به نظر من روسيه با آمريکا کنار مى آيد
گفت و گو با هنرى کيسينجر، وزير امورخارجه اسبق آمريکا
هنرى کيسينجر، وزير امورخارجه اسبق آمريکا کاملا با ولاديمير پوتين، رييس جمهور روسيه آشناست. مجله تايم به دليل همين آشنايى و به مناسبت انتخاب پوتين از سوى اين مجله به عنوان مرد سال، مصاحبهاى با وى درباره اقدامات اخير پوتين، ميراثش و اين که آمريکا چگونه بايد با يک روسيه احياى شده دست و پنجه نرم کند، ترتيب داده است.
دميترى مدودف جانشين منتخب ولاديمير پوتين گفته است که مىخواهد پوتين به عنوان نخست وزير در کاخ کرملين باقى بماند. اين زياد شبيه يک انتقال دموکراتيک نيست.
به طور واضح ولاديمير پوتين يک شخصيت حاکم در روسيهى امروز است. وى با به دست آوردن ٣/٦٤ درصد از آراى انتخابات پارلمانى مىتواند مجلس دوماى اين کشور را کنترل کند. اما با اين وجود من روسيه را يک کشور ديکتاتور قلمداد نمىکنم.
٣/٦٤ درصد آرا نشان مىدهد که بخش قابل توجهى از جمعيت روسيه به پوتين راى نداده است. جايگاه نخست وزير از نظر قانون اساسى با جايگاه رييس جمهور متفاوت است. بنابراين دامنهى شايان توجهى براى تکامل و تصور وجود دارد.
آمريکا نبايد سياست خارجىاش را در قبال روسيه با تجويز کردن پروسههاى تاريخى اشتباه بگيرد. مهم است که اولويتهايمان درست باشند. طرحهاى آمريکا نمىتواند وضعيت داخلى روسيه را دوباره بسازند، به ويژه در کوتاه مدت. روسيه کشور وسيعى است که با چين، جهان اسلام و اروپا هم سايه است.
روابط همکارانه با روسيه براى راهحلهاى جهانى و صلح مهم است. البته ما هم چيزهايى داريم که ترجيح مىدهيم و همفکرىهاى خودمان را داريم. اما بايد به دولتى در روسيه بپردازيم که وجود دارد و ما نياز داريم تا بعضى از متعادل سازىها را در کشورى در دوره انتقال درک کنيم.
شما اين تفاوت را چگونه توضيح مىدهيد که در غرب پوتين را يک فرد خشن، خودکامه و غير دموکراتيک مىدانند اما وى از حمايت روسها نيز برخوردار است؟
او به اين دليل در روسيه محبوبيت دارد که زمانى رييس جمهور شد که روسها آن را نقطهى ضعفى در تاريخشان مىدانستند. پوتين طى دورهاى رييس جمهور شد که امپراطورى شوروى از هم پاشيده بود و حاکميت روسيه از نظر اقتصادى فرو پاشيده بود. مردم روسيه وى را با استاندارد زندگى امروز در قياس با آن چه که وى سرکار آمد قضاوت مىکنند.
آنها هم چنين وى را براى بازگرداندن روسيه به نظر آنها البته به يک جايگاه قابل احترام در سيستم بينالمللى ارزشمند مىدانند و احتمالا بسيارى از روسها فکر مىکنند که اين سيستم دولت جديد بيشتر پاسخگوى ملت است تا سيستم پيشين، حتى اگر ما با استانداردهاى غربى آن را دموکراتيک ندانيم.
شما با وى بسيار ملاقات کردهايد، او چه جور فردى است؟
کيسينجر: او بسيار باهوش است و در مورد موضوع مورد بحث بسيار تمرکز دارد و با مسايل سياست خارجى نيز کاملا آشناست. او تلاش نمىکند که با جاذبهى شخصىاش تو را تحت تاثير قرار دهد. اين به دليل ترکيبى از انزواطلبى، هوش قابل توجه مهم استراتژيک و ناسيوناليسم روسى است.
وى خواهان چگونه روابطى با غرب است؟
به نظر من او غرب را يک بلوک متحد نمىداند. وى به دليل اين که با درک خود از منافع ملى سياست خارجى را به پيش مىبرد بنابراين از اختلافات غرب براى مستحکم کردن جايگاه روسيه استفاده نخواهد کرد.
انگيزه اصلى وى پيوستن روسيه به جامعه دموکراتيک و يا حتى جامعه غرب نيست آنچه که وى به دنبالش است بيش از همه احترام به روسيهاى است که هويت خودش را تعريف کرده است. به نظر من او روابط دوستانه و همکارانه با آمريکا را ارج مىنهد البته بر اساس درک واضحى از هر جنبه منافع ملى و احترام به آنها.
بنابراين شما سطح روابط مسکو و واشنگتن را چگونه ارزيابى مىکنيد؟
روابط شخصى پوتين با بوش بسيار خوب است. زمانی که بوش در اولين ديدارش با پوتين اعلام کرد که چشمهاى پوتين او را به دام انداختند و وى فردى هم توان و مطابق با خود را در آن ديده، رسانههاى آمريکا به تمسخر اين سخن پرداختند. اما اين براى پوتين مساله به رسميت شناختن برابرى و واجد شرايط داشتن روابط برابر با آمريکا بود.
آن چه که پوتين در بوش قابل احترام مى بيند اين است که بوش او را موعظه نمىکند. او از اين که بوش در دفاع از منافع ملى آمريکا بسيار سخت گير است ناراحت نمىشود زيرا اين چيزى است که او از سياستمداران انتظار دارد. البته در سطوح ديگر گاهگاهى مسايلى نيز بوجود مىآمدند. هر دو طرف به طور تئوريک مىخواهند که با يکديگر همکارى کنند. اما هر دو طرف کارهايى مىکنند که موى دماغ هم مىشوند.
وقتى که ما روسيه را درباره اوضاع داخلىاش موعظه مىکنيم کفر روسيه در مىآيد. يا وقتى که مقامات اصلى آمريکايى به طور لجوجانهاى با مخالفان رژيم روسيه در سطوح عالى در مسکو ديدار مىکنند، يا وقتى که ما نيروهاى ناتو را تا داخل سرزمينهايى که با مرز روسيه نزديک هستند، افزايش مىدهيم. در همين حال هنگامى که رهبران روسيه با کشورهاى هم سايهشان هم چون کشورهاى کاملا مستقل رفتار نمىکنند، ما ناراحت مىشويم و آمريکايىهاى بسيارى وجود دارند که ديدگاههاى بسيار تندى درباره وضعيت داخلى روسيه دارند.
بنابراين دورههايى وجود دارند و بعضى از مسايل تاريخچه طولانى دارند. از طرف ديگر نياز سريعى به هم کارى وجود دارد. گرايش بسيار زيادى براى رفتار با روسيه به عنوان تهديدى جهانى براى آمريکا وجود دارد.
روسيه مشکلات بسيار زيادى در داخل کشور خودش دارد. روسيه مرزهاى طولانى و بىثباتى دارد، نرخ مرگ و مير در روسيه واقعا ناخوشايند است. جمعيت آن دارد کاهش مىيابد پس بنابراين به روسيه نبايد به چشم يک تهديد جهانى نگاه کرد اما روسيه مىخواهد که به عنوان يک قدرت شاخص به آن احترام گذارده شود.
مساله اين است که آيا مىتوانيم روابط سازنده با کشورى را گسترش دهيم که ما به همکارىاش در رابطه با ايران و تا حدودى در رابطه با عراق و در رابطه با حل مساله صلح خاورميانه نياز داريم؟ آنها هم چنين شريک ضرورى در مسايل جديد هم چون انرژى و محيط زيست هستند که تنها با همکارى جهانى حل مىشوند تا رقابت.
شما به ايران اشاره کرديد. آيا به نظر شما نتيجه گزارش اخير برآورد جامعهى اطلاعاتى آمريکا دربارهبرنامهى انرژى هستهيى ايران کار آمريکا را براى متقاعد کردن روسيه براى حفظ يک جبهه متحد با اين کشور در قبال برنامهى هستهيى ايران مشکلتر کرده است؟
به نظر من ارزيابى استراتژيک روسيه از مساله هستهيى ايران تقريبا شبيه ارزيابى ماست. اما نتايج تاکتيکى آنها درباره آينده نزديک متفاوت است. تفاوت در نزديک بودن تهديد استراتژيک ايران است. اما اگر روسها متقاعد مىشدند که اين تهديد نزديک است، در آن صورت ما با هم مىبوديم. سوال اين است که آيا آن قدر دير نشده است که ديگر نتوان اقدام سودمندى را انجام داد؟
ما در مورد وضعيت داخلى روسيه به صورت کوتاه صحبت کرديم. آيا آمريکا منافعى در سخن راندن در مورد موضوعاتى هم چون محدود کردن آزادى سياسى و آزادىهاى مدنى نمىبيند؟
اول از همه مهم است که درک کنيم پوتين نماينده چيست و کيست. پوتين هم چون استالين نيست که احساس کند که لازم است کسى را که ممکن است به طور بالقوه در زمانى با وى مخالفت کند، نابود کند. پوتين کسى است که مىخواهد قدرتى را که لازمه به موفقيت رسيدن وظيفهى سريعاش است، جمع آورى کند. بنابراين شاهد يک محدوديت عمومى بر آزادىهاى مدنى نيستيم.
البته ما مىبينيم به آزادى مدنى گروههايى که به نظر وى تهديدى براى رژيم هستند، تجاوز مىشود. اين فرآيند نامتوازن است. تلويزيون کنترل مىشود، روزنامهها به ميزان زيادى آزاد هستند، اما اين که آمريکا اين قدرت را دارد تا ساختار داخلى روسيه را با تهديدهايى تغيير دهد، چيزى نيست جز دعوت به يک بحران هميشگي. آمريکا بايد از ارزشهاى دموکراتيک دفاع کند و بايد در جستجوى اين باشد تا از حقوق بشر دفاع کند. اما بايد اين اهداف را در رابطه با اهداف ديگر هماهنگ کند.
هم پوتين و هم بوش وارد سال آخر رياست جمهوريشان شدهاند. شما با هر دوى آنها صحبت مىکنيد. پيش از اين که از قدرت کنار بروند چه چيزى را مىتوانند با هم به دست بياورند؟
پوتين نمىخواهد که شاهد يک آمريکاى برتر باشد به دليل اين که آمريکاى مافوق تا آن جايى که به روسيه مربوط مىشود بر حسب تعريف هيچ محدوديتى ندارد. پس هر جا که بتواند تلاش مىکند تا ما را متعادل کند، يعنى ما را از جايگاهى که داريم محروم نمىکند اما نمىگذارد که از اين جلوتر برويم.
در همين حال بنا به تفکر ژئواستراتژيک پوتين، آمريکا شريک عقلانى روسيه خواهد بود. ما در مرز با روسيه قرار نداريم. ما هيچ بخشى را از قلمروى روسيه نمىخواهيم، اصلا ما هيچ زمان در تاريخ خواهان قلمروى روسيه نبودهايم و بسيار هم قدرتمند هستيم. ما مىتوانيم با روسيه در مورد امنيت جهانى همکارى کنيم و پيوستن روسيه به آمريکا، به روسيه تشخص مىدهد. تمام اين واقعيات فرصتهايى را فراهم مىکند. در صورتى که ما بتوانيم ماموريتمان را در راستاى اهداف استراتژيک قرار دهيم، ايران، روند صلح خاورميانه و راه برد جهانى درباره عدم گسترش سلاحهاى هستهيى، تمام اينها فرصتهايى عالى هستند.
به نظر روسيه آنها چه چيزى از شراکت با آمريکا به دست مىآورند؟
در وهلهى اول امنيت. دوم، پرستيژ و تشخص. سوم همکارى اقتصادى در مورد مسايل جهاني. روسيه با آسيا، خاورميانه و اروپا نزديک است و در هيچ کجايى هم پيمانان طبيعى ندارد. به طور سنتى در جايى که سرباز نداشته است همپيمانانى براى خود به جاى نگذاشته است.
از نظر تاريخى روسيه به بزرگى و ابهت خودش با سياست خارجى وسعت گرايانه هويت داده است. هم اکنون جنبه امپرياليستى سياست روسيه به جنگ سرد پايان داده است. آنها ديگر منابع انجام اين کار را در اختيار ندارند. اين کار به سياست جديد روسيه نياز دارد و هم چنين به زمان نياز دارد تا آن را توسعه دهد و به آن عادت کند.
تاريخ دانان رياست جمهورى و ارزش پوتين را چگونه ارزيابى مىکنند؟
آمريکا به سختى مىتواند ذهنيت روسيه را بخواند. اگر اصلاح طلبان بزرگ روسى را هم چون پتر کبير و کاترين کبير به عنوان نمونه در نظر بگيريم، آنها در داخل بسيار خودکامه بودند اما بر اساس استانداردهاى فعلى غربى بسيار پيش رونده بودند.
کاترين کبير روابط نزديکى با فيلسوفان داشت. پتر کبير يک سال در اروپا زندگى کرد و ماموريتهايى را مرتبا در اروپا ترتيب مىداد اما در داخل به نظر آنها روسيه مىبايست سازماندهى شده باشد تا توانايىهاى حداکثرى جامعه بتواند بر روى کشور متمرکز شود.
اگر با اين ديدگاه به پوتين بنگريد، مىبينيد که وى تصور مىکند که يک مصلح است. احتمالا او به عنوان يک شخصيت تاثير گذار در تاريخ کشورش ياد شود اما او يک دموکرات نيست. به او چه درجهاى داده خواهد شد، هنوز خيلى زود است که بگوييم. ولى به طور حتم درجهاى شاخص خواهد بود. در صورتى که يک رهبر يک سيستم را نهادينه کند و کاملا متکى به يک تن نباشد، عالى و بزرگ خواهد شد. بايد ببينيم که آيا پوتين مىتواند اين کار را بکند يا خير.
نظر شما :