تازه ترین نسخه های جان بولتون برای ایران و سوریه
فارس: سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل متحد و از نومحافظهکاران سرشناس این کشور، فشار بیشتر بر روسیه، چین و ایران را راه موفقیت آمریکا در سوریه دانست.
به گزارش فارس، "جان بولتون"در مقالهای در اندیشکده "شورای امنیت آمریکا" به ارائه راهکارهایی برای موفقیت آمریکا در سوریه پرداخت و تصریح کرد: پیشتر وقتی که حضور گسترده نظامی در عراق و درست در مرزهای این کشور با سوریه داشتیم فضا برای همکاری با مخالفان سوری جهت از میان بردن حکومت اسد و حزب بعث این کشور وجود داشت. دقیقا در روزهای بعد از سقوط صدام در سال 2003، شرایط مطلوب برای برکناری اسد و جایگزین شدن حکومت موافق با منافع آمریکا وجود داشت و نیازی هم به کمک نیروی زمینی آمریکا نبود.
* "منافع راهبردی" آمریکا در راس اهمیت هستند
"بولتون " با طرح سئوالی می نویسد؛ اما کدام منافع آمریکا در خطر هستند و بهترین شیوه حفظ آنها چیست؟ اگر چه تصمیم گیری در مورد نا آرامیهای سوریه با مشاهده دقیق تصاویر تهوعآور تلویزیونی مربوطه آسان است اما باید بر اساس "راهبرد" و نه "احساس" عمل کنیم. البته این به مفهوم عدم انجام فعالیت یا واکنش غیر ارادی بجای تحلیل دقیق نیز نیست.
سوریه در حال حاضر تهدیدی علیه منافع اسرائیل است؛ بهدنبال تسلط بر لبنان و در عین حال کانالی برای تجهیز و حمایت از حزب الله، و پایگاه عملیاتی نظامی برای روسیه در خاورمیانه بوده و با وجود تخریب راکتور هستهای این کشور در سپتامبر 2007 توسط تل آویو، به مکانی برای فعالیتهای هستهای نظامی ایران و کره شمالی مبدل شده است.
بر این اساس، تغییر حکومت در سوریه از منافع موجه آمریکا، اسرائیل و دوستان عرب ما در منطقه است که هیچ خطری جز امیال سلطه پذیری ایران در منطقه آنها را تهدید نمیکند. درک اینکه چرا جمهوری خواهان و دموکراتها در این سالها از ظالمان سوری حمایت کرده اند، فوق العاده مشکل است.
البته همانند سرنگونی "صدام حسین" و "معمر قذافی" ،سئوال این است که چه حکومتی جایگزین دولت اسد خواهد شد. امروزه این عدم اطمینان عامل اصلی محدود بودن گزینههای ما برای نقش آفرینی در درگیریهای سوریه است.
* باید در سال 2003 حکومت اسد را سرنگون می کردیم
پیشتر وقتی که حضور گسترده نظامی در عراق و درست در مرزهای این کشور با سوریه داشتیم فضا برای همکاری با مخالفان سوری جهت از میان بردن حکومت اسد و حزب بعث این کشور وجود داشت. دقیقا در روزهای بعد از سقوط صدام در سال 2003، شرایط مطلوب برای برکناری اسد و جایگزین شدن حکومت موافق با منافع آمریکا وجود داشت و نیازی هم به کمک نیروی زمینی آمریکا نبود.
حضور صرف ما در عراق می توانست جلوی نفوذ ایران را گرفته و یا مانع آنچه که امروزه شاهدش هستیم، یعنی شکل گیری عراق تحت نفوذ ایرانی که سعی در حمایت از اسد را دارد، می شد. این امکان در حال حاضر با توجه به نفوذ گسترده القاعده و دیگر نیروهای تروریستی کم شده است.
در واقع ما درباره رهبران سیاسی یا نظامی مخالفان سوری چیز زیادی نمی دانیم (یا حداقل اطلاعات کنونی در حال حاضر گنگ و پراکنده هستند) تا پیش بینی کنیم بعد از سرنگونی "اسد" چه کسی بلافاصله بر مسند قدرت حاضر می شود. در چنین شرایطی بطور قابل توجه خطر جایگزین شدن حکومت بنیادگرای اسلامی با حکومت فعلی بیش از بیش حس می شود.
خروج آرام از صحنه "اسد" یک مسئله است اما خروج وی با هرج و مرج و شلوغی مورد دیگری است.
اگر اجساد غیر نظامیانی که در تلویزیون شاهد بودیم شبه نظامیان علوی یا نیروهای دولتی سوریه باشند که بطور غم انگیزی نیز همینطور بنظر می رسد، شکی در میل وافر سنیها به انتقام گیری وجود ندارد. اصولا آیا بعد از سالها سرکوب و خشونت چنین چیزی غیر ممکن است؟
بنابر این اگر متوجه نشویم که سقوط اسد خشونت و خونریزی زیاد همراه با خطر واقعی و بزرگ قتل عام علوی ها را در بر دارد، چشمهای خود را بر واقعیت بسته ایم.
اگر سلاحهای آمریکایی در این مسیر استفاده شوند آنگاه چه احساسی خواهیم داشت؟ به همان اندازه که هم اکنون نیز نمی توانیم بدون حضور قابل توجه نیروهای زمینی، مانع کشتار غیر نظامیان شویم؛ نمی توانیم مانع قتل عامها شویم. در این میان حامیان مداخله نظامی آمریکا در سوریه معتقدند که اگر ما تمایلی به تجهیز مخالفان اسد نداریم، حداقل می توانیم در مرز ترکیه با سوریه منطقه پرواز ممنوع اعلام کرده و کمکهای مالی را ادامه دهیم.
کشورهای عربی که مخالف تحکیم جایگاه ایران در سوریه هستند با تداوم ارسال اسلحه به شورشیان به طور ضمنی این رویکرد را تایید می کنند. البته آنها به جناحهایی هماهنگ با خود که لزوما نیز نباید با منافع ما هماهنگ باشد، کمک می کنند.
* کمکها باید در جهت پیروزی قاطع اوپوزوسیون حکومت اسد باشد
کمکهای موثرتر ما، مواردی است که بیشتر باعث استیلای مخالفان نظام کنونی سوریه شوند. اما مسئله این است که با توجه به اطلاعات کمی که داریم چه حکومتی جانشین "اسد" خواهد شد. "اسدی" که بخاطر حمایت روسیه، ایران و چین در قدرت است. روسیه به "اسد" کمکهای نظامی، اقتصادی و مالی ارائه می دهد.
* سهم چین در ماجرای سوریه
در این میان در حالی که "چین" سهم قابل ملاحظهای در آینده "اسد" ندارد، اما در ایستادن کنار روسیه سهیم است به این امید که مسکو نیز در مواضع راهبردی که منافع پکن در آن دخیل است در حمایت از چین برآید. این مهم در مواردی چون موضوع کره شمالی و به طور بالقوه ادعای ارضی این کشور درباره دریای جنوبی و شرقی چین قابل ذکر است.
* تهدیدهای تکراری غرب تاثیری در عزم ایران و روسیه ندارند
در این میان نه مسکو و نه تهران با سخنان احساسی یا نگران کننده تکراری چون "انزوا از جامعه بین الملل" که از سوی دیپلماتهای خارجی عنوان می شوند، چندان تحت تاثیر قرار نمی گیرند. اخراج دیپلماتهای سوری از پایتختهای کشورهای غربی را در اواخر ماه مه در نظر بگیرید. آیا کسی به طوری جدی تصور می کند که اسد مسیرش را بخاطر بازگشت چند دیپلمات به دمشق تغییر می دهد؟
آیا باید در بیان این واقعیت که اروپاییها (و اوباما) بدلیل در قدرت بودن حکومت اسد، بی سرو صدا به دیپلماتهای سوری بازگشته به کشورهای غربی خوش آمدخواهند گفت، شکی هست؟
* حمله به حلقه اتحاد ایران، سوریه و روسیه
بطور مشخصی مداخله آمریکا تنها به سوریه محدود نمیشود و به ناچار مستلزم مقابله با ایران و احتمالا روسیه است. این مهم هر چند که ضروری است اما دولت اوباما اشتیاقی برای انجام آن ندارد.
در مورد "روسیه" یک چنین رویارویی احتمالا دکمه مشهور "تنظیم مجدد را فشار دهید " را می شکند و دیگر قابل تعمیر نیست. با توجه به اینکه رییس جمهور فعلی آمریکا منتظر انتخاب مجدد است بنابر این در قبال مسکو می تواند با انعطاف بیشتری برخورد نماید اما اوباما به وضوح قدرت اندیشدن در این زمینه را ندارد.
* مهار "ایران هسته ای" بسیار حیاتی است
سوریه امروز کانون نزاعهای تاریخی سنی و شیعه می باشد که حل آن فراتر از قدرت آمریکا است. بجای تشویق به نبرد در سوریه، ما باید بر برچیدن برنامههای ساخت سلاح هسته ای ایران تمرکز کنیم. این کار باعث میگردد تا دوستان عرب ما با نگرانی کمتر، بیشتر قادر به مقابله با ماجراجوییهای نظامی سیاسی ایران در منطقه باشند.
درباره سازمان ملل متحد نیز باید گفت که در حل بحران سوریه شکست خورده و به همین روند ادامه خواهد داد که البته جای تعجب هم ندارد. شورای امنیت سازمان ملل متحد بخاطر رویکرد چین و روسیه مستاصل بوده و دچار اختلاف است. طرح بی ثمر آتش بس کوفی عنان و رویکرد کلی وی در این زمینه ثابت می کند که به چیزی فراتر از گفتگو نیاز است. تا زمانی که جناح های مختلف سوریه بر این باورند از طریق نظامی قادر به پیروزی هستند هیچ انگیزه ای برای مذاکره یا سازش وجود نخواهد داشت. حتی هم اکنون بنظر می رسد که دولت اوباما نیز تشخیص داده که سازمان ملل نیز در ماجرای سوریه کارایی ندارد. از دست اوباما نیز در مورد سوریه کاری بر نمی آید.
* در ماجرای لیبی آمریکا انتظاراتش برآورده نشد
ماجرای لیبی هیچ دلگرمی را ایجاد نکرد. برخلاف اسد، قذافی هیچ حامی بیرونی نداشت. در هر صورت در لیبی بعد از قذافی به دشواری می توان چیزی را یافت که مایه مباهات باشد. در واقع دورنمای لیبی بیانگر این است که عقیده واهی "مسئولیت محافظت" که بر اساس آن دولت اوباما به توجیه مداخله می پردازد "عاری از واقعیت" بوده و منافع آمریکا را تامین نمیکند.
بنابر این تعمیم نظریه "مسئولیت حمایت" در قبال سوریه بدون در نظر گرفتن پیامدهای عمیق آن بر منافع جهانی ما نوعی بیمسئولیتی است. باید گفت پیشبرد منافع شاید بطور مناسبی در بهبود اوضاع سوریه کمک کند اما لازم است در ابتدا منطق و اولویتهای خود را تنظیم کنیم. بنابر این نه کمک نظامی آمریکا به مخالفان و نه سیاست کنونی دولت که در شکست غوطهور شده منافع مشروع آمریکا را به پیش نمی برد.
* تغییرات راهبردی معمای سوریه را حل می کند
اولین و مهمترین مسئله آن است که باید دست حامیان اصلی سوریه را کوتاه کنیم. تا زمانی که تغییرات راهبردی دائمی ایجاد نشود باید نظارهگر تصاویر کنونی تلویزیون از سوریه باشیم. باید به روسیه قاطعانه گفته شود تا مادامی که به حمایت از "اسد" ادامه می دهد حفظ روابط خوب با آمریکا میسر نخواهد بود.
ما باید با تلاش همه جانبه و سریع ساخت سامانه دفاع موشکی محدود که توسط "جورج .دابلیو بوش" برای دفاع از قلمرو آمریکا پایه ریزی شد را از سر گیریم. همچنین باید به مسکو بفهمانیم که در نظر داریم برنامه دفاع موشکی گستردهای را برای مقابله با تواناییهای موشکی قارهپیمای چین و روسیه گسترش دهیم.
از سوی دیگر باید کنارهگیری از پیمان کنترل تسلیحاتی "استارت" (START) و بیعلاقگی کامل خود برای عدم مذاکره درباره رقابت تسلیحاتی در فضا را اعلام کنیم تا مسکو و پکن برای مدتی درباره آنچه که صورت گرفته، تفکر کنند. دامنه چنین تغییری ممکن است شگفتانگیز به نظر رسد اما هرکدام از این ها بر حسب خود شایسته هستند. با به کارگیری چندین سیاست تغییر یافته حول موضوع سوریه، پیشرفتهای متعدد همزمانی رویت خواهند شد.
هم روسیه و هم چین بر این باورند که اوبامای ضعیف، باعث زوال آمریکا شده و بهمین دلیل بدون اینکه تنبیه شوند ما را در موضوع سوریه و خیلی مسائل دیگر بحساب نمی آورند. پس وقت آن فرا رسیده تا به "کرملین" و "ژانگنانهای" و نیز" ایران" اعلام کنیم که صبر ما در مقابل یک دهه خدعه در بکارگیری دیپلماسی برای یافتن زمان کافی جهت پیشبرد برنامه ساخت سلاح هستهای پایان یافته است.
* رویکرد با ایران چگونه باید باشد؟
"تهران" نیز باید با انتخاب صریحی مواجه شود بطوری که ما می توانیم ذهنیت آنها را در باره فعل و انفعالات هسته ای رخ داده عوض کنیم. ما باید علی رغم داد و فریادهای کر کننده اوباما که مدعی است "ایران بیست سال برخلاف "ان پی تی" عمل کرده" را با بیان اینکه "برنامههای هستهای ایران صلح آمیز هستند" جایگزین نماییم. همچنین در صورت روی کار آمدن حکومت جدید و قابل اعتماد در ایران نباید هیچ گونه ادعایی راجع به منافع یا حقوقی که باعث آزرده شدن شدید این کشور شود بیان شودند. ما باید این واقعیت جدید بدون ابهام را نیز به دوستان اروپایی بیان کنیم.
* در سوریه چه باید کرد؟
در سوریه، ما باید اقداماتی که ظرف ده سال گذشته قادر به انجامش نبودیم را حال انجام دهیم (هرچند که اوباما مدعی اجرای آن است) یعنی سران شورشی سوری را که "سکولار" و مخالف "اسلام بنیادگرا" هستند و گروههایی چون القاعده و یا حزب الله را قبول نداشته و همچنین سلطه ایران یا روسیه را در کشورشان نمی پذیرند، پیدا کنیم.
ما نیاز به ادلههایی داریم تا بپذیریم که اپوزوسیون سوریه نه تنها قادر به غلبه در برابر حکومت اسد بوده بلکه با تروریستها و متعصبینی که آنها نیز بر علیه اسد هستند، نیز مخالف است. این باور باید بر اساس ارزیابی روشنی از واقعیات و نه بر اساس تعصب باشد و تنها زمانی امکان پذیر می شود که ما از مخالفان موجود که هدفشان تغییر حکومت دمشق است حمایت کرده و آن موقع است که دیگر خواستههای ما تحقق خواهند یافت. همچنین در این رابطه باید به متحدین اروپایی خود بگوییم که خواهان حمایت عینیترشان هستیم.
اگر بعد از سقوط صدام حسین در سال 2003 نیزاز این رویه پیروی می کردیم هم اکنون جایگاهمان در خاورمیانه متفاوت بود و از بسیاری از خون ریزیهای کنونی اجتناب میشد. اما بهرحال دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
نظر شما :