهوری وقتی برای او نمی گذارند تا ببیند که روسای جمهور با چه کفشی نزد او می آیند، آن چه به جمال منصور گفتم، این بود که: مبارک نمونه یک مرد عادی است، نه یک رهبر تاریخی، و نه یک ستاره جوان، شاید این تنها چیزی باشد که مصر پس از طوفان "تریبون ها" به آن نیاز دارد.

 

ادامه دارد..

کلید واژه ها: محمد حسنین هیکل


( ۴ )

نظر شما :