سلاح های دموکراسی
چند هفته بعد از آن که نخستوزير بريتانياى کبير شدم، به ايالات متحده آمدهام تا بر دوستى تاريخى و قصد مشترکى که دو کشور را به هم پيوند ميزند، صحه بگذارم.
در بيرون، ناظران ممکن است به پيمانها و اتحادهاى بزرگ فقط از نگاه تنگ قرن نوزدهمى نگاه کنند و آن را مشتى پيمان از سر نياز و منافع مشترک ببينند. با اين وصف من باور دارم دوستى اين دو کشور در دو سوى اقيانوس اطلس ريشه در منافع بنياديتر و ماندگارتر از منافع عادى و معمولى و حتى تاريخ مشترک دارد: ريشه آن در ايدهآلها مشترکى است که دو قرن است سرنوشت اين دو کشور را به هم پيوند زده است.
"وينستون چرچيل" در سخنانش از عبارت "ميراث مشترکِ" بريتانيا و آمريکا استفاده کرد. اما او به بيش از تاريخ، مکان و نهادهايى ميانديشيد که در تجربه تاريخى مشترک ما وجود دارد. ميراث مشترکى که او از آن سخن راند باور مشترک به آن چيزى است که وى از آن به عنوان "اصول بزرگ آزادى و حقوق بشر" ياد کرد.
ارزش هايى که با ايده آزادى در بريتانيا آغاز شد- واز لايحه حقوق قوانين عمومى انگلستان نشأت گرفت- و به بهترين شکل در "اعلانيه استقلال آمريکا" تجلى يافت.
اين ارزشها منجر به آن شد که رونالد ريگان، رئيس جمهور اسبق آمريکا بگويد هرآن چه از بريتانيا به آمريکا ميآيد يا از آمريکا به بريتانيا ميرود مثل آن ميماند که به وطن ميرود و ناشى از قرابت و خوشاوندى است. چون دوستى ما در رسيدن به مقصد بر اساس ارزشهايى است که تاکنون به جا مانده است.
و وقتى امروز، در ملاقاتى که با بوش رئيسجمهور آمريکا داشتم، از ميراث مشترکى سخن گفتم که دليل آن نه "تاريخ" مشترک بلکه "ارزشهاى" مشترک بود، ارزشهايى که روى سرنوشت مشترک بنا گذاشته شده است. اين ايده که همه مساوى خلق شدهاند و اين که همه اديان آزادند باورهايشان را ابراز دارند و اين که فرهنگ و هنر بايد از تنوع و تکثر استقبال کنند، اين که حکومت بايد باز و پاسخگو باشد و اين که بايد براى همه اعم از زن و مرد فرصت وجود داشته باشد.
اين ايدههاست که ما را به هم پيوند ميدهد و به ما نيرو ميبخشد تا با هر چالشى روبهرو شويم- از خطر تکثير سلاحهاى هستهاى، فقر جهانى و تغيير در گرمايش زمين گرفته تا بزرگترين و منحصر به فردترين چالش فورى دنيا يعنى شکست تروريسم جهانى که دشمن همه ارزشهاى مشترک ماست.
اين شراکت در قصد و مقصود بيش از هر زمانى اهميت دارد. چون اگر ما آخر قرن گذشته را به جنگ براى نجات ايده آزادى از چنگال تهديد تماميتخواهان سپرى کرديم، در اين نسل ما در برابر تهديدهاى تروريسم از ايدئولوژى آزادى به دفاع خواهيم پرداخت.
در قرن کنونى، قرعه به نام آمريکا در آمده که نقش محورى و مرکزى ايفا کند و بگذاريد به دينى اعتراف کنم که دنيا نسبت به هدايتگرى آمريکا در اين تقلا بر گردن دارد.
آمريکا با انعطافپذيرى و شجاعت مردمش از حادثه يازده سپتامبر تا امروزنشان داد که ساختمانها را ميتوان ويران کرد اما ارزشها خدشهناپذيرند. و اين که ممکن است براى عمر انسان پايانى متصور باشد اما باور به آزادى هرگز نميميرد. و اين که ممکن است دلها بشکنند اما ايمان به آينده بهتر شکستنى نيست.
از يازده سپتامبر تا کنون القاعده هزاران نفر را در 19 کشور جهان کشته است و براى باورهاى دينى هيچ ارزش و احترامى قائل نيست. در بريتانيا تا به حال 15 اقدام تروريستى در اثر خشم تروريستها صورت پذيرفته است.
هفته گذشته به پارلمان گزارش دادم که سرويسهاى امنيتى ما حدود 30 نقشه تروريستى احتمالى را رديابى کرده اند؛ از جمله بمبگذارى انتحارى که جان حداقل 2000 نفر را به خطر ميانداخت. وظيفه ماست که ماهيت تروريستم را آشکار کنيم و نشان دهيم که ترور آرمان نيست بلکه جنايت است، جنايت عليه بشريت.
همه ما بايد در تصميم خود هشيار و بيدار باشيم تا از حملات جلوگيرى کنيم و نيروهاى تروريسم را شکست دهيم. اين ارزشهاى مشترک ماست که عامل موفقيت ما خواهد بود. براى کسب اين موفقيت بايد همه روشهاى ديپلماسى را بسيج کنيم، تمام ابزار هوشمندانه [جاسوسى] را به کار ببنديم، به ابزارهاى قانون و سياستگذارى متوسل شويم و از همه شجاعت نيروهاى نظامى و امنيتى خود بهره بگيريم تا افراطيهاى تروريست را منزوى کنيم و اکثريت صلحطلب را از گزند آنان محفوظ بداريم.
بنابراين تلاشهاى قرن بيست ويکم نبردى است که به قدرت نظامى نياز دارد و ما هم در افغانستان و عراق مشغول نبرد بوديم و از طريق ناتو دنبال ميکنيم و اين نبرد در حقيقت جنگ ايدئولوژيهاست.
بايد به خاطر داشته باشيم که در زمان جنگ سرد، جبهه متحد، بازدارندگى در مقابل کمونيسم را از طريق انبوهى از سلاحهاى متعارف و تلاشهاى فرهنگى دنبال ميکرد و حجم استقرار اين گونه سلاحها به قدرى زياد بود که روزولت از آن به عنوان "سلاحهاى دموکراسى" ياد کرد.
همه بنيادها، تراستها، جامعه مدنى، نهادهاى مدنى- ارتباط و تبادل بين مدارس، دانشگاهها، موزهها، مؤسسهها، کليساها، اتحاديههاى تجارى، باشگاههاى ورزشى، جوامع- همه درگير اين ماجرا هستند. کسانى که در روزنامهها فعاليت ميکنند، خبرنگاران، نهادهاى فرهنگى، هنر و ادبيات بايد در جست و جوى راهى براى نشان دادن فرق بين ميانهروى و افراطيگرى خشن را پيدا کنند.
بنابراين، مانند هميشه راه پيش روى ما حمايت از جوامعى است که در آن هويتهاى قوى و مستقل شکل بگيرد تا در برابر افراطيهاى خشونتطلب که سعى دارند از جوانان کمسن و سال و آسيبپذير نيرو جذب کنند، ايستادگى کند. ما بايد جلوى به اصطلاح "روايت يک سويه" تروريستها را بگيريم و ايدئولوژى آنان را با شکست روبهرو کنيم.
ما در خانه و در بيرون از کشورمان بايد از جريان عادى و اصلى اجتماع، صداها و نظرات ميانهرو و اصلاحطلبان حمايت و بر ارزشها مشترک موجود در ميان اديان تأکيد کنيم.
ما بايد فرق بين اهداف بزرگ از قبيل مبارزه با فقر و احترام به کرامت انسانى را با اهداف پليد تروريستها مشخص کنيم که با بمب مردم را ميکشند و معلول ميکنند و براى باورهاى دينى و حيات باارزش انسان احترام قائل نيستند.
همانطور که براى مبارزه با تروريسم جهانى با هم متحد هستيم بنابراين در باورمان به جهانيسازى هم متحديم و بايد آن را فرصت ببينيم نه تهديد.
براى همين است که من ميدانم با همکاری هم ميتوانيم دوباره از گفت و گوهاى تجارى دوحه شروع کنيم و به نفع اقتصاد کل جهان فعاليت کنيم. خشم مشترک ما عليه بيعدالتى به اين معنى است که نميتوانيم يک جا بنشينيم و بحران انسانى در دارفور را نظاره کنيم و براى آن کارى انجام ندهيم و براى استقرار سربازان سازمان ملل و آفريقايى و آتشبس فورى تلاش نکنيم و اگر لازم شد به تبعيت از آمريکا علیه آنان تحريم اعمال نکنيم.
بله، شايد اقيانوس اطلس به لحاظ جغرافيايى بين ما فاصله انداخته اما هنوز پيوندهاى تاريخى و قدرت ايدئولوژى هاى ما باعث اتحاد ماست. با تکيه به چنين بنيانى ما بر معضلات زمان خود چيره خواهيم شد.
نظر شما :