نگاه پرآوزاه ترین رئیس دانشگاه تهران به گذشته

۱۷ بهمن ۱۳۸۶ | ۱۶:۰۸ کد : ۱۴۴۶ کتابخانه
یادداشت احمد بورقانی درباره کتاب خاطرات دکتر علی اکبر سیاسی
نگاه پرآوزاه ترین رئیس دانشگاه تهران به گذشته
اشارت
ساعت هنوز چهار بامداد نشده بود که از گوشه شرقی میدان حسن آباد مرحوم استاد رضا اصفهانی را سوار کردیم و زدیم به سمت پس قلعه. مرحوم آقا رضا همان کت و شلوار ساده ی مندرس طوسی با پیراهن سفید یقه بسته را برای آمدن به کوهستان پوشیده بود که در پارلمان بر تن می کرد و با شجاعتی بی روی و ریا بر مال اندوزان می تاخت و سخن خداوند را فرا یاد می آورد که " وَالَّذِينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ".
  
قرار بود آن روز در جوف پیاده روی درکوهستان درباره پاره ای مسائل اقتصادی از نظرات مرحوم اصفهانی بهره بگیریم . مهندس مهدی هراتی از دانشجویان شجاع و زندان رفته قبل از انقلاب و سردبیر ارشد آن روز خبرگزاری جمهوری اسلامی یعنی سال 1363و اخوی کهترش عبدالحسین خان به محض سوار شدن استاد، بحث را آغاز کردند.
  
نمی‌دانم چطور شد که دقایقی بعد از بلوار کشاورز در مرکز تهران سر درآوردیم و بعد از آن که از کنار ساختمان بلند شیشه ای وزارت کشاورزی رد شدیم یک باره و در میان گفت و گو ها صدای خنده استاد رضا اصفهانی بلند شد و گفت ای روزگار چه فکرهایی می کردیم و بعد از سکوت دوستان ادامه داد قبل از انقلاب هر موقع از مقابل این ساختمان رد می شدم با غیض پیش خود می گفتم چه انسان های پلیدی در این ساختمان حاکم اند و فکر نمی کردم روزگاری ریسمان چرخ های آن را به دست من بدهند تا دریابم چه تصور ناصوابی داشته ام. و بعد از روزهایی سخن گفت که در ابتدای پیروزی انقلاب سرپرست وزارت کشاورزی شد، و با مردان و زنانی رو با رو گردید بود که همه خوبی و شعور و دانش بودند و ما را پند داد که تعجیل سم مهلک قضاوت است. 
 
از آن روز به بعد هرگاه نوشته ای، گفتاری، مقاله ای و کتابی از صاحب منصبان قبل از انقلاب دیدم و شنیدم و خواندم هم سخنان مرحوم اصفهانی را به یاد آوردم و هم پند او را و امروز که خاطرات سیاسی مرحوم دکتر علی اکبر سیاسی رئیس سرشناس دانشگاه تهران از زیر چاپ خارج شده بیش از پیش به درستی آن اندرز پی می برم و وظیفه خویش می دانم درود و سلام خداوند را بدرقه راه فاضل پاک دست و زاهد سلیم النفس استاد رضا اصفهانی کنم که در کنار قضاوت منصفانه به ما آموخت که از اعتراف به اشتباه نهراسیم.
  
یک زندگی سیاسی
باری این همه را گفتم تا برسم به کتاب «یک زندگی سیاسی» یا خاطرات دکتر علی اکبر سیاسی که شیرین و ساده روایت گر زندگی مردی است که کوشید در مناصب حکومتی با قانون گرایی، توصیه ناپذیری و بیطرفی به درمان دردی بپردازد که هنوز درد ماست یعنی آموزش و پرورش ، با این تفاوت که آن روز کمیت مشکل اصلی بود و امروز کیفیت ، اما خوی استبدادی و سلطه طلب انسان های حریص و دنیا دوست و ناتوانی ها و بی جسارتی دست اندرکاران اجازه نداد او، آنچه را می اندیشید، به مرحله عمل درآورد.
 
علی اکبر سیاسی در سال 1274 در بن بستی جنب بازارچه مهدی موش در میدان شاهپور تهران دیده به جهان گشود و در سال 1369 بعد از 95 سال زندگی در لندن دیده از جهان فروبست. آموختن را با عمه جزو در مکتب شیخ محمد حسین در جنوب تهران شروع کرد و با دریافت درجه دکتری از دانشگاه سوربن در فرانسه در رشته روان شناسی یا علم النفس به پایان رساند. او دبستان و دبیرستان را در تهران به سر انجام رساند و با قبولی در آزمون اعزام به اروپا برای ادامه تحصیل ، به رغم مخالفت پدر سنت گرایش الباقی مدارج تحصیلی را در دو نوبت در پاریس طی کرد. 
 
دکتر علی اکبر سیاسی در کابینه های علی سهیلی، احمد قوام و ابراهیم حکیمی در مقام وزیر فرهنگ و در دولت سهام السلطان بیات در سمت وزیر مشاور و در دولت محمد ساعد در مقام وزیر خارجه از وزرای فعال و کارآمد بود اما همه آنچه از نام دکتر علی اکبر سیاسی باقی مانده به ریاست او بر دانشگاه تهران باز می گردد و نیز البته تلاش او برای کسب استقلال دانشگاه و مقاومت بی ثمر او در برابر اخراج اساتید توده ای و مسلمان.
 
سیاسی پر آوازه ترین رییس دانشگاه تهران از روز نخست تا امروز است و هر چند همه آنچه را رشته بود بعدها چون کوهی پنبه در برابرش نهادند اما همو بود که راه استقلال دانشگاه در ایران را به مردمان نشان داد.
 
پیش نویس قانون تأسیس دانشگاه تهران را که در 15 بهمن 1313 در دوره وزارت فرهنگ علی اصغر خان حکمت در مجلس شورای ملی تصویب شد دکتر علی اکبر سیاسی همراه با محمد علی فروغی، غلامحسین رهنما، عیسی صدیق در کمیسیون ویژه در اداره تعلیمات عالیه وزارت فرهنگ تهیه و تنظیم کردند. بر اساس این قانون دانشگاه تهران از 6 دانشکده «پزشکی»، «حقوق»، «فنی»، «معقول و منقول» «ادبیات »و« علوم» انسانی» تشکیل شد.
 
دانشگاه تهران تا سال 1321 زیر نظر وزارت فرهنگ اداره می گردید، در آن سال دکتر سیاسی مسولیت وزارت فرهنگ دولت احمد قوام را پذیرفت و از همان روز نخست پای خود را در یک کفش کرد تا موفق شد در 15 بهمن 1321 در سالروز تاسیس دانشگاه تهران، موافقت محمدرضا پهلوی را برای اعلام استقلال دانشگاه تهران جلب کند و این مهم را نخست وزیر در مراسم سالگرد دانشگاه اعلام کرد. بر اساس طرح استقلال، رؤسای دانشکده ها به اتفاق آرا رای دادند که مسئولیت دانشگاه تهران به دکتر سیاسی سپرده شود که پدر استقلال دانشگاه است.
 
دکتر سیاسی تا سال 1333 در کنار عضویت در کابینه ها ،اداره امور دانشگاه تهران را بر عهده داشت . در دوره مسئولیت وی حوادث مهمی در دانشگاه تهران رخ داد که حمله مسلحانه ناصر فخرآرایی به محمد رضا شاه، حادثه تلخ و دردناک 16 آذر 32 و شهادت مهدی شریعت رضوی واحمد قندچی ومصطفی بزرگ نیا سه دانشجوی نامدار و تلاش گسترده شاه، دربار و دستگاه های امنیتی برای اخراج اساتید توده ای و مسلمان از آن جمله است و این همه با توسعه تدریجی دانشگاه همراه بود.
 
تصفیه اساتید دانشگاه
دکتر علی اکبر سیاسی البته با قلمی ساده و شیوا حوادث روزگار خود را با بهره گیری از یادداشت های روزانه اش در کتاب «یک زندگی سیاسی» روایت کرده است اما مشتاقان تاریخ را ناخواسته به یادداشت هایی رهنمون ساخته که روزانه نوشته وعلی القاعده اکنون در جایی یا نزد کسی به امانت است و بدون برو و برگرد اعتبار و سندیت آنها با این کتاب قابل قیاس نیست که جلد اول خاطرات دکتر سیاسی نام گرفته است.
 
نمی دانم این گفته منسوب به انگلس که تاریخ دوبار تکرار می شود بار نخست تراژدیک و مرتبه دوم مضحک چقدر قابل اتکا و اعتناست اما با توجه به حوادثی که برای تصفیه و اخراج اساتید خوش نام و دانشمند دانشگاه های کشور در جریان است شاید بد نباشد نگاهی بیندازیم به آن قسمت از خاطرات دکتر سیاسی که به ماجرای اعمال فشار بر روی او برای اخراج اساتید دانشگاه تهران اختصاص دارد و گفته یاد شده را به ذهن می آورد.
 
بر اساس یادداشت های روزانه دکتر سیاسی روز شنبه 7 فروردین 1327 در جریان سلام نوروزی وزرا، محمد رضا پهلوی خواستار اخراج اساتید توده ای از دانشگاه می شود اما دکتر سیاسی ضمن آن که متذکر می گردد این افراد در دانشگاه، بیطرف هستند و مرام خود راتبلیغ نمی کنند مخالفت ضمنی خود را با این درخواست عیان می سازد و متذکر می شود هر اقدامی باید زیر نظر شورای دانشگاه باشد. دکتر سیاسی در یادداشت های خود نوشته است: « شاه بسیار تند و عجول به نظر می رسید معلوم بود او را خوب پر کرده بودند. به توضیحات و اشکالات من توجهی نداشت. یکی دو بار هم گفت: اگر دانشگاه مستقل است و می خواهید مستقل بماند باید خودش به تصفیه خودش بپردازد و الا استقلالش باید گرفته شود.   
 
دکتر سیاسی به رغم فشار نخست وزیر (حکیمی)، وزیر جنگ (سپهبد یزدان پناه)، وزیر کشور (سپهبد احمدی) و وزیر دادگستری (سروری) برای اجرای درخواست شاه، با تطویل موضوع به مقاومت در برابر این درخواست غیرقانونی دست زد اما ماجرای حمله به شاه در 15 بهمن 27 دردانشگاه تهران دکتر سیاسی را به موضع ضعف برد و سرانجام رادمنش، جودت، فریدون کشاورز، کیانوری و فروتن به دست وی از دانشگاه اخراج شدند.
 
فشارها برای اخراج اساتید بعد از کودتای 28 مرداد ادامه یافت و بعد از آن که 12 تن از استادان دانشگاه تهران یعنی مهندس مهدی بازرگان، دکتر عبدالله معظمی، دکتر یداله سحابی، دکتر جناب، دکتر کریم سنجابی، دکتر آل بویه، دکتر نواب، دکتر عابدی، دکتر محمد قریب و مهندس حسیبی در محکومیت کودتا و لایحه کنسرسیوم بیانیه ای را امضا کردند فشار شاه از طریق سپهبد زاهدی بالا گرفت.
 
دکتر سیاسی با اساتید امضا کننده نامه جلسه ای برگزار می کند و ضرورت حفظ و استقلال دانشگاه تهران را بهانه می کند و از آنها می خواهد صورت مجلسی تهیه و امضا کنند که قصد اهانت به مقامات بالا را نداشته اند. مهندس بازرگان به طور جدی با این صورت مجلس مخالف می کند و سرانجام با سخت گیری های او متنی تهیه می شود اما شاه وقتی نامه را می خواند آن را روی میز پرت می کند و می گوید من اخراج آنها را خواسته ام نه امضای این ورقه را. 
 
بد نیست این جا به بخشی از مکالمه سپهبد زاهدی نخست وزیر کودتا و دکتر سیاسی که در صفحه 308 کتاب آمده توجه کنیم:
 
(زاهدی) دو روز بعد تلفنی مرا خواست و گفت: « اعلیحضرت ورقه را خواندند و آن را پرت کردند روی میزشان و گفتند من اخراج آنها را خواسته ام نه امضای این ورقه را.»
 
نخست وزیر گفت: «ملاحظه می کنید؟ چاره ای نیست جز این که اخراج شوند.»
 
گفتم: «استاد یک کارگر یا یک کارمند عادی نیست که بتوان به آسانی عذرش را خواست. اینها شخصیت های علمی هستند و هر کدام در رشته خود متخصص و کم نظیر و احیاناً در ایران بی نظیرند. از دست دادن آنها، به فرض این که ممکن باشد ـ قسمت مهمی از کارهای آموزشی و علمی دانشگاه را معطل خواهد کرد.»
 
گفت: «جناب آقای رئیس دانشگاه، اینها که می گویید به خرج اعلیحضرت نمی رود. ایشان اخراج این آقایان را خواسته اند.»
 
گفتم: «به خرج برود یا نرود! من اگر دستم را قطع کنند با ابلاغ اخراج این استادان موافقت نخواهم کرد.»
 
گفت: «همینطور؟»
 
گفتم: «همینطور.»
 
گفت: « یعنی می گویید همین طور به عرض برسانم؟»
 
گفتم: «مختارید.»
 
البته این بار نیز اساتید یاد شده از دانشگاه اخراج شدند اما به دستور وزیر فرهنگ بدون پیشنهاد وموافقت رئیس دانشگاه و بر خلاف قانون.
 
درد اصلی
دکترسیاسی دربازگشت اول از اروپا درد اساسی جامعه ایران را به درستی بی سوادی اکثریت قریب به اتفاق مردم تشخیص می دهد و با همراهی چند تن از تحصیل کردگان اروپا انجمن ایران جوان را تاسیس می کندکه "تعلیمات عمومی اجباری مجانی"یکی از مواد مهم مرامنامه آن بود.او از نخستین لحظه ای که کمترین قدرت اجرایی به دستش افتاد به تهیه ی مقدمات اجرای ایده تعلیمات عمومی اجباری مجانی کمربست.اولین سمت دولتی دکتر سیاسی ریاست اداره ی تعلیمات عالیه وزارت فرهنگ بود که تهیه پیش نویس لایحه ی تربیت معلم و تاسیس دانشسراهای مقدماتی از نتایج ان است .بعد از این سمت، دکتر سیاسی در سال1321 به وزارت فرهنگ رسید و بی درنگ لایحه ی "تعلیمات ابتدایی عمومی مجانی "را تهیه کرد. وی متذکر می شود زمانی که لایحه را به حضور شاه جوان بردم چون تنها یک سال از سلطنتش می گذشت و هنوز دل و جانش آماج تیر چاپلوسان و غرض ورزان و سودجویان قرار نگرفته بود شور و شعفی فراوان نشان داد و به من تبریک گفت و تاکید کرد لایحه را زودتر از تصویب دولت بگذرانم و تقدیم مجلس کنم.
 
دولت لایحه را بلافاصله تصویب و تقدیم مجلس کرد اما در مجلس چاله های پی در پی کمیسیون‌ها اجازه تصویب آن را در زمانی‌که دولت قوام روی کار بود نداد. قوام سقوط کرد و علی سهیلی مأمور تشکیل دولت شد. دکتر سیاسی به ‌شرط انجام کار ناتمام ادامه وزارت فرهنگ را می‌پذیرد. دکتر سیاسی که همچنان با سد مجلس رو‌به‌روست دست به دامن شاه می‌شود. شاه به «متولیان» مجلس سفارش می‌کند اما "امر ملوکانه" مطاع نمی‌شود. وزیر فرهنگ مجدداً به گلایه نزد شاه می‌رود و ادامه ماجرا را چنین می نویسد: «او (شاه) را نسبت به این موضوع سرد یافتم. بی‌پروا و با کمال احترام علت را پرسیدم. او که در آن زمان بسیار روراست بود و هیچ چیز را لااقل از من پنهان نمی‌داشت صریحاً گفت: به من می‌گویند تصویب و اجرای این قانون صلاح نیست، بعدها ایجاد زحمت خواهد کرد. با تعجب فراوان علت را جویا شدم. گفت: بچه‌های رعایا که با سواد شوند بعدها اوراق تبلیغاتی کمونیست‌ها را می‌خوانند، خودشان کمونیست می‌شوند و دیگران را نیز به این مرام تبلیغ می‌کنند. »   
 
دکتر سیاسی البته شاه را دگر بار قانع به پشتیبانی لایحه کرد و به‌رغم آن‌که اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان مجلس یا خود از ملاکین و متمکنین بودند یا گماشتگان و برگزیدگان آنان و اجرای این قانون را برای آینده خود و فرزندانشان خطرناک می‌دانستند در تاریخ مرداد 1322 موفق شد لایحه را به تصویب نهایی مجلس برساند. اما اجرای این لایحه نیز خود داستانی پر درد دارد و چاره ای ندارم که علاقمندان را برای پیگیری آن به خواندن خاطرات دکتر سیاسی ترغیب کنم تا ناشر محترم نیز از این طریق کف نانی به دست آرد.
 
همه سخن این بود که درد بی‌سوادی که تنها البته خواندن و نوشتن معنا نمی‌شود دردی کهنه و مزمن است و اهل رأی و نظر به روشنی دریافته‌اند که اصلاح‌گری در جامعه ما به جایی نمی‌رسد مگر آن‌که از آموزش و پرورش بیآغازیم.
 
ترور شاه
دکتر سیاسی درباره حمله مسلحانه ناصر فخرآرایی به شاه تیر اتهام خود را متوجه سپهبد علی رزم آرا رئیس ستاد مشترک ارتش می کند. شاه روز 15 بهمن 1327 در محوطه مقابل دانشکده حقوق زمانی که دکتر سیاسی برای خیرمقدم اولین کلمات را ادا می کند هدف تیر فخرآرایی قرار می گیرد . سیاسی می نویسد: « تمام صحنه که بازیگران آن ضارب و شاه بودند- و تعجب داشت که یکی از تیرها به من که در دو قدمی شاه بودم اصابت نکرد- بی مبالغه به بیست ثانیه نرسید.
 
همین که ضارب دست های خود را به هوا بلند کرد ناگهان سپهبد یزدان پناه آجودان شاه با صدای کلفت خود فرمان داد: «بزنید حرامزاده را»، که سربازان با تفنگ به جان ضارب افتاده آنقدر زدند که نقش زمین شد. در آن چند ثانیه تیراندازی، شاه خود را کج و راست می کرد و معلوم نبود تیرها به کجایش خورده اند. فقط پشت سر او روی شانه ها سوراخی دیده می شد و دکتر صالح که آن را دید گفت: «finished» یعنی «کارش ساخته شده». در این موقع دکتر اقبال به سرعت خود را به شاه رساند، او را بغل کرد و در اتومبیل سلطنتی، که هنوز جا به جا نشده بود جای داد و همراه او بی درنگ عازم بیمارستان شد.
 
همزمان با این جریان، حاضران متوجه ضارب ـ که مانند نعش بر زمین افتاده بود ـ شدند که ناگهان رئیس شهربانی (سرتیپ صفاری) هفت تیر کشیده گلوله ای بر مغز ضارب نیمه جان خالی کرد. نکته قابل توجه دیگر، که شاید به روشن ساختن ریشه این سوء قصد کمک کند این است که در مراسم 15 بهمن و نظایر آن همیشه رئیس ستاد ارتش هم حضور داشت ولی آن روز در این مراسم نبود.
 
خوب به یاد دارم که قبل از ورود شاه، محمود جم وزیر دربار، متوجه این غیبت شده و به من گفت: رئیس ستاد کجاست؟ شاه الان تشریف می آوردند او هنوز نیامده است. بعدها از وجوه مختلف تعبیر و تفسیری که درباره این سوء قصد نسبت به شاه به عمل آمده است یکی این بود که رزم آرا، رئیس ستاد ارتش، در توطئه دست داشته و در دفتر خود منتظر بوده تا پس از دریافت خبر موفقیت آمیز بودن سوء قصد فوری زمام امور را به دست گیرد. به هر حال بعدها سوء قصدی که نسبت به خود او شد، و این بار موفقیت آمیز بود؛ مؤید فرضیه فوق به شمار رفته است. »
 
ناگفته نماند که این حادثه به بازداشت یک روزه دکتر سیاسی نیز در شهربانی انجامید.
 
پند وعبرت و تهران قدیم
دکتر علی اکبر سیاسی در خاطرات خود که خوش خوان و شیرین است کوشیده نشان دهد که روایت گری صادق است، بیطرفانه داوری می کند، خوش بین است، حقوق افراد را محترم شمرده و برای شخص اول کشور نیز ناصحی مشفق و صریح اللهجه بوده است. به علاوه او فردی قانون گرا و توصیه ناپذیر بوده است که نه حاضر شد برای استخدام مرحوم استاد محمد محیط طباطبایی در دانشگاه تهران قدمی بردارد و نه باجی به دکتر مظفر بقایی بدهد تا به رتبه استادی ارتقا یابد.
 
در خاطرات دکتر سیاسی نکات و مطالب پند آموز و عبرت آمیز فراوان است و در کنار آن مشتاقان شناخت تهران قدیم می توانند به اطلاعات دست اولی از این شهر بی رحم و صد دروازه دست یابند که روزگاری جایی دلچسب و زیبا برای زندگی مردمان بوده است.
 
بارها گفته اند و نوشته اند برای هر کس که در مصادر مهم جامعه قرار گرفته باید این حق را قائل شد که روایت خود را از حوادث روزگار و نقشی که ایفا کرده بیان کند والا تاریخ ناقص ثبت و ضبط می شود. راوی بدون تردید می کوشد گفتار و کردار خود را توضیح دهد و از درستی آن دفاع کند، یا به نادرستی آن اعتراف، و این برای عبرت گرفتن از حوادث و سوانح روزگار ضرورتی انکار ناشدنی است. خاطرات دکتر سیاسی نیز از این قاعده مستثنی نیست.
 -----------------------------------------------------------------------------------------------------
 
شناسنامه کتاب
 
* یک زندگی سیاسی
 
(خاطرات دکتر علی اکبر سیاسی)،
 
تهران،نشر اختران چاپ اول ،1386،
 
369 صص،3700 تومان 

( ۵ )

نظر شما :