غرب در برابر حوادث مصر
ديپلماسى ايرانى: انقلاب مثل زلزله است. زمین شناسان از روی گسلهای زمین میتوانند نقاط زلزله خیز را مشخص کنند اما نمیدانند کی و چگونه این زلزله رخ خواهد داد. جامعه شناسان هم از روی گسلهای اجتماعی و اندیسهایی که دارند میتوانند نقاط انقلاب خیز را مشخص کنند اما نمیدانند کی و چگونه این انقلاب رخ خواهد داد.
کافی بود یک دور در قاهره و اطراف آن بزنیم و گسلهای وحشتناک اجتماعی را ملاحظه کنیم. خودسوزی یک جوان تونسی جرقهای بود که در کنار چهار پنج انبار باروت جهید و نهیب انقلاب را برافروخت. انقلابهای شمال افریقا نه متأثر از انقلاب 57 ایران بود و نه ملهم از جنبش موسوم به سبز. هرچند که امروزه همه از هم میآموزند.
جالب آنکه دولتها به دلیل آنکه کوچکتر از جامعه و جمع و جورتر هستند بیشتر از یکدیگر درس میگیرند تا جوامع. به نظر میرسد شخص حسنی مبارک و اطرافیانش بیشتر از مردم مصر از دولت ایران درس گرفته و فکر کردند با مقاومت در برابر مردم میتوانند صورت مسئله را پاک کنند. اما آنها هم سخت در اشتباه بودند زیرا نه جنبش مردم مصر شباهت به جنبش سبز داشت و نه خواستههای آنها به هم شبیه بود و نه دولت مصر پایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی را دارا بود و نه استقلال آن را داشت و نه طرفدارانش آن دلبستگی و جرات را داشتند.
دولتهای مورد حمایت خارجیها وقتی این حمایت را از دست میدهند دست کم 50% قدرتشان از بین میرود. اعلیحضرت ما هم در روزهای آخر بيشتر از آنکه گوش به مردم بسپارند نگاهشان به دهان سفرای انگلیس و آمریکا بود. و بالاخره هم همانها بودند که ساعت حرکت ایشان را تعیین کردند.
اما چرا دولتهای غربی اینقدر متزلزل و دودل هستند. یکبار از مبارک حمایت میکنند و یکبار از ملت مصر. اولا آنها که به غرب دلبسته هستند بدانند که نامردتر از غربیها فقط خودشان هستند و این مربوط به دیروز و امروز نیست. دست کم 50% ثروت و قدرتی که امروز دارند مرهون پانصد سال نامردی و جنگ افروزی و جنایت علیه طبیعت است. در همین قرن بیستم دهها تن از دوستان خود قربانی کردند، به محاکمه کشیدند و به زندان افکندند.
هیچوقت نگفتند که این نوری یگا یا پینوشه دست پروده و متحد خودمان بودند. هیچگاه نگفتند صدام حسین متحد و دوست ما بود و به اجازه ما به ایران و کویت حمله کرد. سیاستمداران فرانسوی به دوستی بن علی و مبارک مفتخر بودند و با هواپیماهای خصوصی آنها به تعطیلات میرفتند. امروز که پارهای از رقبای آنها که دست کمی از خود آنها ندارند، این مسائل را دستمایه مبارزه سیاسی قرار دادهاند، خانمها و آقایان انکار میکنند.
خانم الیو ماری میگوید من بن علی را با ماشینم به گردش میبردم و او مرا با هواپیما و این بسیار عادی و طبیعی است. این گونه است که سیاستمداران غربی تا آخرین لحظات از دوستان جهان سومی خود دفاع میکنند و سعی دارند مسئله شورش و اعتراض را کم رنگ و ناچیز جلوه دهند. اما به یکباره میبینند قضیه دارد جدی میشود و گذشتهها گذشته و باید به فکر آینده و منافع ملی و شخصی باشند.
در اینجاست که یک روز حوادث وسعت میگیرد و غربیها بر رفتن مبارک تأکید میکنند. یکروز حوادث کم رنگ میشود و غربیها از مذاکره و سازش طرفداری میکنند. یک روز اخوان المسلمون در خیابانها نماز میگذارند و غربیها از اسلام گرایی متوحش شده و بر رفتن سریع مبارک و روی کار آمدن شتابان یک میانه رو تاکید میورزند.
در مورد مصر دو نکته بسیار مهم است. یکی تاثیری که بر کل جهان عرب میگذارد و دیگری همسایگی آن با اسرائیل. اگر کنترل حوداث از دست برود و اخوان المسلمون که امروز سیاست لاو پروفیل را پیشه کردهاند قدرت را در دست بگیرند شکی نیست که قوانین اسلام را به اجرا گذاشته و با اسرائیل قطع رابطه میکنند و جنگ اجتناب ناپذیر میشود. اگر کار آنها بگیرد بر سر رهبری جهان اسلام با جمهوری اسلامی هم درگیر شده و بر پایه عقاید خود علیه شیعیان تبلیغ خواهند کرد.
ولی اگر قدرتشان متوسط باشد روابطشان با جمهوری اسلامی حسنه خواهد بود زیرا به حمایت آن نیاز دارند. و اگر یک قدرت لائیک روی کار بیاید از آنجا که توان رفع بحرانهای ژرف جامعه را ندارد مصر یک چند به ورطه هرج و مرج فرو خواهد رفت و بعد از آن دوباره نوبت به دیکتاتوری چپ یا راست یا مذهبی میرسد.
در هر دو حالت مصر سالهای سختی در پیش دارد مگر آنکه جامعه جهانی و قدرتهای محافظه کار منطقه مانند سعودیها کمکهای فراوانی راهی مصر کنند تا پیش از فرو رفتن در بحرانهای لاینحل مختصر جانی به در برد. دیکتاتوریهایی که به جای حل بحرانها آنها را سرکوب کرده و به زیر زمین میفرستند هم به خود ظلم میکنند و هم به ملت خود. بحران را باید حل کرد نه سرکوب.
فاعتبرو یا اولی الابصار.
نظر شما :