دستگاه دیپلماسی و ابهام در آینده روابط خارجی
ساختار وزارت خارجه تغییر کرد اما سوالات همچنان باقی است
دیپلماسی ایرانی: با توجه به تغییر ساختار وزارت امور خارجه که بنا به گفته سخنگوی آن وزارت خانه: "این تغییرات جدید یکی از بزرگترین اتفاقاتی است که وزارت امور خارجه بعد از انقلاب داشته که تمامی ملاحظات کیفی در این تغییر ساختار دیده شده است. یکی از اهداف آن چابک سازی وزارت امور خارجه است. در این ساختار وزیر، معاون وزیر و مدیر کل در نظر گرفته شده و دو لایه به طور کامل حذف شده است."
با توجه به این تغییرات شاید غیر منطقی نباشد که اکنون از وزارت امور خارجه پرسیده شود در مقابل جهان در حال تغییر فعلی چقدر آماده و مجهز است تا از منافع کشور دفاع کند؟ این وزارت خانه در ادامه ممکن است با سئوالهای بیشتری روبه رو شود مثل اینکه: آیا این دستگاه فرض بنیانی خود را بر موثر بودن نهادهای برخاسته از جنگ جهانی دوم قرار داده است؟ بنظر وزارت خارجه، سازمانها و شبکه های اجتماعی نوین در وابستگی به این نهادهای تاریخی تعریف می شوند یا برای خود استقلال دارند؟ آیا ایران ظرفیت بکارگیری سیاست روشنی در قبال این شبکه ها و سازمانهای نوین دارد؟ ایران چه جایگاهی برای قدرت های موسوم نوظهور تعریف کرده و چه انتظاری از آنها دارد؟
بررسی رفتار فعلی ایران واجد آن است که ظرفیت پاسخگویی به این سئوالات بطوری که بتوان از آن اجماع برداشت کرد وجود داشته باشد. اگر بنای سیاست خارجی بر ساختارهایی مثل سازمان ملل نهاده شده است لاجرم یکی از نیازهای پایه، تعریف رابطه کشور با قدرتهای بزرگ یعنی اعضائ دائمی شورای امنیت سازمان ملل است. اینکه ایران چه تعریفی از این قدرتها دارد و آنها را چگونه می بیند و جایگاه هر یک در روابط خارجی کجاست. شرایط فعلی این گونه است:
آمریکا رابطه ویژه ای با ایران دارد. البته سیاست های آقای ترامپ و اهداف دولت جدید آمریکا خیلی واضح نیست. نحوه تعامل این کشور با سازمانهای بین المللی و ساختارهایی که بر اساس قانون گردانده می شوند از جمله سازمان ملل نیز در ابهام قرار دارد. تنها خاصیت آمدن ترامپ برای ایران واضح تر شدن مسائل سیاسی داخلی در رابطه با آمریکا است. دیگر بخشی از نخبگان سیاسی کشور که گه گاه با خوشبینی به این رابطه نگاه کرده و در بسیاری از موارد ایران را منشاء و باعث مشکلات می دانستند به حاشیه رانده شده اند و تقریبا هم اکنون می توان گفت در "حاکمیت" نظرگاهی که بخواهد تعریفی غیر از دشمنی و خصومت از این رابطه داشته باشد عملا در انزوا قرار گرفته است. بطور کلی آمریکا می خواهد حاکمیت فعلی نباشد و این حاکمیت نیز برنامه ای برای واگذاری قدرت ندارد.
روابط با انگلیس در هاله ای از "ابهام استراتژیک" قرار دارد. از یک طرف برای برقراری مجدد رابطه که تابه حال سه بار قطع شده و گشایش سفارتخانه ها تلاش بی وقفه صورت می گیرد و همه از رئیس جمهور به پایین برای آن مایه می گذارند و از طرف دیگر با کلیه مواهب بوجود آمده از برقراری رابطه مخالفت و مانع تراشی می شود. اگر فعالیت سفارت ایران در لندن مورد توجه قرار گیرد کمتر موضوعی در روابط دوجانبه، توسعه روابط، ملاقاتهای سیاسی با عناصر ذینفوذ انگلیسی، نمایندگان مجلس و رایزنی های بین المللی و غیره را می توان یافت. به هر دلیل نامعلوم علیرغم جایگاه مهم انگلیس در جهان و خصوصا نظرات متفاوت این کشور با آمریکا در مسائل منطقه خودمان تا بحال شاهد رایزنی هدفدار مقامات ایرانی با انگلیسی نبوده ایم. معلوم نیست چرا مسئولین ایرانی این فرصت را نادیده می گیرند. آیا هنوز ایران دولت انگلیس را متحد آمریکا دانسته و بر این منوال می خواهد با آن برخورد کند؟ ظاهرا برای دولتمردان ایرانی کل اهمیت رابطه با انگلیس عبارت است از تسهیلات صدور ویزا برای اتباع ایرانی در ایران. آیا نهایت "منافع" ایران در این گونه امور است؟
روسیه جایگاه خود را در روابط خارجی ایران آرام آرام مشخص می کند. تا دو سال پیش ایران در هیچ یک از متون رسمی روابط ارزشمند روسیه با جهان قرار نداشت. روابط اقتصادی گسترش نمی یافت و محدودیت های زیادی بر آن بار بود. اما مشاورت و رایزنی های ایران و روسیه در دو سال اخیر و همکاری دو کشور در حل یکی از پیچیده ترین مناقشات منطقه ای یعنی سوریه جایگاه روابط را به مدار بالاتری منتقل کرده است. حالا بحث گسترش روابط توسط بسیاری از مقامات تاکید می شود اما آیا شرایط و ملاحظات این جایگاه را ما تعریف کرده ایم یا خود روسیه مدیریت روابط را بدست گرفته و ایران باید دنباله رو باشد؟ البته ظاهرا این جایگاه علیرغم رفیع بودن هنوز از قوام استراتژیک برخوردار نیست اما در حال حاضر می توان ارزیابی کرد که روسیه در تامین امنیت ایران نقش بازی می کند.
اما فرانسه رابطه عشق و نفرت را با ایران پس از انقلاب اسلامی داشته است. از یک طرف نظرات نسبتا مستقلش در تحولات جهانی ایران را به وی جلب می کند و از طرف دیگر پرچمداری "ارزشهای غربی" باعث شده است این روابط دستخوش بحرانهای جدی و مکرر شود. در جریان مذاکرات برجام فرانسه یکی از موانع جدی پیشرفت مذاکرات بود و فشار عذاب آوری را بر تیم ایرانی وارد کرد و از طرف دیگر اولین کشوری بود که پس از توافق، آقای فابیوس وزیر امور خارجه اش را به ایران فرستاد و مهمترین قراردادهای پس از برجام در حوزه های نفت و خودرو نیز به این کشور تعلق دارد. اکنون نیز تحت عنوان حمایت از "برجام" ناباورانه تلاشی را برای وادار کردن ایران به پذیرش شرایط جدید مورد نظر آقای "ترامپ" آغاز کرده است!!
نهایتا چین، دومین قدرت اقتصادی جهان و اولین شریک تجاری بیش از صد و سی کشور من جمله ایران که چین را دوست "استراتژیک" خود می خواند. بنیان این رابطه "استراتژیک" در گسترش تجارت و تعاملات نفتی نهفته است. بخشی از ارتباطات ایران و یا هر کشوری با چین بعنوان بزرگترین تولید کننده اقلام مصرفی و صنعتی آن قدر طبیعی است که از آن نمی توان برداشت سیاسی و یا تصمیم گیری و برنامه ریزی خاصی کرد. چه بخواهیم چه نخواهیم اگر کالای مصرفی ارزان می خواهید مجبورید با چین رابطه داشته باشید. یا در مورد فروش نفت آیا اصلا انتخاب دیگری در جهان وجود دارد؟ چین بزرگترین مصرف کننده نفت است و عقل سلیم تجاری یا منافع ملی یا هر تصمیم دیگری ایران را بسوی چین رهنمون می کند. ایران باید بخشی از نفت را به چین بفروشد و چین هم بر اساس اصل تنوع سازی منابع خرید حتما مقداری نفت از ایران خواهد خرید. بنابراین در این بخشها کار خیلی طبیعی انجام می گیرد و ربطی به سیاست گذاری، برنامه های استراتژیک یا هر فکر و برنامه ای که معمولا مسئولین در برنامه های خود به آن اشاره می کنند ندارد. گزارش های وزارتخانه هایی مثل وزارت اقتصاد یا صنعت، معدن و تجارت در مورد چین در اکثر موارد شبیه گزارش های هواشناسی است که بالاخره ابر و باران و باد و درجه حرارت و غیره بدون دخالت سازمانهای مسئول در فعل و انفعال هستند. چین سالانه دو هزار ملیارد دلار واردات و دو هزار و دویست ملیارد دلار صادرات دارد. کل رابطه اقتصادی ایران با چین کمتر از 40 ملیارد دلار است. بنابراین بازی با آمار و تکرار آن بصورت نقطه به نقطه یا هر ترفند تبلیغاتی و سیاسی دیگر "بی هویتی" روابط ایران و چین را تغییر نمی دهد. در واقع تکلیف این رابطه از نظر سیاسی و جهت گیری آن خیلی مشخص نیست. تعریفی از تمایلات بین المللی چین و تاثیراتش بر سیاست بین الملل صورت نگرفته و جایگاهش در سیاست های ایران مشخص نیست. آیا امنیت و سیاست و به تعبیری آنچه استراتژی تعریف می شود می تواند در روابط ایران و چین نقشی بازی کند؟
اما چه تعریفی از قدرت های نوظهور وجود دارد؟ برزیل، هند، آفریقای جنوبی چه نقشی در تامین امنیت یا تامین نیازهای اقتصادی و سیاسی ایران خواهند داشت؟
ساختار جدید وزارت امور خارجه چه تغییری در تعاریف فوق بوجود خواهد آورد؟
نظر شما :