داستان توطئه قتل: ابهامها و روشنیها
ابهامها
بی تردید طرح این مسئله ابهامهای فراوانی را در بر دارد. 1. چگونگی ماجرا بسیار پر ابهام است و به قدری ابهام در این قضیه زیاد است که نه تنها سر و صدای تحلیل گران امریکایی را در آورده، بلکه برخی از مقامات امریکایی نیز به آن با دیده شک و تردید نسبت به چگونگی این قضیه و این که چگونه شکل گرفته، به چه شکل مطرح شده و به چه شکل دنبال خواهد شد، با دیده تردید مینگرند. ابهام در ماهیت قضیه بسیار زیاد است.
2. ابهام در زمان مطرح شدن آن هم وجود دارد. چرا در چنین زمانی این مسئله مطرح شده است؟ هرچند که در این مورد گمانهها و حدسهایی وجود دارد اما هنوز پر ابهام باقی مانده است.
3. نکته سوم پر ابهام مسئله بازیگران داخلی در امریکا در این قضیه است. بازیگرانی که در این قضیه مشارکت کرده اند، از بخش قضایی و امنیتی امریکا آمده اند اما این که چگونه این بخش با بحثهای سیاسی کلان تر پیوند خورده اند تا حدودی مبهم است. آیا شرایط داخلی هر کدام از این دستگاهها در طرج این قضیه موثر بوده یا این که ابعاد دیگری مد نظر بوده هنوز پر ابهام باقی مانده است.
4. در مورد نحوده مدیریت این ماجرا نیز ابهامات زیادی وجود دارد و این ابهامها تا حدی است که قضیه ساختگی بودن و برنامه ریزی شده بودن این جریان از ابتدا تا انتها توسط دولت امریکا را برجسته کرده است. در کمتر قضیه ای از این دست این قدر ابهام وجود دارد.
در کنار این ابهامات نکات روشنی نیز وجود دارد.
روشنیها
روشن است که این قضیه اولا نیتهای خطرناک و خبیثانه بخشی از حاکمیت امریکا را به نمایش میگذارد. نباید مسئله نیت شناسی را در رفتار سیاسی کم بها و کم اهمیت دانست. دقیقا این نیت است که رفتارهای دیگر را به دنبال میآورد. بی تردید و بدون شک روشن است که نیت طرح این مسئله و داستان تند تر کردن زبان گفتمان عمومیدر امریکا در خصوص ایران است. این زبان به زبانی تند که در پی آن عملیات تندتر و سنگین تر در خواهد آمد، قابل ترجمه است. مخصوصا اگر در نظر بگیریم که امریکا در به کار بردن این زبان نیتهای قبلی خود را نشان داده است.
در دو داستان کلاسیک و تاریخی که امریکا با اتهاماتی مبهم وارد ماجراجوییهای بزرگ تر شده را باید مد نظر قرار داد که یکی از آنها ورود امریکا به عملیات نظامیدر جنگ ویتنام است. این عملیات با داستانهای جانسون که تخیلی و کاملا ساختگی بود آغاز شد و در دوران معاصر حمله امریکا به عراق نیز با داستانی کاملا ساختگی مبتنی بر دسترسی عراق به سلاحهای کشتار جمعی دنبال شد. هیچ وقت نباید فراموش کرد که موسسات به ظاهر پژوهشی مانند IISS (International Institute of Strategic studies) گزارشهایی مدون و منظم کردند که نشان میداد عراق سلاحهای هسته ای دارد و نمایش معروف کالین پاول در شورای امنیت همراه با آمار و ارقام را کمتر تحلیل گری از یاد برده است. هر چه که هست روشن است که نیت امریکا از طرح این مسئله یک نیت خطرناک و غیر انسانی است.
نکته روشن دیگر این است که در مورد این ماجرا سرمایه گذاری زیادی صورت گرفته است. این سرمایه گذاری هم از نظر هزینه مالی و هم از نظر هزینه سیاسی و هم از نظر وقت و انرژی سازمانی که به آن تعلق گرفته است، قابل توجه است. این سرمایه گذاری نشان میدهد که این عملیات، عملیاتی بسیار طولانی و پرهزینه است. زمانی که مقامات دست اول قضایی و سخص رئیس جمهور امریکا وارد این جریان می شود نشان میدهد که این سرمایه گذاری تا چه حد اهمیت دارد.
اما باید توجه داشت امریکا در این سرمایه گذاری تنها نیست و با دو بازیگر دیگر همراه است که یا با اجماع نخبگان سیاسی آن مجموعهها وارد ماجرا شدند یا بخشی از این مجموعهها در این قضیه دست دارند. دو بازیگر دیگر یکی اسرائیل است و دیگری بخشی از حاکمیت عربستان. بی تردید مثلث همکاری میان امریکا، اسرائیل و عربستان که در چند سال گذشته علیه جمهوری اسلامیایران به طور منظم فعالیتهای منطقه ای و بین المللی را دنبال کرده است، در این قضیه دست دارد.
شاید حتی انتخاب عناوین سفرای عربستان و اسرائیل هم در این خصوص بی جهت نباشد. اما نکته جالب این است که بعد از طرح این که یک ایرانی قصد داشته که سفیر اسرائیل را هم بکشد و نام سفیر اسرائیل در کنار نام سفیر عربستان مطرح شد، در اذهان عمومی این را ایجاد کرد که این مثلث امریکا، اسرائیل و عربستان است که این ماجرا را ایجاد کرده ولی به خاطر حساسیتهای منطقه ای که احتمالا برخی از مقامات عربستان آن را احساس کردند و پیامدهای احتمالی بعدی در رسانهها و مسائل مربوط به افکار عمومی، نام سفیر اسرائیل حذف شد و اگر دقت کنیم میبینیم که به سفیر اسرائیل هم اشاره میشود اما بعد حذف میشود که این خود از نظر تحلیلی قابل دقت است. به هر حال مسلم و روشن است که در این داستان هزینههای زیادی سرمایه گذاری شده و در این زمینه نباید تردید داشت که این داستان خود بخشی از یک طراحی بزرگتر است.
نکته دیگری که روشن است این است که این ماجرا از طرف امریکا دنبال خواهد شد. امریکا در دو هفته گذشته نشان داده که مسئله را به لحاظ دیپلماتیک و حقوقی دنبال می کند. هرچند که با چالشهای عمده ای روبه رو است. در این راستا امریکا به کشورهای مختلف هیئتهایی را اعزام کرده و قصد دارد سیاست تحریم ایران را بین المللی کند. اما اگر در این زمینه موفق نشود روشن است که تحریمهای یک جانبه امریکا تشدید می شود. در حدود دو هفته قبل و تقریبا به طور هم زمان با این ماجرا، کمیته امور بانکی سنای امریکا جلسه استماعات (Hearing) ارزیابی تحریمهای اعمال شده نسبت به ایران را برگزار کرد و در آن تعدادی از کارشناسان صحبت کردند. هم زمانی این جلسات کنگره با این تحولات نشان می دهد که حداقل اقدام یک جانبه امریکا تحریم بانک مرکزی است که خود نشان دهنده نیتهای امریکا در مورد محدود کردن فضای تنفس بین المللی ایران است.
به هر حال این نکات روشن است و روشن است که ماجرا تا مدتی از نظر سیاسی و روانی مطرح خواهد بود. در این میان باید دید علت این قضایا و پیامدهای آن چیست؟
علتها و پیامدها
یک علت، تداوم در تهدید اندیشی ایران است و بلااستثنا در سی سال گذشته تمام دولتهای امریکا، ایران را به عنوان تهدیدی علیه امنیت امریکا قلمداد کردند. ولی بعد از پایان جنگ سرد و مخصوصا باز شدن فضای استراتژیک ایران با از بین رفتن قدرت شوروی سابق و بعد رژیم صدام حسین و طالبان، ظرفیت قدرت منطقه ای ایران افزایش پیدا کرد و این باعث شد که امریکا، ایران را بیشتر به عنوان تهدید قلمداد کند. تهدید قلمداد کردن ایران به صورت پایدار جزئی از استراتژیهای امریکا بوده که تشدید شده و ادامه پیدا خواهد کرد. در اسناد امنیت ملی امریکا که آخرین آن در سال 2009 و در دوره اوباما منتشر شده است، این مسئله مورد تاکید است. لذا تهدید اندیشی ایران یا ایران هراسی و طراحی در مورد ایران بخشی پایدار از استراتژی امریکا و یکی از علتهای طرح این نوع داستانها است.
نکته دوم این که تغییری در نوع و شکل طرح این قضایا و همین طور زمان مطرح شدن آن مشاهده میشود. در این زمینه که چرا در حال حاضر این مسائل مطرح میشود، دو نقطه نظر را در بین تحلیل گران بین المللی امور ایران می توان مشاهده کرد. اول این که ایران نسبت به چند ماه گذشته از نظر بین المللی در شرایط سخت تری قرار گرفته و لذا وقت افزایش فشار بر ایران است. اما تحلیل دیگری هم وجود دارد و آن هم این که ایران در شرایط بهتری قرار گرفته و بهار عربی فضای استراتژیک ایران را بازتر کرده است. چالش سوریه هم هر چند به جای خود برای ایران باقی است اما تا این لحظه تبدیل به روندی که منافع ایران را به کلی به خطر اندازد، نشده است. لذا اگر شرایط به این صورت ادامه پیدا کند، با سقوط رژیم مبارک یک عنصر ضد ایرانی از بین رفت، با پیروزی اسلام گرایان در کشورهای مختلف دیدگاههای ایران بیشتر مطرح شده و لذا شرایط ایران بهتر است. به هر حال هر چه که باشد، شرایط ایران یکی از عوامل طرح این قضایا است که نشان میدهد تفاوتی نسبت به قبل ایجاد شده است.
اما نکته سوم و حائز اهمیت این است که سیاست خارجی اوباما و سیاست خارجی برخی از کشورهای دیگر غربی منجمله فرانسه و انگلیس نسبت به گذشته تهاجمی تر شده و مجموعه ای که از آنها به عنوان لیبرالهای مداخله گر (Interventionist Liberals) یاد میشود و معتقدند ارزشهای غربی برتر است و باید آنها را حتی با به کارگیری ترکیبی از عوامل نظامیو غیر نظامیجهانی کرد، در حال قدرت گرفتن هستند. در سارکوزی این روند قابل مشاهده است. در انگلیس نیز چنین روندی مشاهده میشود. حتی میتوان گفت فرانسه در ترغیب امریکا بی تاثیر نیست، اما تحلیل گران سیاست خارجی امریکا معتقدند که دکترین اوباما در حال شکل گیری بیشتر است و بخشی از این شکل گیری استفاده از ابزارهای هوشمند تبلیغاتی، مداخلات نظامی و ماجراجوییهای گوناگونی است که این عوامل هم نمیتواند در بررسی و تحلیل این قضایا مورد توجه قرار نگیرد.
البته اینها همه طراحی است ولی در عالم واقع و در کنش و واکنشهای سیاسی، معلوم نیست که نتایج این نوع سیاستها آن گونه که طراحان آن میخواهند باشد. کما این که در مورد لیبی، بحث چند روز گذشته در اروپا این است که ناتو به شکل گیری یک دولت علاقمند به احکام اسلام کمک کرده که در اولین و اصلی ترین سخنرانی عبدالجلیل به عنوان رئیس شورای انتقالی بعد از آزادی کامل لیبی در حمایت از چند همسر گزینی دیده میشود. این تناقضهایی را در اروپا در مورد سیاستهای سارکوزی ایجاد کرده است. به علاوه داستان توطئه قتل و روشن بودن نیتهای شوم امریکا در ماجراجوییهای بعدی، باعث احیای حس میهن دوستی همه ایرانیان در سرتاسر دنیا شده و این نوع طرح قضایا به افزایش روحیه ملی در شناسایی و مقابله با تهدیدات دشمن در بین همه اقشار ایرانیان انجامیده و این خود نشان دهنده آن چیزی است که در ادبیات استراتژیک به عنوان عواقب ناخواسته (Unintended Consequence) است. امریکا تصور نمیکرد که با طرح این ماجرا روحیه میهن دوستی ایرانیان را در سرتاسر دنیا تقویت کند و این روند احتمالا در صورت افزایش این نوع تحریکات بیشتر هم خواهد شد. باید تاکید کرد که طراحی و نیت یک بحث است ولی عکس العملها و شرایطی که در واقعیت به وجود میآید، موضوع دیگری است.
در مجموع داستان توطئه قتل، داستانی پرلایه، پرموضوع، پر ابهام و در عین حال همراه با روشنی است که عمده ترین و برجسته ترین روشنی، مشخص شدن دقیق تر نیتها و سیاستهای امریکای اوباما در مورد ایران است که بی تردید بخشی از آن هم انگیزه، مصرف و بازخورد داخلی در سیاست داخلی امریکا در سال پرهیجان انتخاباتی دارد.
نظر شما :