یک بازنگری،یک پرونده
نگاه کشورهای 1+5 این است که میتوان ایران را از طریق گزینههای دیپلماتیک به ویژه ترغیب زمینههای لازم برای افزایش همکاریهای آن کشور را فراهم بیاورند بنابراین مدل ترغیب میتواند یکی از راههای مطلوب برای گروه 1+5 باشد. اما واقعیت این است که سیاست ترغیب 1+5 به اندازه کافی مطلوبیتهای لازم را برای ایران ایجاد نکرده است که بر اساس آن شرایط برای همکاریهای همه جانبه فراهم شود.
گزینه اجلاسیه ژنو که در مذاکرات وین هم مورد تاکید قرار گرفته بود، بر انتقال تولیدات هستهای ایران، -اورانیوم غنی شده- به روسیه خبر میداد درحالی که ایران نسبت به روسیه و سایر قدرتهای بزرگ بیاعتماد است. روسها طی سالهای گذشته نشان دادهاند که هیچ گونه زمینهای برای اعتماد به آنها وجود ندارد. به عبارت دیگر فضای رفتاری آنها همواره در گروکشی حاکم بوده. در چنین شرایطی ایران نمیتواند بخشی از تلاشهای هستهای خود را در اختیار روسیه قرار بدهد و به این ترتیب گروگان روسیه در بحث مربوط به خرید سوخت هستهای شود. همگان بر این امر واقفند که از زمان انعقاد قرارداد ایران برای برقراری نیروگاه بوشهر 35 سال گذشته است. 35 سال خیلی فراتر از تاسیس یک نیروگاه است و عمر نیروگاه بر اساس یک نقشه 35 ساله کاملا از بین رفته است. هیچ گونه مطلوبیتی به لحاظ ساختاری این نیروگاه، متناسب با هزینهاش برای ایران ندارد.
من فکر میکنم آلمانیها بهویژه زیمنس، خیلی اصولیتر در مقایسه با روسها برخورد کردند. زمانی که زیمنس نمیتوانست نیروگاه بوشهر را تکمیل کند، غرامت لازم را پرداخت کرد و این نیروگاه را تحویل داد، درحالی که از زمانی که روسها این نیروگاه را تحویل گرفتهاند، هیچ گونه اقدامی برای نهایی سازی فعالیتهای مربوط به تولید انرژی به انجام نرساندهاند. این مساله نشان میدهد که سیاست بسیار اشتباهی خواهد بود اگر ایران در مذاکرات هستهای و توافقهای هستهای خود در فضایی قرار بگیرد که گروگان سیاستهای روسیه، چین، فرانسه و یا هر کشور دیگر باشد.
به این ترتیب آنچه که تعهد اولیه ایران در اجلاسیه ژنو نامیده میشد به هیچ وجه امکانپذیر نخواهد بود. یعنی ایران قادر نخواهد بود تا درخواستهای گروه 1+5 را تعمیم دهد. بنابراین ایران میتواند الگوی دیگری را پیشنهاد کند و آن مسالهای است که منجر به تداوم مذاکرات بر اساس الگوی اعتماد سازی و شفاف سازی خواهد شد. یعنی اینکه ایران خرید هستهای خود را از خارج از کشور ادامه دهد اما بازرسان آژانس و سیستمهای مربوط به مانیتورینگ آژانس به گونهای فعالیت کنند که نسبت به باقی ماندن اورانیوم 4 درصد اطمینان خاطر لازم را به دست آورند. طبعا اورانیوم 4-5 درصدی که ایران دارد، به هیچ وجه نمی تواند مطلوبیت لازم را برای تولید سلاح هستهای داشته باشد یعنی اینکه باید روند غنی سازی تکرار شود و در فضای تجدید فعالیتهای سانتریفیوژ امکان چنین فرایندی وجود خواهد داشت. زمانی که ایران سیاست شفاف سازی را ادامه دهد این امر برای کشورهای غربی یک نوع برد محسوب میشود.
حرف غربیها این است که ما باید از فعالیتهایی جلوگیری کنیم که منجر به تولید سلاح هستهای توسط ایران شود، طبیعی است که این کار توسط مانیتورینگ فعالیتهای هستهای ایران و بازرسی امکانپذیر خواهد بود. از سوی دیگر ایران هم باید در شرایطی قرار داشته باشد که فعالیتهای هستهای را که انجام داده است تبدیل به یک فعالیت پوچ نشود. تحویل اورانیوم غنی شده به روسیه و یا به هر کشور دیگر را باید یک گزینه پوچ در فعالیتهای هستهای ایران دانست. طبعا چنین سیاستی را نه نخبگان سیاسی ایران و نه گروههای اجتماعی مورد پذیرش قرار نخواهد داد؛ چراکه طی سالهای گذشته هزینههای اقتصادی و دیپلماتیک زیادی برای ایران ایجاد شده و تحمل اینگونه هزینههای باید مابهازای تکنیکی و ابزاری لازم را برای جمهوری اسلامی فراهم کند.
طبعا غربی ها در شرایط موجود تمایلی به اتخاد سیاستهای شتابزده ندارند. نگاه آنها ادامه مذاکرات و ارائه الگوهایی است که بتواند ایران را متقاعد کند و از سوی دیگر خودشان اطمینان خاطر به دست بیاورند. به همان گونهای که در رفتار استراتژیک ضربه اطمینان بخش وجود دارد، در حوزه مذاکرات دیپلماتیک هم تکنیکهای اطمینان بخش وجود خواهد داشت. اگر امریکاییها و سایر کشورهای غربی از تکنیکهای دیپلماتیک اطمینان بخش در رابطه با ایران بهره بگیرند طبیعی است که این فرآیند به گزینه برد- برد منجر میشود. اما اگر فرآیند موجود منجر به وقفه و یا تشدید تحریمها علیه جمهوری اسلامی بشود، در آن شرایط طبیعی است که نگاه ایران در اجلاسیه بازنگری آژانس در سال 2010 تغییراتی را ایجاد خواهد کرد.
نظر شما :