مجله هفته/ خبرساز هفته
ديپلماسى ايرانى: حاکمان مستبد و خودکامه تا وقتى زنده اند، خيال مردن ندارند و عمر نوح مىکنند و قدر سيل ويران مىکنند و آدم مىکشند ولى همين که نشيمن از تخت به زمين مىگذارند و قرار است آن روى زندگى را هم ببينند، مرگشان مىگيرد و گويى قرار نيست تغييرات مابعد خود را مشاهده کنند. شاه سابق ايران هم همين گونه بود. با مردنش خودش را راحت کرد و خانواده اش به عذاب و گرفتارى افتادند و يکى بعد از ديگرى به شکل دهشتناکى با دنيا وداع کردند.
اما به راستى راز سکته حاکمان اقتدارگراى ساقط شده چيست؟ آيا جدا از دلايل فيزيولوژيکى مىتوان سراغ ادله ديگرى هم رفت؟ شايد براى چنين بررسى اى به خرافى بودن متهم شويم. بگذار بشويم. هرچه باشد و به هر صفتى موصوف شويم کسى انگ ديکتاتورى به ما نمىزند و خودش نعمتى است.
اول سير صعودى شايعات مربوط به مرگ يک نمونه را ذکر مىکنيم تا بر اساس يک مصداق به روز و واقعى قضاوت کرده باشيم. منظورمان از نمونه در اينجا زين العابدين بن على است که هم نسبت به حسنى مبارک تقدم دارد و هم راحت تر و موزون تر ادا مىشود.
خبر سکته مغزى بن على را نه يک يا دو رسانه عربى که ميداندار اخبار قيام هاى خاورميانه اى بودند که چند خبرگزارى مختلف روايت کردند. در همين اثنا برخی از خبرگزاریها نيز از وخامت حال حسنی مبارک خبر می دادند. درواقع به موازات بهبود حال مردم تونس و مصر که از سقوط ديکتاتورى هاى چندين ساله سر از پا نمىشناختند، حال حاکمان و صاحبان پيشين اين کشورها رو به وخامت مىرفت و به زوال جسمىمنتهى مىشد.
گفتيم حاکمان و صاحبان پيشين. نکته مدنظر ما دقيقا در همين جا مستتر است. مخلوع ها و ساقط شده هايى از نوع محمدرضا پهلوى و حسنى مبارک و بن على، فراتر از حاکميت، به يک مالکيت خداگونه رسيده بودند. خاصيت رژيم هاى اقتدارگرا يا نظام هايى که به سمت خودکامگى و انحصارگرى پيش مىروند اين است که شخص حاکم زمام و سررشته همه امور را به دست مىگيرد و به تدريج به يک حاکم – مالک مطلقه تبديل مىشود.
در رژيم هاى ديکتاتورى يا تک حزبى همه قدرت و منابع ثروت و در يک کلام داشته هاى مملکت (حتى نيروهاى انسانى و خلاقيت هاى فردى و...) در يد حاکم گرد مىآيد و تسلط و اراده ملوکانه بر همه چيز جارى مىشود و مالکيت ها يک به يک توسط صاحب حق مطلق مصادره شده و بر قدرت و استيلاى او مىافزايد.
با اين اوصاف زمانى که فرد حاکم به يگانه صاحب حق در تمام امور بدل مىشود و احساس مالکيتى همه جانبه مىکند، در هنگام سقوط بايد وزنى سنگين به اندازه همه مايملک و منابع و نيروهاى تحت امر سابقش را يکجا تحمل کند و بار سقوط را نيز يک تنه بر دوش بکشد.
با درنظر گرفتن ميزان تسلط و انحصارگرى حاکمان، سرنگونى آنها مصداق "هرکه بامش بيش برفش بيشتر" مىشود و حاکم بخت برگشته زير آوار همه داشته ها و مايملک خود کمر خرد مىکند. ايشان که در زمان حکومت مىانديشند هرچه بيشتر تصاحب کنند و هرقدر وقعى به تقسيم قدرت و استقلال قوا نگذارند و هراندازه فربه تر شوند، قدرتمندتر و لايزال تر مىشوند، از اين واقعيت فيزيکى غافل اند که هرقدر بالاتر بروند سقوطشان نيز مرگبارتر و هولناک تر خواهد بود.
به اين ترتيب شايد کاملا غريزى باشد که اغلب رسانه ها بعد از سرنگونى ديکتاتورها دنبال خبرهاى بيمارى و سکته و مرگ مىگردند و هر شايعه اى را نزديک به واقعيت مىپندارند.
طى هفته گذشته يکباره خبرهاى مشابهى درباره بن على و مبارک منتشر شد. البته درمورد خبر مرگ نيز همچون اخبار سقوط، تقدم با بن على بود. پايگاه اطلاع رسانى روزنامه مصرى الوفد روز شنبه نوشت: برخى اخبار حکايت از آن دارد که زين العابدين بن على رييس جمهورى سابق تونس در عربستان سعودى فوت کرده است. اين پايگاه خبرى به نقل از شبکه فرانس 2 اعلام کرد که زين العابدين بن على بعد از دو روز بيهوشى فوت کرده است.
يکى از نزديکان خانواده بن على، سکته مغزى و اغما و وخامت حال وى را تاييد کرد اما خبر فوت او با وجودى که عالم را برداشته بود، تاييد نشد. جالب اينجاست که لیلی الطرابلسی همسر بن على که او را عامل بسيارى از مفاسد و سوءاستفاده هاى حکومتى مىدانستند به لیبی رفته و معلوم نيست در آتش خشونت هاى اين کشور هنوز زنده مانده باشد يا خير.
بن على پس از 23 سال حکومت بر تونس در پى اعتراض هاى مردمى14 ژانويه به عربستان گريخت و خيلى ها منتظر شنيدن اخبار تازه اى از او هستند. آيا احساس "از دست دادن همه زندگى" که بازتاب و نتيجه آنى فروريزى ديکتاتورى است، او را به ورطه مرگ مىکشاند يا زنده مىماند و فرصت پيدا مىکند تا مثل صدام حسين طعم خفت و نفرت را با همه وجود حس کند؟
نظر شما :