ایده ها و توصیه های برژینسکی نشان از چیست؟

امریکا و دغدغه رهبری جهانی

۱۳ اسفند ۱۳۹۰ | ۱۴:۲۲ کد : ۱۸۹۸۵۵۱ نگاه ایرانی
گفتاری از دکتر سید محمدکاظم سجادپور، استاد دانشگاه و تحلیل گر مسائل بین المللی برای دیپلماسی ایرانی.
امریکا و دغدغه رهبری جهانی
 دیپلماسی ایرانی: برخی از مسائل مربوط به امریکا بر تمام ابعاد رفتار سیاسی و بین المللی این کشور اثرات عمیقی دارند. در سال جاری انتخاباتی، مسئله سیاست خارجی یکی از مباحث محوری انتخابات است و سیاست خارجی پیوسته یکی از موضوعات اصلی مطرح در مسائل سیاست داخلی امریکا است، اما در سال انتخاباتی برجسته می شود. ورای مسائل انتخاباتی، سیاست خارجی به طور پیوسته یکی از جریان های اصلی فکری و اجرایی در مجموعه دولتی و دانشگاهی امریکا است. در این میان چه در سال انتخاباتی و چه در جریان عادی مباحث سیاست خارجی، یکی از اصلی ترین بحث ها که پیوند دهنده همه زمان ها و جریان های سیاسی با هم است، چگونگی پاسخ به این پرسش اساسی است که امریکا باید در رهبری جهانی چه خط مشی و مسیری را دنبال کند؟

یکی از دغدغه های اصلی تمام نخبگان سیاسی امریکا چگونگی اعمال رهبری امریکا در جهان و پذیرش این فرض است که امریکا باید رهبر جهان باشد. در حال حاضر نیز مسئله رهبری جهانی امریکا یکی از مباحث اصلی است و پاسخ به پرسش مزبور دیدگاه ها و ایده های مختلفی مطرح می شود که یکی از برجسته ترین آن ها دیدگاه های برژینسکی است. چگونه می توان مجموعه بحث هایی که مربوط به رهبری جهانی امریکا است را مورد ارزیابی قرار داد؟ در این گفتار ابتدا بحث رهبری جهانی امریکا در قالب کلان و کلی مد نظر قرار می گیرد. سپس به دیدگاه های برژینسکی پرداخته خواهد شد و سر انجام نقد ها و ارزیابی های مطرح در این خصوص را مد نظر قرار می دهیم.

 

نگاه کلان به رهبری جهانی امریکا

از بعد از جنگ جهانی دوم و رسیدن امریکا به موقعیت ابرقدرتی در نظام بین المللی به طور پیوسته چگونگی رهبری جهان و جهان غرب و راه های حفظ این رهبری و راه های حفظ و تعمیق آن یکی از مباحث اصلی در سیاست خارجی امریکا بوده و در پاسخ به این پرسش که چگونه باید این رهبری را اعمال کرد دیدگاه های مختلفی مطرح شده ولی اشتراک نظر بین همه نخبگان در تعریف، تدوین و پذیرش نقش رهبری جهانی امریکا است. در حال حاضر تمام کاندیداهای ریاست جمهوری در اردوگاه جمهوری خواهان به رهبری جهانی امریکا معتقدند. اوباما علی رغم تضادهایی با بوش به عنوان یکی از نمادهای جنبش راست افراطی و نومحافظه کاری در امریکا داشت در مسئله رهبری جهانی با رئیس جمهور پیشین اشتراک نظر داشت اما در مورد چگونگی رسیدن به این رهبری جهانی اختلاف داشت. تمام نظریه پردازی هایی که در حوزه علوم سیاسی و روابط بین المللی امریکا مطرح می شود، به نحوی مسئله رهبری را به عنوان یک دغدغه اصلی مد نظر قرار می دهد.

رئالیست ها رسیدن به این رهبری را از طریق تقویت نهادهای نظامی دنبال می کنند و محافظه کاران بعضا رئالیسم خشک و خشن نظامی شده را تنها راه رسیدن به این رهبری در نظر می گیرند. نهادگرایان و لیبرال ها علاوه بر تاکید بر ابعاد نظامی به لزوم همراهی امریکا با دیگران در نهادهای بین المللی و استفاده از رژیم های گوناگون بین المللی را در کانون توجه قرار می دهند. در درون هر یک از جریان های سیاسی جمهوری خواه و دموکرات طیف های رنگارنگی در روش و ابزار رهبری به چشم می خورد اما همه در اصل رهبری یکسان اند. در عین حال این نکته هم مورد پذیرش قاطبه نخبگان امریکا قرار گرفته که این کشور در رهبری جهانی دچار چالش ها و مشکلاتی است. بعضا نخبگان سیاست خارجی امریکا از افول جهانی امریکا سخن می گویند، بعضی از آغاز افول و تدریجی بودن افول رهبری امریکا سخن می گویند ولی بر این نکته هم تاکید می شود که هنوز ظرفیت و امکانات بازسازی رهبری امریکا وجود دارد و در این میان ایده های برژینسکی حائز اهمیت است.

 

برژینسکی و احیای رهبری امریکا

برژینسکی در نوشته های اخیر خود، ضمن توجه به چالش های امریکا بر مفهوم احیای رهبری از طریق مجموعه و زنجیره ای از ایده ها و اقدامات تاکید می کنند. در این مجموعه پنداری و کرداری برژینسکی بر مسئله بازسازی داخلی قدرت امریکا با تاکید بر توجه به نوآوری، تقویت نهادهای آموزشی، بازسازی توان و ظرفیت بروکراتیک و مخصوصا دیپلماتیک که برژینسکی بر آن تاکید دارد اما عمده سخن او به حوزه مناسبات خارجی بر می گردد. او معتقد است که امریکا هم ظرفیت دارد و هم امکان احیای رهبری جهانی امریکا که دچار چالش شده است را در اختیار دارد. اما اگر این اقدامات را صورت دهد:

  1. حوزه جغرافیایی ـ استراتژیک غرب را گسترش دهد.
  2. تعادل قوای نوینی را در آسیا شکل دهد.

البته در هر کدام از این دو زمینه جزئیات را مشخص کرده است. گسترش غرب از نظر برژینسکی به معنی گسترش نهادهای فراآتلانتیکی مانند ناتو و نیز گسترش روابط امریکا با اتحادیه اروپایی و گسترش پهنای عملیاتی این گونه نهادها و از همه مهم تر ادغام تدریجی و استراتژیک روسیه در غرب است. برژینسکی معتقد است که امریکا نمی تواند تنها بر اساس پیش فرض های دشمنی تاریخی در مورد روسیه عمل کند و باید در نظر داشته باشد که روسیه تغییر و تحولاتی به خود دیده که در صورت توجه به آن ها امریکا ظرفیت ادغام روسیه در غرب را دارد. به علاوه او از ادغام کامل ترکیه در غرب نیز سخن می گوید و به این وسیله پهنای جغرافیایی غرب همراه با اعتقادی که او به برتری ارزش های امریکایی و غربی دارد، امریکا را در رهبری جهانی کمک می کند.

 اما در حوزه آسیا با توجه به برآمدن چین، کار جدی و هماهنگ با چین و ادغام چین در نظام بین المللی به همراه سامان و سازه ای از مناسبات قدرت در آسیا را مد نظر قرار می دهد. برژینسکی بر این واقعیت تاکید می کند که چین علی رغم تفاوت هایی که با امریکا دارد، بر ایدئولوژی خصومت آمیز با واشنگتن تکیه نکرده است. فرهنگ ایدئولوژیک ضد امریکایی غلظتی در مناسبات بین المللی چین ندارد. لذا با توجه به این عنصر و مجموعه عوامل دیگر امکان همکاری بیشتر با چین وجود دارد. در کنار این همکاری، امریکا باید تعادل قوای جدیدی را با محوریت خود در آسیا شکل دهد. به این صورت که منازعات کهن و تضادهای استراتژیک موجود مانند رقابت و تنش تاریخی چین و ژاپن، تضاد تاریخی چین و هند و مسئله ای مانند تایوان را با ترتیبات منظمی که ایجاد تعادل قوایی کند که در آن نقش محوری با امریکا باشد را دنبال کند. در این صورت رهبری جهانی امریکا احیا شده و امریکا می تواند دوباره در قله رهبری جهان قرار گیرد و نگران هیچ جریان حاشیه ای و جنبی در اداره مناسبات بین المللی نباشد. اما این دیدگاه های برژینسکی باید در معرض نقد و ارزیابی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.

 

نقد و ارزیابی

در ارزیابی سخنان برژینسکی اول باید بر ایده پردازی و اهمیت ایده در سیاست خارجی تاکید کرد. سیاست خارجی و مناسبات بین المللی هر کشور و من جمله ایالات متحده بازتابی از ایده ها، روند و چگونگی تعریف و تدوین منافع ملی و راه های تعقیب آن منافع است. لذا ایده در این مسئله جایگاه محوری دارد و ایده پردازی برژینسکی از این منظر حائز اهمیت است که نهایتا سیاست خارجی روندی ایده گرا است و این ایده ها در بررسی، ارزیابی، قدرت بخشی و بازسازی قدرت امریکا بی اثر نخواهد بود. تکیه اصلی که باید در مرحله اول مدنظر قرار گیرد، صرف مفهوم ایده پردازی است. اما آیا این ایده هایی که برژینسکی مطرح کرده است، عملی است؟ در این زمینه باید با ابهام ها و تردید هایی بحث را آغاز کرد که که بسیار حائز اهمیت است.

از نظر داخلی چالش های ایالات متحده هیچ گاه در تاریخ این کشور تا این اندازه فشرده و گسترده نبوده است. مراجعه و مطالعه مجدد سخنان اوباما در مراسم تحلیف ریاست جمهوری در ژانویه 2009 که در آن سیاهه ای از چالش های داخلی امریکا را مطرح کرد، این واقعیت را روشن می کند که برخی از چالش ها در حال مزمن شدن هستند و هر چند که ظرفیت مدیریت و ترمیم برخی از آن ها وجود دارد اما به نظر می رسد که اصلاح و تحول در مباحث داخلی بسیار سخت و راهی پر سنگلاخ است و یکی از علت های پرخاشگری جمهوری خواهان در مبارزات انتخاباتی جاری نیز فقدان راه حل برای این مسائل پیچیده است.

نکته بعدی که در این بحث وجود دارد، بعد بین المللی است. این که ایده های برژینسکی در عرصه جهانی قابل تعقیب است، با دو چالش اساسی مواجه است. اول چالش هایی که در داخل امریکا در حوزه سیاست خارجی وجود دارد. برخی از نخبگان امریکا، به هیچ رو ظرفیت پذیرش روسیه را به عنوان عضوی از خانواده غرب به لحاظ ساختارهای فکری ندارند. در حقیقت پیوستن روسیه به غرب در صورت تسلیم کامل فرهنگی و سیاسی روسیه امکان پذیر است و در بیست سال گذشته ثابت شده است که در داخل روسیه امکان تحقق این امر وجود ندارد. به هر حال مخالفت برخی از نخبگان، به صورت جدی و ساختاری، همراه با منافع گره خورده آن ها با مجموعه های دیگر اداری و نظامی، ادغام روسیه را کاری سخت و صعب معرفی می کند.

بر همین منوال مسئله چین را هم باید نرد نظر گرفت. در حال حاضر جناح هایی در امریکا به قدری با برآمدن جهانی چین مشکل دارند که مفهوم مهار چین در حال غلبه و تبدیل به جریان غالب در مباحث استراتژیک و عملی امریکا است. لذا زمینه پذیرش داخلی کار جدید مناسب با روسیه و چین را هم باید در نظر گرفت که در چشم اندازی کلی، ایده های برژینسکی را با معضلاتی رو به رو خواهد کرد.

اما در چالش دوم، رفتار روسیه و رفتار چین و تعریف نقشی که هر کدام از این کشورها در نظر می گیرند مشاهده می شود. در عین همراهی با امریکا در دوران بعد از فروپاشی شوروی، روسیه به طور پیوسته ای با پرسش های اساسی در مورد نیت امریکا و غرب، نه تنها در مورد رهبری جهانی، بلکه نیت های واشنگتن در مورد روسیه رو به رو بوده است. مجموعه حاکم کنونی روسیه، نسبت به غرب خوش بینی اولیه را از دست داده اند و در عین توسعه مناسبات، با احتیاطی استراتژیک به این مسئله نگاه می کنند. به نظر می رسد که این مسئله در روسیه نهادی شده است. در مورد چین هم هر چند که رفتار چینی ها تاجر مآبانه تر و از جنبه های ایدئولوژیکی فاصله گرفته است، ولی باز هم در عمق تحلیل های چین همیشه این حساسیت به چشم می خورد که امریکا نهایتا در صدد محدود کردن، نابود کردن و از بین بردن ظرفیت اثرگذاری چین در مناسبات بین المللی است و به راحتی نمی توان مجموعه نخبگان چینی را قانع کرد که یک حرکت یک سو و هماهنگ را دنبال کنند.

اما از مجموع آن چه ذکر شد باید این استنباط را داشت که دغدغه رهبری جهانی امریکا، به عنوان یک مسئله محوری در گفتمان های استراتژیک امریکا باقی خواهد ماند. این که چه جریانی بتواند گفتمان خود را بر سایر گفتمان ها غلبه دهد، تا حدی به ایده و تا حدی به واقعیت های سیاسی در داخل امریکا و دینامیزم و پویایی منطقه ای و بین المللی ارتباط پیدا می کند که کاملا در اختیار ایالات متحده نیست./12

 

نظر شما :