تهران سوژه تحریکات رسانه ای
رفتار رسانه ای دیپلماتیک، راهکار مقابله به مثل با غرب
دیپلماسی ایرانی: از دیرباز رسانهها در ساختن ذهنیتها و تاثیر بر افکارعمومی یکی از ابزارهای مهم در دست قدرتها به شمار آمدهاند.رسانهها در ماجرای جنگ عراق و افغانستان و یا تحولات اخیر کشورهای عربی بازهم تنها مرجع اصلی دسترسی به اخبار و سرنوشت نهایی دیکتاتورها در این کشورها بودند.اگر در تونس و مصر نبود پوشش های خبری ثانیه به ثانیه شبکه ای مانند الجزیره شاید روند انقلاب ها تا این اندازه سرعت نمی گرفت. ایران همواره سوژه رسانه های غربی و هیاهوهای تبلیغاتی آنها بوده است. در چند ماه اخیر همزمان با بالاگرفت صدای مخالفان برنامه هسته ای ایران فضای رسانه ای در غرب نیز با این هیاهو همصدا شده و پیش بینی رفتار دولتمردان غربی را سخت کرده است. دیپلماسی ایرانی با دکتر حسن نمکدوست تهرانی،کارشناس مسایل رسانهای، در خصوص روند تدریجی آمادهسازی افکارعمومی برای جنگ به ایران از طریق رسانهها گفتگویی داشت که در زیر میخوانید:
آیا رسانههای غربی امروزه در حال آمادهسازی افکار عمومی برای حمله به ایران هستند و به عبارتی فضای رسانهای به گونهای عمل میکند تا از تلخی معنای جنگ به ایران بکاهد؟
رسانهها به تنهایی نمیتوانند افکار عمومی را مجاب به پذیرش چیزی یا انجام عملی کنند. نهایت کاری که رسانهها میتوانند انجام دهند این است که موضوعهایی را در دستور کار افکار عمومی قرار بدهند. یعنی میتوانند به افکار عمومی بگویند درباره چه فکر کند و نه اینکه چه فکر کند. در واقع سیاستها و ابزارهای متعارف و بیشتر غیر متعارف رسانهای، از سوی هر دو طرف، به همراه مجموعهای بسیار مهم و گسترده از ابزارهای دیگر موجب شدهاند که توجه افکار عمومی جهانی به موضوع هستهای ایران روز به روز بیشتر شود. البته توجه افکار عمومی به این بحث تازه نیست. اگر شما سه چهار سال پیش هم با یک ژاپنی، یک آمریکایی یا آلمانی مواجه میشدید از جمله اولین موضوعهایی که با شما مطرح میکرد، مسئله هستهای بود، اما این توجه امروز بسیار بیشتر از قبل است.
مقصودتان از ابزارهای غیرمتعارف رسانهای چیست؟
پوشش رسانهای مجادله هستهای میان غرب و ایران در رسانههای جریان اصلی دو طرف بیانگر یک رفتار متعارف و صِرف رسانهای نیست. فضای متعارف رسانهای فضایی گفتوگویی است و نه یک فضای جنگ و ضد جنگ، تهدید و ضد تهدید و به تعبیر نظامی آفند و پدافند. در واقع اکنون با یک جریان جدی پروپگاندا و جنگ روانی از طریق رسانههای نزدیک به قدرت دو طرف مواجه هستیم. در این فضای پیچیده، سیاستها و رفتارهای متعارف رسانهای وزن چندانی ندارند، در مقابل، جریان پروپگاندا و جنگ روانی غلبه دارد و این جریان نه تنها به شفافیت فضا کمک نمیکند، بلکه بهطور مرتب مسائل را پیچیده و پیچدهتر میکند. مهار این جریان هم اصلاً کار آسانی نیست. مقصودم این است که موضوع از محدوده سیاستگذاری معمول رسانهای بسیار دور شده و باید آن را در سطح فراگیرتری بررسی کرد.
هم اکنون این سوال مطرح میشود که مضمون این دستور چیست و آیا همه قانع شدند که ایران خود را به سلاح اتمی مسلح میکند و در نتیجه باید به ایران حمله نظامی شود؟
اینکه خیلیها متقاعد شده باشند که ایران خود را به سلاح هستهای مسلح میکند موقعیت بسیار خطیری است، اما هنوز به این معنا نیست که افکار عمومی غرب پذیرفته است که حتماً باید به ایران حمله کرد. اصلا تنها با سیاستهای رسانهای نمیتوان مردم را به چنین اقدامی متقاعد کرد. بلکه مجموعهای از مولفهها باید کنار هم قرار بگیرند تا افکارعمومی مجاب شود که حمله به ایران تصمیم درستی است و بر اساس آن سیاستمداران هم به نظامیها دستور حمله دهند.
به مجموعه سیاستها و ابزارها برای مجاب کردن افکارعمومی اشاره کردید،آیا رسانهها یکی از ابزار مهم قدرت در دست غرب برای عادی جلوه دادن حمله به ایران است؟
تبلیغات سیاسی و پروپگاندا از طریق رسانهها یکی از ابزارهاست. همانطور که گفتم تأثیر متقابل روندهای دیپلماتیک (مذاکره کردن، تعلیق مذاکرات و یا بینتیجه ماندن مذاکرات)، روندهایی که درون سازمان بینالمللی انرژی اتمی یا شورای امنیت طی میشوند، اعمال گام به گام تحریمها و در نتیجه بحرانی شدن فضا، ادبیات سیاسی بسیار تندی که بین سران کشورها، هم ایران و هم غرب رد و بدل میشود، صفآراییهای نظامی در قالب مانورهای دو طرف، اعلام پادرمیانیها و بیحاصل ماندن آنها، جنگ رسانهای، ابراز نگرانی همسایههای ایران، فعالیت گروههای فشار در هر دو سو و بسیاری مؤلفههای دیگر همافزایی ایجاد میکنند و زمینه از کنترل خارج شدن موقعیت را فراهم میکنند.
اما در عرصه رسانهها، یک نکته قابل تأمل وجود دارد و آن اینکه عموم رسانههای تأثیرگذار غرب، هنوز قدری احتیاط میکنند و به صراحت تمام نمیگویند ایران به طور قطع و یقین و بر اساس مستندات قابل رجوع در کار ساخت سلاح هستهای است. اگر خاطرتان باشد در سرآغاز ماجرا رسانهها از قول سیاستمداران و صاحبنظران مطرح میکردند که ایران «احتمالاً در پی ساخت سلاح هستهای است»، مدتی طول کشید و در نتیجه مجموعه رخدادها و رفتارهای دو طرف این گزاره مطرح شد که ایران «منطقاً در پی ساخت سلاح هستهای است». اکنون در فضای رسانهای روی این گزاره بحث میشود که «ایران قطعاً در پی ساخت سلاح هستهای است» و این در حالی است که حتی به تازگی آقای پانهتا این گزاره را مطرح کرده که «ایران به زودی دارای سلاح هستهای خواهد شد». درست است که بین دو گزاره «ایران منطقاً در پی سلاح هستهای است» و این گزاره که «ایران قطعاً در پی سلاح هستهای است» تفاوت و مرز قابل ملاحظهای وجود دارد، اما این مرز شکننده است. میان این گزاره که «ایران قطعاً در پی سلاح هستهای است» و این گزاره که «ایران بهزودی صاحب سلاح هستهای خواهد شد» هم یک مرز وجود دارد، اما باز یک مرز شکننده! تبدیل کردن این گزارهها به هم از سوی غرب تنها و تنها به اتکاء سیاستهای رسانهای، چه در قالب متعارف و چه در قالب پروپگاندا و جنگ روانی، صورت نمیگیرد. باز هم تأکید میکنم مجموعهای از ابزارها در کار هستند و در این میان بهرهگیری از اشتباههای طرف مقابل هم یک اصل بدیهی در هر منازعه سیاسی است.
به نظر شما کدامیک از این گزارهها در افکار عمومی غرب تثبیت شده است؟
به نظرم ارزیابی آمریکاییها این است که تا حدود زیادی توانستهاند گزاره «ایران قطعاً در پی سلاح هستهای است» را تثبیت کنند و به همین خاطر آقای پانهتا گزاره «ایران بهزودی صاحب سلاح هستهای خواهد شد» را مطرح کرده است و این اصلاً چیز خوبی نیست.
گذر از این گزارهها به لحاظ رسانهای و تبلیغاتی چگونه رخ داد؟
گام اول چندان به لحاظ رسانهای و تبلیغاتی دشوار نبود. قانع کردن افکار عمومی به اینکه ایران احتمالاً و یا بهطور منطقی در پی سلاح هستهای است در رسانهها معمولاً بر پایه این پرسش صورت میگرفت که چرا ایران سالها در بیان فعالیتهای هستهای خود شفاف عمل نکرده است. اگر خاطرتان باشد وقتی آقای خاویر سولانا به ایران آمد و در گفتوگوی تلویزیونی شبکه 2 هم شرکت کرد چند بار روی همین پرسش تأکید کرد.
جا انداختن گزاره بعدی دشوارتر بود یعنی اینکه «ایران قطعاً در پی ساخت سلاح هستهای است»، بنابراین مجموعه ابزارهایی که ذکر کردم در این مرحله با شدت به مراتب بیشتری به کار گرفته شدند. به لحاظ رسانهای هم کوشش شد این پرسش در افکار عمومی شکل بگیرد که اگر موضع ایران، اعتلای علمی محض است پس چرا حاضر است تا به این حد تاوان بپردازد؟ میتوان هر کار علمی را برای دورهای متوقف کرد و پس از مدتی، با تفاهمهایی که صورت میگیرد کار علمی را از سر گرفت. اینکه غرب اعلام کرد آماده کمک به ایران به بهرهگیری از فنآوری آب سبک، تأمین سوخت مورد نیاز نیروگاه بوشهر و تجهیز نیروگاههای آزمایشی ایران است و نظایر آن در این چارچوب صورت گرفت. در این میان بهرهگرفتن از اظهارنظرهایی مانند ضرورت نابودی اسرائیل و یا موضوعهایی از این دست هم کاملاً قابل پیشبینی بود.
البته در بحث مضمون و ماهیت علمی فعالیت هستهای ایران دولتمردان کشور یک کنش رسانهای بسیار تأثیرگذار را نادیده گرفتند و آن اینکه اساساً بحث و فحص در یک کنش علمی جزء مقدمات و بدیهیات است. مثال میزنم 10 سال پیش تصمیم گرفته شد که دو زمینة زیستفناوری و نانوفناوری محور توسعه علمی کشور قرار بگیرند و حتی سندهای ملی هم در این زمینه تدوین شدند. طبیعی بود که عدهای با آن رویکرد مخالف باشند، این کار را به صلاح ندانند و پیشنهادهای تازهای داشته باشند. محل طبیعی این بحث هم رسانهها، سمینارها و نشستهای کارشناسی بود. اصلاً طبیعت فعالیت علمی، گفتوگو آن هم در فضای گشوده است. متأسفانه این اتفاق در بحث انرژی هستهای رخ نداد. ناگهان هالهای پیرامون بحث انرژی هستهای را گرفت و همین، برخلاف انتظارها، بحثبرانگیز شد. اگر مسؤولان با موضوع به لحاظ رسانهای عادیتر و روانتر رفتار میکردند شاید تأثیر رسانهای کار بیشتر بود.
میخواهم توجه را به این موضوع جلب کنم که همانطور که ممکن است اعلام بستن تنگه هرمز معنای خاصی را در افکار عمومی غرب بسازد و یا بیدار کند، رفتار رسانهای ما هم با موضوع هستهای، بهخصوص رفتار رسانهایمان در داخل کشور، میتواند معنیهایی را در افکار عمومی مردم دیگر کشورها بسازد و یا زنده کند. فکر میکنم دولتمردان ما حتما باید رویکرد رسانهایشان به موضوع هستهای را نه تنها از منظر جنگ روانی و پروپگاندا، بلکه بر اساس قابلیتها و کارکردهای متعارف رسانهای، که بسیار قابل توجه و برخلاف نظر متخصصان سیاست و امنیت گاه بسیار تأثیرگذارتر از تبلیغات و پروپگاندا هستند، به دقت مرور کنند.
تهیه کننده:تحریریه دیپلماسی ایرانی
نظر شما :