«خطر بزرگ» کابوس آقای برنارد لویس

۱۵ اسفند ۱۳۸۹ | ۲۱:۲۱ کد : ۱۱۶۵۵ نگاه ایرانی
نویسنده خبر: الیاس حرفوش
يادداشتى از على خوشرو براى ديپلماسى ايرانى
«خطر بزرگ» کابوس آقای برنارد لویس

برنارد لویس مورخ 94 ساله یهودی انگلیسی –امریکایی متخصص تاریخ خاورمیانه و نامدارترین کارشناس روابط بین اسلام وغرب، در مصاحبه مفصلی با جوراسالم پست (25 فوریه 2011) در تل‌اویو به تحلیل جنبش‌های جدید خاورمیانه پرداخت.

وی علاوه بر بررسی شرایط جاری توصیه‌های مهمی‌هم به کشورهای غربی و اسلامی‌ارایه کرد. گفته‌های وی به این دلیل بسیار مهم است که در نیم قرن گذشته، توصیه‌های او در امریکا و اروپا مورد توجه دولت‌های مختلف به خصوص جرج بوش بوده است. وی پیش از ‌هانتینگتون نظریه برخورد تمدن‌ها را مطرح کرد و از طریق نفوذ گسترده در مراکز علمی‌و محافل سیاسی و حضور رسانه ای بر کوره اسلام هراسی در غرب دمید. مصاحبه اخیر او از صراحتی کم نظیر و واقعیتی هراس انگیز حکایت دارد. در اینجا این مصاحبه را در دو بخش به هم پیوسته خاورمیانه و ایران مورد بررسی قرارمی‌دهیم.

الف-خاورمیانه

برنارد لویس ریشه اعتراضات اخیر را نارضایتی شدید و احساس بی عدالتی گسترده در میان مردم منطقه می‌داند. از دید وی در میان کشورهای عربی و اسلامی‌تضاد اصلی بین ازادی و استبداد نیست بلکه بین عدالت و بی عدالتی است. مردم به مدد استفاده روز افزون از رسانه‌های مدرن به شرایط زندگی خویش اگاهی یافته و به نابرابری‌های موجود وقوف پیدا کرده اند. از طرف دیگر ممنوعیت روابط جنسی ازاد در اسلام و مشکل‌تر شدن شرایط ازدواج، جوانان را به سوی اقدامات افراطی سیاسی وعملیات انتحاری و دست شستن از جان خویش برای وصال حوریان بهشتی سوق داده است!

برای عبور از این بحران باید به رشد تدریجی نهادهای محلی و خود مختار مطابق سنت شورا در اسلام کمک کرد و با مشارکت و مشورت با بزرگان، زمینداران، تجار و صاحب منصبان نوعی حکمرانی متمدنانه بنا نهاد. اگر حرکت‌های اعتراضی موجود را جنبشش‌های دموکراسی خواهی قلمداد کنیم دچار اشتباه فاحش شده ایم. انتخابات شبیه غرب راه حل این بحران نیست، بلکه غامض‌تر کردن مساله و غلتیدن در این ورطه است که جنبش‌های افراطی اسلامی‌از وضعیت بهره برده و به قدرت برسند. در یک انتخابات ازاد و منصفانه در مصر احزاب اسلامی‌برنده می‌شوند و این یک فاجعه است. اخوان المسلمین در مصر جنبشی بسیار خطرناک و افراطی است که اگر به قدرت بر سد فاجعه به بار می‌اورد و مصر را به قرون وسطی بر می‌گرداند.

ب- ایران

او در پاسخ به این پرسش که بزرگترین خطر در منطقه چیست به صراحت اظهار می‌دارد ایران. او ان گاه خطر امپریالیسم امریکا را اراجیف می‌خواند و خطر اصلی منطقه را امپریالیسم و توسعه طلبی ایران قلمداد می‌کند و تاکید می‌نماید که ایران از دو محور در حال پیشروی است، یکی رادیکالیسم انقلابی و دیگری گسترش انقلاب شیعی.

او ان گاه طرح خود را برای حل بحران خاورمیانه و مهار ایران مطرح می‌کند و می‌گوید کشورهای عربی تنها وقتی به ائتلاف با خارج پاسخ مثبت می‌دهند که با خطر بزرگتری مواجه شوند. همانطور که سادات زمانی به صلح با اسرائیل تن داد که خطر بزرگتر مستعمره شوروی شدن را در برابر خود می‌دید، بنابراین مصر از وحشت شوروی به اغوش اسرائیل پناه آورد. اکنون ایران بزرگترین خطردر منطقه است. کشورهای عربی و اسلامی ‌برای در امان ماندن از این خطر بزرگ باید در کنار اسرائیل قرار بگیرند تا اسرائیل ازثبات و امنیت انان در برابر ایران پاسداری کند.

تحلیل‌ها و توصیه‌های بالا خلاصه ای از مصاحبه اقای برنارد لویس است. نقد و بررسی ابعاد مختلف این سخنان نیاز به فرصت بیشتری دارد در اين‌جا به چند نکته اشاره می‌شود.

او برای برون رفت از بحران کنونی خاورمیانه، ایران را به عنوان "خطربزرگ" معرفی می‌کند و از کشورهای عربی و اسلامی ‌می‌خواهد که در مقابل ایران صف ارایی کنند تا در پناه اسرائیل از صلح و ثبات بهره مند گردند. اینکه او در ارائه این پیشنهاد صراحت کافی به خرج می‌دهد شایسته تقدیر است اما متاسفانه یک نکته را در ابهام و اجمال رها می‌کند. او حداقل در این مصاحبه اشکارا نمی‌گوید که این سیاست مسلط امریکا از وقوع انقلاب اسلامی‌ تاکنون بوده است.

کاملا مخالف نظر برنارد لویس، معرفی ایران به عنوان "خطربزرگ" راه حل این بحران‌ها نیست بلکه منشا همه مشکلات و چال‌هرز همه مفاسد در این منطقه است. در سه دهه گذشته، سیاست راهبردی آمریکا و متحدانش بر حمایت از دیکتاتوری‌های عربی و ترساندن انها از ایران و کنترل و سرکوب مردم منطقه جهت هم‌نوایی با منافع اسرائیل استوار بوده است. اما جنبش‌های جدید خاورمیانه با رد این روند نافرجام از گفتمان اسلام ستیزی و ایران هراسی گذر کرده است. امروز بیداری مردم خاورمیانه این گفتمان "خطربزرگ" را همانند اقتدار دیکتاتورها به زیر کشیده، به نحوی که مردم منافع ملی خویش را بی توجه به دشمن تراشی‌های آمریکا و اسرائیل تعریف و تعیین می‌کنند.

اقای برنارد لویس که عمری را در راه اسلام هراسی و ایران ستیزی به هدر داده است، حال که این سیاست‌ها نتیجه معکوس بخشیده، با وارونه کردن حقیقت چنان سخن می‌گوید که گویی همین امروز به نسخه ناب و شفابخشی دست یافته است، غافل از آنکه این داروی مخدر از فرط استعمال اثر تازه به بار آورده و به اکسیری نوش‌آفرین بدل شده است.

امروز حمایت کردن از سیاست‌های آمریکا مبنی بر پشتیبانی از اسرائیل بسیار پرهزینه شده است به نحوی که همه از آن دوری می‌جویند و هرکس از آن دفاع نماید سرنوشت خود را به رژیم‌های سرنگون شده پیوند می‌زند.

اقای مبارک در دو هفته پایانی عمر حکومتش بارها از خطر اسلامگراها سخن گفت ولی مردم مصر سخنان او را فقط به سخره گرفتند. اگر در گذشته در این منطقه هر حرکت اصلاح طلبانه و یا ازادی‌خواهانه‌ای را به ایران ربط می‌دادند تا به راحتی سرکوبش کنند، امروز ایران اشکارا از جنبش‌های جاری در جهان عرب شادمان است، ولی دیگر کسی را برای این شادمانی شلاق نمی‌زنند. حال آنکه کانون‌های سیاسی و امنیتی و راهبردی در امریکا و اسرائیل وقوع این تحولات را سریع، غیر قابل پیش بینی و نگرانی‌آور ارزیابی می‌کنند.

بر پایه انچه برنارد لویس در این مصاحبه و در آثار متعدد قبلی خود آورده است و نیز بانگاهی به رویکردهای سیاسی آمریکا و متحدانش در سه دهه گذشته، جای تردید باقی نمی‌ماند که راهبرد اصلی غرب اهریمن سازی و هیولا پردازی از چهره ایران بوده است. چنین تصویرپردازی مبتنی بر ترسی غیرعقلانی و نیتی شوم و ترفندی فریبکارانه بوده است. آنها این برداشت واژگونه را به عنوان واقعیت توسط رسانه‌های همگانی تبلیغ کردند و به وسیله سیاستمداران تکرار نمودند به نحوی که سخن از ایران صرفا در قالب گفتمانی جریان یابد که تمام این کلیشه‌های اهریمن سازی عین حقیقت تلقی شود.

در درون تنگناها و محدودیت‌های چنین گفتمانی است که مراکز سیاسی و امنیتی و راهبردی و رسانه‌ای و حتی پژوهشی در غرب در دهه‌های گذشته در مورد ایران سخن گفته اند و نقشه راه تعریف کرده اند. جای تاسف است که امروزه وقتی وزیر امور خارجه آمریکا از ایران سخن می‌گوید انسان در حیرت فرو می‌رود که آیا او اطلاعاتش از ایران به این اندازه محدود و مغشوش است یا آنکه خود قربانی تئوری "خطربزرگ" شده و در تنگنای گفتمان مسلط ایران ستیزی گرفتار.

برنارد لویس که عمری در راه شناخت تاریخ و تمدن اسلامی ‌سپری کرده، پیش از هرکس دیگری ناقوس جنگ تمدن‌ها را به صدا درمی‌آورد، و مسیر ارتباط تمدنی اسلام و غرب را نه از طریق تعامل و درک مشترک و رفع کژفهمی‌ها و پیش‌داوری‌ها و بدگمانی‌ها و بی‌عدالتی‌ها و خشونت‌ورزی‌ها، بلکه بر پایه ترس از هیولایی هراس انگیز استوار می‌سازد تا مسلمانان از خوف آن به غرب پناه برده و در دامن اسرائیل آرام بگیرند. تنها در این صورت است که ثبات این کشورها تامین، امنیت انها تضمین و حمایت امریکا و متحدانش از آنها برقرار می‌شود. او برای جلوگیری از برخورد تمدن اسلام و غرب همه کشورهای اسلامی‌ و غربی را به برخورد تمام عیار با ایران برای پشتیبانی از اسرائیل فرا می‌خواند.

به عبارت دیگر در این راهبرد کلان، سیاست آمریکا و متحدانش بر حول محورهای زیر به گردش در می‌آید: ایران را بدنام کنیم، در مجامع بین المللی با فعالیت‌های ایران مقابله نماییم، ارتباطاتش را با جهان خدشه دار سازیم، همسایگان را بترسانیم، قومیت‌ها را تحریک کنیم، جنگ روانی و تبلیغات همه‌جانبه به راه بیندازیم، با تحریم و تهدید اقتصاد ایران را فلج کنیم، با تهدیدات نظامی ‌و امنیتی سیستم روانی و عصبی رژیم را مختل کنیم و مردم را به کابوس دائمی ‌حملات برق‌اسا گرفتار سازیم. رسیدن به این اهداف مستلزم ایجاد شرایط لازم و تمهید اسباب ضروری است: از ده‌ها دیکتاتور ریز و درشت در منطقه حمایت به عمل آوریم، مردم منطقه را از حقوق اساسی خویش محروم سازیم، میلیاردها دلار در طی سال‌های متمادی هزینه کنیم، صدها مرکز رسانه ای، لابی‌گری و سیاست پردازی ایجاد کنیم، از برگزاری هزاران کنفرانس و کارگاه و نشست پشتیبانی کنیم، و با اختصاص بودجه‌های ویژه و فعالیت‌های اطلاعاتی و امنیتی از عملیات داخل ایران حمایت نماییم تا چهره ایران به عنوان هیولای هولناک منطقه در همه جا به صورت یک حقیقت مسلم بازتاب یابد. تا منطقه از ترس ایران به اسرائیل پناه ببرد و آمریکا خیالش آسوده گردد و اسرائیل بتواند ده‌ها قطعنامه مجمع عمومی، شورای حقوق بشر و حتی شورا یامنیت را پایمال کند، غزه را به بزرگترین زندان تاریخ بشر تبدیل کند، تا اشغال قدس معارض نداشته باشد، تا آوارگان فلسطینی نامید و بی آینده باشند، تا شهرک سازی در اراضی اشغالی ادامه یابد، تا اسرائیل یک روز لبنان را به خاک و خون بکشد و روز دگر غزه را.

توصیه‌های اقای برنارد لویس مبنی بر ایجاد ترس ساختگی از ایران به عنوان بزرگترین خطر در خاورمیانه و تبدیل ان به دکترین امنیتی و راهبردی آمریکا و متحدانش، خسارت‌های بسیار بزرگی بر جهان غرب و جهان اسلام تحمیل کرده است. آمریکا که اضلاع مثلث سیاست خارجی خود را حمایت از دموکراسی و حقوق بشر، مقابله با تروریسم و مبارزه با گسترش سلاح‌های کشتار جمعی قرار داده است، به دلیل اتخاذ آن سیاست راهبردی غلط، در همه این موارد شکست خورده است.

در سه دهه گذشته امریکا و متحدانش ایران را از لحاظ حقوق بشر در رسانه‌ها و در مجامع بین المللی تحت شدیدترین حملات خود قرار دادند، در حالی‌که از دیکتاتوری‌های منطقه حمایت می‌کردند. این حمایت‌های گسترده از دیکتاتوری‌ها که در سایه پشتیبانی از اسرائیل و با سرکوب معترضین همراه بوده، نگرشی بسیار منفی نسبت به سیاست‌های آمریکا در مردم ایجاد کرده است. امروز آمریکا پس از صرف صدها میلیارد دلار در منطقه، نقشه خود و نقش دیکتاتورها را نقش بر آب می‌بیند وخود را در برابر پرسش‌های مردمی‌ می‌یابد که احساس تحقیر و ستمدیدگی دارند، ستمی ‌که بدون حمایت آمریکا تا این حد دوام نمی‌یافت، حمایتی که بدون ایجاد تصویر ایران به عنوان خطر بزرگ، برای مالیات دهندگان امریکایی توجیه پذیر نبود.

امروز که مردم مصر و تونس خواهان مشارکت در سرنوشت کشور خویشند، اقای برنارد لویس به صراحت اعلام می‌دارد انتخابات منصفانه و آزاد در این کشورها نتیجه ای فاجعه بار به همراه خواهد داشت. چرا که اسلام‌گرایان با توجه به ارتباطات گسترده مردمی ‌خود از طریق شبکه مساجد و انجمن‌های خیریه به قدرت می‌رسند و این فاجعه است. او صندوق رای و انتخابات آزاد را برای خاورمیانه سم مهلک می‌داند.

در مورد مبارزه با تروریسم آمریکا سال‌های طولانی ایران را کانون تروریسم جهانی لقب می‌داد و هر ساله گزارش ویژه‌ای را در این زمینه منتشر می‌کرد تا ان که در 11 سپتامبر بزرگترین عملیات تروریستی جهان در مرکز سلطه و اقتدار آمریکا و در پیش چشمان میلیاردها بیننده چنان فاجعه وحشتناکی به بار آورد. بر خلاف سال‌ها تبلیغات علیه ایران، کسانی در این عملیات مداخله داشتند که هیچ سنخیت فکری و یا ارتباط تشکیلاتی با ایران نداشتند.

به دنبال این فاجعه آمریکا به افغانستان و عراق لشگرکشی کرد و در جنگی پرهزینه و بی سرانجام بی‌گناهان زیادی کشته شدند، به نحوی که حضور آمریکا و متحدانش درعراق و افغانستان بستر مناسبی برای رشد تروریسم گردید و عملیات تروریستی دیگری در جهان رخ داد. اقای مبارک پس از 11 سپتامبر در دیدار با ریس جمهور آمریکا التماس می‌کند و می‌گوید که تا فکری به حال وضعیت فلسطین نشود خاورمیانه به ارامش نمی‌رسد و آمریکا از تهدید در امان نمی‌ماند. اما اقای بوش در راستای حمایت از اسرائیل در فکر خاورمیانه بزرگ است تا همه با اسرائیل در برابر خطر بزرگ ایران متحد شوند.

آمریکا به بهانه مبارزه با گسترش سلاح هسته‌ای حتی اتمام نیروگاه بوشهر- که قبل از انقلاب به هدف تولید برق طراحی شده بود- را با مشکلات فراوان مواجه ساخت به نحوی که طرحی پنج‌ساله هنوز پس از سی و پنج‌سال به بهره برداری نرسیده است. حال انکه در همین سال‌ها همسایگان شرقی ایران در رقابتی اتمی ‌به تولید بمب پرداختند و به آزمایش هسته‌ای دست زدند.

ایران با آنکه سال‌ها به دنبال خاورمیانه عاری از سلاح هسته‌ای بود، آمریکا هیچ‌گاه از این طرح حمایت ننمود و در عوض در همین سال‌ها اسرائیل به ساخت کلاهک‌های اتمی ‌ادامه داد. ایران با آنکه عضو معاهده عدم گسترش سلاح هسته‌ای است و برنامه‌هایش تحت بازرسی‌های شدید آژانس است تحت تحریم‌های بین المللی و به خصوص تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا و متحدانش قرار گرفت.

بنابراین راهبرد هسته‌ای آمریکا در خاورمیانه از دید مردم منطقه بیشتر به یک نمایش مضحک تبدیل شده تا یک دکترین امنیتی. این رفتار تبعیض آمیز و فریبکارانه از یک سو ریشه در همان سیاست راهبردی مقابله با "خطر بزرگ" برای حمایت از اسرائیل دارد و از سوی دیگر نشان‌گر شکست دکترین هسته‌ای آمریکا در خاورمیانه است.

اکنون آمریکا و متحدانش با اتخاذ سیاست "خطر بزرگ" و با پیروی از مورخ پیر خود آقای برنارد لویس در موقعیتی قرار گرفته اند که در کمتر اصلی از اصول سیاست خارجی خود در خاورمیانه توفیقی به دست آورده اند. جایگاه منطقه ای امروز ایران نشان می‌دهد که آمریکا نه تنها در مهار ایران شکست خورده، بلکه-علی‌رغم این همه سرمایه گذاری مادی و معنوی- خاورمیانه را هم از دست داده است.

آمریکا نه تنها بحران فاجعه آمیز اسرائیل و فلسطین را التیام نبخشیده، که اعتبار خود را هم فدا کرده است. آمریکا نه تنها امنیت و ثبات اسرائیل را افزایش نداده، که خواب خود را هم آشفته کرده است. امروز غرور و غریو ورود به افغانستان و عراق به سرگشتگی و رنجمورگی خروج منجر شده است. در پرتو این واقعیت‌هاست که باید سیاستگزاران و تصمیم سازان در آمریکا، به بازنگری در سیاست خاورمیانه ای خود بپردازند و از رویکرد ناروای گذشته دوری گزینند. استوار کردن سیاست خارجی بزرگترین قدرت جهان بر پایه کابوس پردازی و یا رویا بافی، برای مردم آمریکا و بلکه کل جهان فاجعه باراست. به نظر نگارنده اکنون راه برون رفت از این بحران نه طرح تئوری "خطر بزرگ" که دفن کامل آن است!

الیاس حرفوش

نویسنده خبر

الياس حرفوش، (Elias Harfoush) نويسنده و روزنامه نگار مشهور لبناني است كه ستون نويس ثابت روزنامه الحيات است.

اطلاعات بیشتر


( ۴ )

نظر شما :