آفریقا در حال تمرین دموکراسی است
دیپلماسی ایرانی: اخیرا شاهد تحولاتی در آفریقا بوده ایم و به نوعی آفریقا مرکز تحولات جهانی بوده است؟ این تحولات را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظر من آفریقا در آستانه یک تحول است. از سال 2002 که اتحادیه آفریقا جانشین سازمان وحدت آفریقا شد این تحول به صورت واضحی دیده میشود. سازمان وحدت آفریقا با هدف تقویت تمایلات استقلال خواهی شکل گرفت ولی اتحادیه آفریقا هدف خود را سامان دادن وضعیت اقتصادی و یکپارچگی آفریقا تعریف کرده است. به همین دلیل ما شاهد دوران جدیدی در آفریقا بوده ایم. در دوران جدید اتحادیه کارهای ارزشمندی انجام داده است. یکی از روندهای مثبت تاسیس نهادهایی در درون اتحادیه است که هدف غایی آن تمرین ،تقویت و نهادینه کردن دموکراسی .حکومتهای پایبند به دموکراسی در کشورهای این قاره است.یکی از این نهادهای قدرتمند شورای صلح و امنیت در درون اتحادیه است که وظیفه آن مونیتور کردن حکومتهای آفریقایی و مخالفت با توسل به زور و بایکوت کردن هر حکومتی است که از راههای غیر دمکراتیک از جمله کودتای نظامی یا تقلب در انتخابات و... به قدرت می رسند.یکی دیگر از این نهادها پارلمان آفریقاست که مرکز آن نیز در آفریقای جنوبی است. یعنی میبینیم که آفریقا در حال شکل دادن به نهادهای نیرومند مستقل در درون خود است .این گرایش ارزشمندی است که مروج یک نوع دموکراسی در آفریقا است که با فرهنگ آفریقایی هم سازگاری داشته باشد.
با این حال میتوان به تحولات اخیر آفریقا طور دیگری هم نگاه کرد و آن این که این رویکرد به مذاق استعمارگران سابق خوش نیامده باشد. یعنی آن گرایش نیرومندی که میخواهد در آفریقا تمرین دموکراسی بکند، نهادهای مستقل، حکمرانی شایسته (Good Governance)، اقتصاد رو به توسعه و سازمانهای منطقه ای داشته باشد را نپسندد. با این وجود نمی توان برای همه کشورهای یک حکم را صادر کرد و بطور طبیعی تفاوتهایی بین حکومتها و کشورها وجود داردلذا حوادث ایم کشورها را تیز باید با درنظر گرفتن تفاوتهای سیاسی و عرهنگی تحلیل کرد.به عنوان مثال در حوادث اخیر سودان برنامه ریزی اروپایی نقش داشته، در ساحل عاج شاهد رقابت بعضی از کشورهای اروپایی هستیم و در ماداگاسکارهم همینطور. این ممکن است موجب چالش و خسران اتحادیه افریقا شود. یعنی ممکن است موجب توقف پروسه رو به رشد آفریقا گردد.
به نظر میرسد آفریقای قرن گذشته آفریقای خونریزی و خشونت بوده ولی در حال حاضر میبینیم که از میزان این خشونتها کاسته شده. این طور نیست؟
کلیت موضوع این گونه است. آفریقا در حال تمرین دموکراسی است و سعی میکنند تحولات از دل صندوق رای رقم بزنند و مشکلات را با مراجعه به رفراندوم و انتخابات حل کند. این روند وجود دارد ولی نمیتوان خواست قدرتهای فرامنطقه ای را فراموش کرد و لذا مسیر این تحولات بدون خشونت هم نیست. مثلا در ساحل عاج با وجود نیروهای صلح بان بین المللی نزدیک به 200 نفر کشته شدند. در سودان نیروهای صلح بان سازمان ملل از سال ها قبل خط حائلی ایجاد کرده اند که مانع از بروز خشونت شوند و عمر البشیر تحت فشارهای بین المللی و با اکراه به رفراندوم تن داد. چرا که جدا شدن بخش ثروتمند یک کشور برای هیچ حاکمیخوشایند نیست. این تحول در سودان با فشار نیروهای فرامنطقه ای در حال وقوع است و در واقع این کودک(دولت جنوب) با نوعی سزارین در حال تولد است نه به طور طبیعی. بنابر این آفریقا از سال 2002 تمرین دموکراسی میکند ولی به دلیل عمق فرهنگ استعماری و عدم توسعه سیاسی اتفاقی هم میافتد که خارج از قواعد بازی دموکراتیک است.
اتفاقات اخیر تونس را چگونه ارزیابی میکنید؟
در مورد تونس ما از نظر سیاسی شاهد یک نظام ظاهرا پلورال و باطنا دیکتاتوری بودیم. این کشور از زمان استقلال خود در 1956 دو رئیس جمهور بیشتر نداشته است. زین العابدین بن علی در واقع یک رئیس جمهور مادام العمرمحسوب میشد. بن علی با کودتا علیه حبیب بورقیبه به حکومت رسید و 23 سال بر تونس حکومت میکرد. پیش از او حبيب بورقيبه 31 سال حکومت کرد. ما در هیچ نظام مبتنی بر دموکراسی در دنیا چنین چیزی را سراغ نداریم. در انتخابات قبل که 2.5 سال قبل و در واقع آخرین انتخابات در این کشور بود بن علی اعلام کرد بیش از 90 درصد آرا را کسب کرده. آیا این آمار با وضعیتی که روزهای اخیر تونس شاهد بود همخوانی دارد؟ بن علی تمام رهبران سیاسی مهم این کشور را دستگیر یا تبعید کرده بود. او ظاهر دموکراسی را حفظ میکرد ولی در واقع یک دیکتاتور تمام عیار بود و این موجب غلیان تنفر مردم از وضعیت حاکم، حکومت دیکتاتوری و فساد اداری در این کشور شد. حادثه ای که اتفاق افتاد یعنی خود سوزی جوانی که به دلیل بیکاری با گاری دستفروشی میکرد و با رفتار بد ماموران حکومتی مواجه شد، در یک شرایط طبیعی این حادثه به تنهایی نمی توانست چنین موج و انقلابی را ایجاد کند. فقط در جوامعی که استبداد زده باشند یک چنین اتفاقی تبدیل به انفجار میشود.
تا چه حد میتوانیم پیش بینی کنیم اتفاقاتی از جنس تونس در کشورهای دیگر این منطقه رخ دهد؟
من معتقدم این رویداد دیر یا زود در دیگر کشورهای استبدادی خواهد افتاد. اگر به تحولات سال 1988 بازگردیم. در این سال در تونس، الجزایر و مصر حرکاتی رخ داد که به شورش نان معرف شد. این شورش در حقیقت اعتراض علیه فساد، بیکاری و فقر بود. آن شورشها در آن زمان سرکوب شد.
با این حال در الجزایر شورشهای 1988 در انتخابات 1991 متجلی شد و در این انتخابات جبهه نجات اسلامی پیروز شد ولی نظامیان با حمایت حامیان غربیشان کودتای به قول خودشان مشروع کردند و شاذلی بن جدید رئیس جمهور وقت را وادار به استفعا کردند. من در آن موقع در الجزایر بودم و شاهد بودم که ژنرالها، وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش، برای متوقف کردن روند انتخابات و جلوگیری از پیروزی جبهه نجات اسلامی ،بن جدید را وادار به استعفا کردند؛ چرا که حکومت مبتنی برآرای مردم و دارای گرایش اسلامیایجاد نشود. لذا به نظر من در الجزایر هم اتفاقاتی شبیه تونس خواهد افتاد. در حال حاضر به دلیل فقر، گرانی، بیکاری و فساد و در یک کلام ناکارآمدی حکومت 9 استان الجزایر ناآرام است. یک سال و نیم قبل عبدالعزیز بوتفلیقه، رئیس جمهور الجزایر با یک کار نمایشی، قانون اساسی را عوض کرد و برای بار سوم رئیس جمهور شد. تغییر قانون اساسی برای انتخاب مجدد یک رئیس جمهور با مشی دموکراسی و با چرخش قدرت مغایرت دارد و این وضعیت نمیتواند تداوم یابد.
در مصر هم سازمان امنیت بسیار نیرومند حسنی مبارک هرگونه مخالفت را به شدت سرکوب می کند .مبارک 30 سال است به حکومت خود ادامه میدهد و میبینیم که اعتراضات جدی علیه او در مصر وجود دارد.
در تونس نیز بن علی با یک سرکوب وسیع و دستگیری و تبعید رهبران احزاب توانست شورش نان را سرکوب کند. با این حال بعد از دو دهه این حرکت در نهایت در این کشور نتیجه داد و بن علی مجبور به فرار شد. در واقع این حرکت نتیجه دو دهه استبداد، فساد و بی توجهی به خواسته های مشروع مردم است و این مطالبات سرکوب شده سالهای قبل است که روی هم جمع شده بود و در حال حاضر به ثمر رسید.
در کشوری چون غنا که در آستانه انتخابات است مدلی از دموکراسی را در خود تجربه میکند. در انتخابات قبلی در سال 2007 فاصله دو کاندیدا نزدیک 25 هزار رای بود ولی حزب حاکم کنار رفت. در حالی که در تونس که دارای سابقه مدنیت بیشتری است از 1956 دو حاکم را بیشتر به خود ندیده است.
هیلاری کلینتون اخیرا نسبت به وضعیت دموکراسی در آفریقا به حکومتهای آفریقایی هشدار داده است. به نظر شما آیا روی کار آمدن حکومتهای دموکراتیک در آفریقا به نفع غرب است؟ در حالی که تا پیش از این از بعضی از حکام مستبد ولی غرب گرا در آفریقا حمایت میکردند؟
غربیها سال های متمادی است که به آفریقا فشار میآورند که به قوانین دموکراتیک تن دهد. موضع گیری اوباما هم در قبال تحولات تونس مسئولانه بود. من فکر نمیکردم با این سرعت و با این ادبیات که از خواست مردم حمایت کرده بود موضع گیری کند. غرب خواهان نهادهای دموکراتیک و حکومتهای منبعث از آرای مردم در آفریقا هست.
به نظر من غربیها روشهای خود را برای نفوذ در کشورها تغییر داده اند. غرب به دلیل تقیدات اخلاقی سعی میکنند دموکراسی را ترویج کند و سعی میکند با کشورهایی که ولو حکومت اسلامی دارند تعامل کنند و در آن حکومتها نفوذ کنند زیرا احساس می کنند که دوران کودتا و نظامهای استبدادی به سر آمده است و حکومت های دیکتاتور و توتالیتر در دنیا حمایت نمیشوند و دنیا نمیتواند با اینگونه کشورها تعامل داشته باشد.
در حالی که تا 20 سال پیش این چنین نبود. مثلا آنچه که در الجزایر اتفاق افتاد شاهد بودیم که غربیها و فرانسوى ها از کودتای 1992 حمایت کردند. ولی با تحولاتی که در جهان رخ داده هیچ کشور غربی نمیتواند از حکومتهای استبدادی حمایت کند. ما نباید حمایت آنها از پروسه دمکراسی را با تئوری توطئه تحلیل کنیم. در حال حاضر دنیا به وضعی رسیده که همه کشورها احساس میکنند در یک دهکده جهانی زندگی میکنند و باید با همزیستی مسالمت آمیز منافع جمعی جهانی را تامین کنند. بنابراین همراهی غربیها با این تحولات یک نوع الزام است. برای همین در ساحل عاج نمیتوانند از حکومتی که با تقلب در انتخابات حکومت میکند حمایت کنند. به نظر من دوران این گونه حکومتها و این اقدامات به پایان رسیده است.
نظر شما :