سياست خارجى آمريکا در سه پرده
نگاهى به کتاب «شانس دوم: سه رئيسجمهور و بحران ابرقدرتى آمريکا» نوشته زيبگنيف برژينسکى
شانس دوم: سه رئيسجمهور و بحران ابرقدرتى آمريکا
نويسنده: زيبيگنيف برژينسکى
انتشارات بيسيک بوکز، مارس 2007
240 صفحه، 26.95 دلار
در ماههاى پيش از آغاز تهاجم نظامى آمريکا به عراق، زيبيگنيف برژينسکى، مشاور امنيت ملى سابق آمريکا در زمان جيمى کارتر، يکى از معدود کارشناسان و دستاندرکاران سياست خارجى آمريکا بود که به صراحت درباره مخاطرات آغاز جنگى يکجانبه و بدون دستيابى به اجماعى جهانى عليه صدام حسين سخن گفت و در عين حال پيامدهاى ناگوار چنين اقدامى را در صورت فقدان يک طرح استراتژيک جامع به مقامات دولت بوش گوشزد کرد.
در اوت 2002، هنگامى که دولت بوش به سرعت سرگرم فراهمسازى مقدمات حمله به عراق بود، برژينسکى باز هم هشدار داد که «جنگ پديدهاى بسيار جدى و به خاطر ماهيت پويا و ديناميکش بسيار غيرقابل پيشبينى است، آن هم در منطقهاى مانند خاورميانه که به بشکهاى باروت شبيه است؛ بنابراين بايد به جز اغراض شخصى، تبليغات عوامفريبانه و اسناد مشکوک، دلايل بهترى براى حمله به عراق وجود داشته باشد.»
در فوريه 2003، تنها چند هفته ژپيش از آغاز تهاجم نظامى به عراق نيز، برژينسکى گفت: «آمريکا که در نهايت تصميم به اقدامى خودسرانه عليه عراق گرفته است، بايد آمادگى اين را داشته باشد که بار هزينههاى و مشکلاتى را که اين جنگ در پى خواهد داشت به تنهايى بر دوش بکشد و از آن مهمتر اين که خود را براى مقابله با موج جديد و گستردهاى از اقدامات و احساسات ضدآمريکايى در ديگر نقاط جهان آماده کند.
حال در کتاب تازه و تأثيرگذار خود تحت عنوان «شانس دوم: سه رئيسجمهور و بحران ابرقدرتى آمريکا»، برژينسکى نه تنها به ارزيابى پبامدهاى کوتاه مدت و بلندمدت جنگ فاجعهبار عراق مىپردازد، بلکه در عين حال وضعيت ناگوار اين کشور را در چشمانداز تاريخى تغييرات جهانى طى دو دهه گذشته قرار مىدهد.
برژينسکى با قلمى سرد و صريح به تحليل سياستهاى خارجى آمريکا طى دوران رياستجمهورى جرج بوش پدر، بيل کلينتون و جرج بوش پسر مىپردازد و با تحليلى تازه، به خوانندگان نشان مىدهد که چگونه تصميمات جمعى اين سه رئيسجمهور، وضعيت فعلى آمريکا در عراق، بنبست و وضعيت حاد سياسى با ايران و کرهشمالى، فاصلهگيرى اروپا با آمريکا در زمينه مسائل سياست خارجى و نيز ادعاها و جاهطلبىهاى روزافزون چين را به وجود آورده است.
برژينسکى علاوه بر اين که کتاب خود کارنامه جرج دبليو. بوش را کارنامهاى فاجعهبار توصيف مىکند، در جمعبندى کلى خود از وضعيت فعلى آمريکا در جهان نيز مىنويسد: «هر چند از برخى جنبهها مانند توانمندىهاى نظامى، آمريکا ممکن است از سال 1991 قدرتمندتر باشد، اما توانايى ايالات متحده براى تأثيرگزارى بر واقعيتهاى جهانى و بسيج متحدان سنتىاش در جهت منافعى مشترک، به طرز قابل ملاحظهاى کاهش يافته است. اکنون که 15 سال از تاجگذارى آمريکا به عنوان تنها ابرقدرت حهان ژپس از فروپاشى شوروى مىگذرد، ايالات متحده به يک دمکراسى تنها و ترسخورده در جهانى غريبه و متخاصم تبديل شده است.»
برژينسکى در کتاب «شانس دوم...» که به نوعى تکملهاى بر دو کتاب قبلى اين کارشناس کهنهکار مسائل خارجى آمريکا محسوب مىشود که به مسئوليتها و دشوارىهاى پيش روى آمريکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان در دوران پس از جنگ مىپرداختند، با اتکا به معلومات وسيع خود درباره تاريخ معاصر و سياست خارجى، استدلالهاى خود را به گونهاى تأثيرگذار به خواننده عرضه مىکند.
برژينسکى که بر خلاف نظرگاه ايدئولوژيک و ايدهآليستى نئوکانهاى دولت بوش از نظرگاه رئاليستى به تحليل مسائل مىپردازد، به تشريح شيوههايى مىپردازد که کنشهاى سياسى و نظامى در يک نقطه از جهان مىتواند تأثيرات شگرفى در گوشه ديگرى از جهان داشته باشد. به گمان برژينسکى، اگر با همين منطق به مسائل نگاه کنيم، جنگ عراق و افغانستان دليل اصلى افزايش چشمگير احساسات ضدامپرياليستى، ضدغربى و ضدآمريکايى در سراسر جهان محسوب مىشوند.
اما نکتهاى که اين کتاب به گونهاى تکاندهنده به خوانندگان خود عرضه مىکند، تغييرات شگرفى است که پس از سقوط ديوار برلين و فروپاشى اتحاد جماهير شوروى در صحنه معادلات جهانى روى داده است. به نوشته برژينسکى، آمريکا در آن زمان از «شأن و احترامى» بينالمللى برخوردار بود و در صحنه جهانى هيچ رقيب، تهديد و... نداشت.
اما اکن.ن که تنها يک دهه و نيم از آن زمان گذشته است، «خصومت چشمگيرى نسبت به آمريکا» در اقصى نقاط جهان وجود دارد، «اعتبار آمريکا در صحنه جهانى» به شدت مخدوش شده است، «قواى نظامى آمريکا در خاورميانه دست و پا بسته» ماندهاند و «متحدان سنتى» اين کشور سعى در حفظ فاصله خود از آمريکا دارند.
هر چند برژينسکى جرج دبليو. بوش، رئيسجمهور فعلى آمريکا را مسئول اصلى تزلزل «موقعيت ژئوپلتيک» اين کشور و سوءتفاهم در مورد «فرصتى تاريخى» عنوان مىکند، اما در عين حال به اشتباهات و موقعيتهاى از دست رفته در دوران دو رئيسجمهور پيشين آمريکا نيز اشاره مىکند.
هر چند برژينسکى از جرج بوش پدر به خاطر برخورد عاقلانهاش با فروپاشى شوروى و ايجاد اجماعى بينالمللى براى مقابله با صدام پس از تجاوز به کويت ستايش مىکند، اما در عين حال او را به خاطر «ناتوانى در ترجمان اين پيروزىها به يک موفقيت تاريخى پايدار» سرزنش مىکند.
به اعتقاد برژينسکى بوش از قدرت و نفوذ سياسى بىنظير آمريکا در آن برهه تاريخى براى تسهيل روند گذار روسيه به يک دمکراسى سالم استفاده نکرد و از پيروزى استراتژيک خود در جنگ نخست خليجفارس هم براى ايجاد صلح ميان اعراب و اسرائيل و ايجاد تحولى عميق در خاورميانه استفاده نکرد.
به اعتقاد برژينسکى، کلينتون نيز هرچند به خاطر احياى روند صلح خاورميانه، گسترش صلحآميز پيمان آتلانتيک شمالى (ناتو) و کمک به بازگشت ثبات به منطقه بالکان شايسته تقدير است، اما «سياستهاى فرصتطلبانه و فاقد دورنماى بلندمدت کلينتون، به همراه باور نابجاى او به جبرگرايى جهانىسازى، موجب تزلزل جايگاه رفيع آمريکا در صحنه سياسى جهان شد.»
برژينسکى در فصل آخر کتاب خود که «پس از 2008» نام دارد، مىگويد که رئيسجمهور آينده آمريکا بايد با تقويت پيمان آتلانتيک شمالى، اصلاح در ساختار لابىها و گروههاى فشار داخلى، به عهده گرفتن نقشى فعال در خاورميانه به ويژه در مورد مسئله اسرائيل/فلسطين و صورتبندى يک استراتژى کارا براى مقابله با نفوذ سياسى و اقتصادى چين به ويژه در منطقه خاورميانه، شانس دومى براى آمريکا به ارمغان بياورد، چرا که مسلماً آمريکا شانس سومى در اختيار نخواهد داشت.
Second Chance: Three Presidents and the Crisis of American Superpower
by Zbigniew Brzezinski
Hardcover: 240 pages
Publisher: Basic Books (March 5, 2007)
Language: English
ISBN-10: 0465002528
نظر شما :