سارکوزی به سمت گلیسم سنتی فرانسه میرود
نویسنده خبر:
سیدعلى موجانى
مقاله ای از سید علی موجانی پژوهشگر حوزه روابط خارجی
از زمانی که نیکولا سارکوزی به عنوان رییس جمهور فرانسه انتخاب شد، سیاستی را دنبال کرده است که بتواند در قالب خانواده غرب مشکلات فرانسه با امریکا را که از زمان جنگ عراق و دوران حکومت ژاک شیراک به وجود آمده بود حل کند. او سعی کرد تا یک محور آتلانتیسم را بین اروپا و امریکا به وجود آورد. جریان نومحافظه کاران امریکا نیز به وی این اجازه را داد تا بتواند این روند را پیگیری کند.
وی بسیار صمیمانه از امریکاییها صحبت کرد، ضمن اینکه اعلام کرد که فرانسه و امریکا اختلافهایی نیز دارند. سارکوزی سعی کرد تا اختلافهای حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی را کمتر بروز دهد و بگوید که بیشتر این اختلافها بر سر مسائل دیگری مانند گازهای گلخانهای است.
این امر یک نوع فضای جدید را در دیپلماسی فرانسه ایجاد کرد؛ این فضای جدید با گلیسم سنتی که محوریت اروپا را داشت و از ابتدای جمهوری پنجم شکل گرفته بود متفاوت بود. سارکوزی در واقع پشت پایی به چارچوب سیاسی آن نوع از گلیسم که در آن مقطع حاکم بود، زد. ولی این گلیسم سیاسی، به صورت عمیقی در تمامی ارکان دیپلماسی فرانسه، چه چپ فرانسوی و چه راست فرانسه رسوخ کرده بود.
البته شاید شدت آن در حزب راست فرانسه بیشتر بود. انتخاب کوشنر به عنوان وزیر امور خارجه نیز در همین چارچوب قرار میگرفت، چراکه آقای کوشنر از بدنه چپ سیاست خارجی ظهور کرده بود و مناسبات خیلی خوبی با امریکایی ها داشت و در تحولات بالکان توانسته بود به خوبی عمل کند. روی کار آوردن یک شخصیت چپ در بدنه دولت از دو جهت به نفع آقای سارکوزی بود. یکی در صحنه سیاست داخلی که میتوانست مسائل را حل کند و اجازه ندهد اجماعی در بدنه چپ علیه وی صورت بگیرد و دیگری منتقدانی را از چپ خارج میکرد و اینها را به عنوان همکاران خود در بدنه دولت جای میداد تا بدینوسیله مسئولیت تغییرات را نیز تا حدی متوجه چپ سنتی فرانسه هم نماید و شرکایی را در هزینه های محتمل سیاست خارجی داشته باشد.
به این ترتیب چپ ها قدرت اعتراض خود را نسبت به جناح راست از دست میدادند. این انتخاب پیام روشنی به همراه داشت، به این معنا که با وجود آنکه مجری سیاست خارجی شخصی از جناح چپ است ولی با توجه به قانون اساسی فرانسه که سیاست خارجی را حوزه اصلی اختیارات ریاست جمهوری میداند، این رییس جمهور است که تمام تصمیم های این حوزه را اتخاذ می کند و به وزیر خود دیکته میکند.
از همان ماه های اول حضور نیکولا سارکوزی یک مقاومت ظریف در دستگاه دیپلماسی فرانسه در ارتباط با نحوه عملکرد سیاست خارجی که محور اروپا را به سمت محور امریکا نزدیک میکرد در حد مقالات و انتقادات وجود داشت. این ساز مخالف با آشفتگی که در دستگاه هیات حاکمه امریکا در ماههای اخیر به وجود آمد، نوای دلنشین تری را در الیزه به ترّنم در آورد و توانست توجه شخص اول سیاست خارجی و داخلی را متوجه توانایی ها و ظرفیتهای خود کند. پس از مدتی فرانسویها که قصد داشتند با همکاری امریکا چند پروژه را مدیریت کنند، دریافتند که امریکایی ها هم قدرت تصمیم گیریشان آنقدر نیست که بتوانند خیلی راحت با فرانسه همراهی کنند. ضمن اینکه فرانسه هيچگاه نمیتواند برای امریکا متحدی نزدیک تر از بریتانیا باشد. بنابراین الیزه دریافت که این تلاش برای همکاری با آمریکا ظرفیتی دارد که نمیتوان از آن فراتر رفت.
پیر ویمون، سفیر فرانسه در امریکا در گزارشی به وزارت امور خارجه فرانسه اعلام کرده بود که شما در امریکا نمیتوانید کسی را پیدا کنید که بتوانید با او به یک توافق برسید. این اظهار نظر او که از دیپلماتهای شاخص دستگاه سیاست خارجی فرانسه است، در حقیقت یک نوع سردرگمی و آشفتگی در سیستم امریکایی در مقابل فرانسه را نشان می داد. اینها مسائلی بود که به الگوی جدید دیپلماسی در الیزه ضربه زد. بحرانهایی هم که در سطح بینالمللی وجود داشت مانند بحران دارفور و موضوع ایران، که هرکدام به لحاظ مسائلی که در درون خود داشت یک مقداری اجازه مانور به فرانسه را نمیداد تا گروه 5+1 را نادیده بگیرد و منحصرا پشت سر امریکا بایستد.
در ماههای اخیر و نزدیک شدن به انتخابات امریکا، عملا امریکا سعی کرد تا در صحنه دیپلماسی بینالملل نقش کمتری را بازی کند و سبب شد تا خلائی به وجود آيد که هر کشوری دوست داشت آن را پرکند. حتی ما شاهد این بودیم که کشورهای کوچکی مانند قطر در عرصه بینالمللی فعالتر از گذشته عمل کرده اند.
آقای سارکوزی هوشمندانه این خلاء را تشخیص داد و با به کار بردن یک سری ابتکارات توانست حرکت جدیدی را در دیپلماسی بهوجود آورد. وی درحالی که اروپا قصد تحریم المپیک را داشت، در مراسم المپیک شرکت کرد، به مسکو سفر کرد و چارچوب قرارداد آتشبس را در آنجا تعریف کرد و این را به نوعی به گرجیها منعکس کرد که آنها نه تنها آنرا پذیرفتند بلکه قدردان او شدند. او ابتکار دیگری در جذب سوریه بکار گرفت، میزبان بشار اسد در پاریس شد و در آخرین مرحله به سوریه سفر کرد. اینها نشان میدهد که فرانسه به سمت اصول سنتی دیپلماسی خودش در حرکت است که این در واقع بازگشت گلیسم در سیاست خارجی و اروپایی شدن مجدد رویکرد دیپلماسی کهن فرانسه است.
سرخوردگی ناشی از عدم گرفتن پاسخ مناسب از طرف امریکا در ماه های گذشته، خالی بودن فضا در صحنه بینالملل از طرف امریکا که نتوانسته است نقشی که چند سال قبل برعهده داشت را ادامه دهد و فرصت طلبی و موقع شناسی شخصی سیاست خارجی فرانسه که مستقیما زیر نظر آقای سارکوزی انجام می شود، ضمن هوشمندی دیپلماتهای فرانسوی که توانستند محوری را که به سمت امریکا در حرکت بود، دوباره روی ریل قطار اروپایی قرار دهند، اجازه داد تا ابتکارات جدیدی از طرف سارکوزی به منصه ظهور برسد.
ممکن است که برخی از این ابتکارات جنبههای نمایشی داشته باشد یا این تحرکات دیپلماسی هنوز جواب مشخصی نگرفته باشد؛ به عنوان مثال اجلاس دمشق هنوز نتیجه مشخصی نگرفته است و یا آینده گرجستان هنوز مجهول است اما دیپلماسی همیشه نشان داده است که با تحرک، مذاکره و گفت و گو و با در صحنه بودن میتواند فضا پیدا کند و موفق شود. اگر این فرض را بپذیریم، باید بتوانیم پیش بینی کنیم که فرانسه این مسیر را با توجه به انتخابات امریکا چگونه میخواهد ادامه دهد.
نکته دیگر که نشان دهنده فاصله گرفتن سارکوزی از سیاستهای نومحافظهکاران است، استقبال نیکولا سارکوزی از سفر باراک اوباما به پاریس بود. سارکوزی در این سفر در کنار اوباما ایستاد و با وی مصاحبه مطبوعاتی برگزار کرد. این درحالی است که پیش از این جان مککین نیز به پاریس سفر کرده بود اما ما شاهد برگزاری مصاحبه مطبوعاتی مشترک بین مککین و سارکوزی نبودیم. البته بعدها فرانسوی ها اعلام کردند که این درخواست از طرف مک کین مطرح نشده بود.
این نوع توانایی تحول و بالا بردن ضریب تحمل در سیاست خارجی سنتی فرانسه نشان دهنده فرصتهای است که می توان منتظرش بود. جسارت، سرعت و تحرک بالا در این نوع حرکت اگرچه گاهی می تواند اشتباهاتی را سبب شود ، اما در عین حال نوید بخش دنباله روی از سیاست پیشین فرانسه به عنوان کشوری مستقل در مجموعه غرب است، که به نظر می رسد باید مورد دقت دیگران واقع شود.
نظر شما :