آمریکا زیر پای مبارک را خالی خواهد کرد؟
ديپلماسى ايرانى: پس از پایان جنگ جهانی دوم، شوروی به عنوان یک رقیب ایدئولوژیک در برابر آمریکا قد علم کرد. سیستم دو قطبی در نظام بین الملل شکل گرفت که طی آن گروهی از کشورها در اردوگاه غرب به رهبری آمریکا و گروهی دیگر در جبهه شرق و در زیر لوای شوروی قرار گرفتند. بدین ترتیب در طول دوران جنگ سرد، آمریکا برای مقابله با نفوذ شوروی و کمونیسم به سیاست «سد نفوذ» روی آورد.
در راستای این سیاست آمریکا اولویت اول خود را از نظر ژئوپلیتیکی به اروپای غربی و بعد از آن به دیگر مناطق داده و سعی مینمود از نفوذ شوروی و کمونیسم جلوگیری کند. بدین لحاظ و در جهت حفظ توازن در برابر شوروی، مشاهده میشد که آمریکا از کشورهایی که از ساختارهایی نامتناسب با ارزشهای آمریکایی برخوردار بودند، حمایت و دفاع مینمود. حمایت آمریکا از کشورهایی که از سیستم پادشاهی و یا حتی دیکتاتوری برخوردار بودند، تنها بدان جهت بود که نمیخواست این کشورها به آغوش کمونیسم بیافتند. تجربه سوریه، عراق و دیگر کشورها نشان داده بود که در صورت بروز ناامنی، هرج و مرج و در نهایت انقلاب، احتمال سوق یافتن آن کشور به سوی جبهه کمونیسم بیشتر از جبهه غرب خواهد بود. بدین دلیل سیاست آمریکا در این دوران حفظ ثبات و حمایت از ساختارهایی حتی متناقض با ارزشهای تصریح شده در اعلامیه استقلال این کشور بود.
اما با پایان جنگ سرد و سپس سقوط شوروی، آمریکا دیگر رقیب ایدئولوژیکی را در برابر خود نمیدید. بدین ترتیب سیاست «سد نفوذ» جای خود را به سیاست «اشاعه ارزشهای آمریکایی» داد و به لحاظ ژئوپلیتیکی، خاورمیانه در اولویت اول آمریکا در جهت اجرای این سیاست قرار گرفت. در این دوره آمریکا به عنوان حافظ نظم بین المللی در پی اشاعه ارزشهایی است که منافع این کشور بهتر و بیشتر حاصل گردد. به طور کلی از پایان جنگ جهانی دوم به دلیل غالب شدن رویکرد رئالیستی بر سیاست خارجی آمریکا، منافع ملی جایگاه برتر و والایی در سیاست خارجی این کشور کسب نموده است.
به طور کلی میتوان گفت منافع ملی آمریکا از چهار موئلفه شکل میگیرد: ا- اشاعه دموکراسی 2- اشاعه لیبرالیسم 3- اشاعه سرمایه داری 4- ایجاد، حفظ و در صورت لزوم تغییر نهادهای بین المللی.
این چهار موئلفه چارچوبی را شکل میدهند که رهبران آمریکا میبایست در بطن آن سیاست خارجی آمریکا را حیات دهند. آمریکا جهانی را میپسندد که در آن منافع ملی این کشور به میزان بیشتر و با هزینه کمتر حاصل گردد. لذا در پی همسان سازی ارزشها و ساختارهای دیگر کشورها با ارزشها و ساختارهای خود میباشد. چرا که در این صورت منافع ملی این کشور بهتر حاصل خواهد شد. طرح خاورمیانه بزرگ در جهت دموکراسی سازی در منطقه، در این راستا ابراز شد. پس باید دانست اینکه صحبت از دموکراتیزه کردن منطقه میشود، نه به لحاظ دغدغههای اخلاقی بلکه به لحاظ الزامات کارکردی سیستم بین الملل (تک قطبی بودن) و ماهیت سیاستهای آمریکا (بهتر حاصل شدن منافع ملی) میباشد.
بنابراین اینکه گفته شود آمریکا سیاستهای متناقضی را در برابر کشورهای دیکتاتوری اتخاذ کرده است، نادرست است. چرا که الزامات سیستم بین الملل در دو دوره مختلف این امر را باعث شده است. با این تفاسیر حال پاسخ به این سوال که آمریکا چه سیاستی را در قبال حکومت حسنی مبارک اتخاذ خواهد کرد، نباید چندان مشکل باشد.
بی شک طرح خاورمیانه بزرگ (که مصر را هم شامل میشود) در راستای دموکراتیزه کردن منطقه صادر شده است. اما آمریکا در اجرای این طرح به دو شیوه متفاوت عمل کرده است. بدان معنی که در مقابل کشورهایی که منافع آمریکا را به مخاطره میاندازند از گزینههای فشار، تحریم و حتی گزینه نظامی(مانند عراق) سود برده و در مقابل کشورهایی که با وجود ساختارهایی نامتناسب با ارزشهای آمریکا، به دلیل اتحاد و هم راستا بودن با این کشور، سعی نموده در عین حفظ بقای دولتمردان، با نرمش، توصیه و به طور تدریجی اصلاحات از درون را القا نماید. سیاست آمریکا در هر دو دسته از کشورها یکی است، منتهی شیوه اجرای آن فرق میکند.
بدین لحاظ آمریکا برای مصر نیز دموکراسی را مطلوب مییابد اما به سبب اتحاد با این کشور، قصد آن نداشت که دموکراسی را با فشار بر مصر تحمیل و دولت مردان این کشور را ساقط نماید. اما اکنون با بروز اعتراضات مردمیدر مصر، آمریکا در یک عمل انجام شده قرار گرفته است. بی گمان آمریکا حمایت از حسنی مبارک را کنار خواهد گذاشت. اما چرا تاکنون صریحا به این کار دست نزده است؟ بدون شک مسائل اجتماعی و انسانی از قابلیت پیش بینی پذیری کمیبرخوردارند و عرصه سیاست نیز از این امر مستثنی نیست؛ به خصوص زمانی که ابتکار عمل از دست نخبگان خارج و به دست مردم نزول کند. آمریکا نمیتوانست به سرعت نتیجه اعتراضات مردم مصر را پیش بینی نماید، (چنان که هنوز نیز قابل پیش بینی نیست). از این رو طوری رفتار نمود که اگر مبارک توانست قدرت را حفظ کند، ضربه ای به روابط فی مابین وارد نشود و اگر سقوط نمود در روابط با حکومت آینده مشکل نداشته باشد.
از سوی دیگر آمریکا از آن وحشت دارد که سقوط مبارک به ظهور افراطیون در حکومت مصر منجر شود. از آن جا که مشخص نیست در صورت سقوط مبارک، گزینه آلترناتیو چه شخص یا گروهی خواهد بود، در پیش گرفتن سیاست حمایت یا مخالفت نیز مشکل خواهد بود. چرا که آمریکا مایل نیست تجربه دموکراسی در فلسطین که با پیروزی حماس همراه بود در مصر نیز تکرار گردد.
در این راستا است که اوباما و دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس از مبارک خواستند که گذار همراه با نظم مصر به سوی دموکراسی را پذیرا شود. اوباما و کامرون بدون آنکه صریحا خواستار کناره گیری مبارک شوند، تلویحا گفتند که حکومت نامحدود مبارک شاید رو به پایان باشد. باید اذعان کرد که از نظر آمریکا و غرب چنانچه انتقال قدرت در مصر به صورت مسالمت آمیز و بوسیله خود مبارک صورت گیرد، احتمال ظهور افراطیون بسیار کمتر خواهد بود تا اینکه این امر با فشار عمومیو سقوط مبارک انجام شود. چنان که مارتین ایندک سفیر پیشین آمریکا در اسرائیل نیز گفته، فشار بیش از انداره واشنگتن به قاهره و سقوط حکومت مبارک میتواند سونامیبی ثباتی در کشورهای عربی را راه بیاندازد و در عین حال فاصله نگرفتن از مبارک هم میتواند مردم مصر را به شدت از آمریکا برنجاند و به ظهور حکومتی مذهبی در قاهره کمک کند. ایندک گفته که اوباما باید از حسنی مبارک بخواهد که به خاطر کشورش از قدرت کنار برود. خواسته ای که به نظر میرسد در حال شکل گیری است.
نظر شما :